۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

Fw: عرفان راستین

یزدان پاک را سپاس
درود
واقعا جای تشکر دارد از شما جناب دکتر توکل عزیز 
ما باید از جان ودل از فرهنگ اصیل وپارسی  مان سیانت کنیم ومسیر برنامه گلها را به بی راهه نبریم باشد که اعضا محترم وعاشقان فرهنگ  ایرانی همیشه در پی گسترش وانتقال دانش وفرهنگ باستانی وهنرمندان...به نسل بعد از خود باشند ونگذاریم نا بخردان فرهنگ اصیل  وموسیقی ما را از ما بگیرند ویا در ان تحریف کنند.
پشنهاد بنده به عنوان کوچکترین عضو گروه این است:  
با برنامه ریزی وگروه بندی فرهنگی و اعضایی که بتوانند گروه را اداره نمایند با توجه به تخصص دیگر   اعضا  در هر گروه واطلاع رسانی مدون وصحیح به سایرین در گروه های دیگر در زیر مجموعه گلها به پیشبرد اهداف وهمان رسالت اصلی که همان ترویج فرهنگ وموسیقی ...میباشد گامی نزدیک تر شویم
 
و کار فرهنگی رایک اصل ضروری ببینیم در گلها
به قول ما کشاورزی ها نگذاریم علف هرز این مزرعه گلها مون راضعیف واز بین ببرد.باید تقویت -ابیاری ...کرد. 
باتشکر  اهورا
پارس

----- Forwarded Message ----
From: rahmat tavakol <rahmatta2002@yahoo.com>
To: friends-of-radio-golha@googlegroups.com
Sent: Wed, May 5, 2010 1:48:15 AM
Subject: عرفان راستین

عرفان راستین

دوستان عزیز گل ها

میخواهم فکری را با شما عزیزان به اشتراک بگدارم.

 ایران عزیزمان از نمونه های تمدن های برجسته بشری ست. پستی ها و بلندی های آن نیز کم نبوده ست.
فرهنگ غنی تصوف ایرانی
و موسیقی   عرفانی  از تاریخ ما است و مغتنم است. با ما است که ان را پاس بداریم .
 و شما دوستان عزیز ، کار خود را در ان
چهار چوب دانسته و می دانید  و تا کنون از عهده نیز بر آمده ید  ..
من هم در میان این گروه هستم و از برنامه گل ها  لذت میبرم و سپاس دارم .
اما دوستان هر چیز را باید در موقعیت خود، نیز قرار بدهیم .
 باید بدانیم برنامه گل ها ،  که روح و جان تازه به همه ی ما می دهد،  از جهت دیگر خدمتی به فرهنگ مان است که از گرد  باد  در امان بماند .
دوستان میدانید داوود پیرنیا فرزند نخست وزیر اسبق ایران حسن
پیرنیا (مشیر الدوله) بود که ایران عزیز را در لحظه تاریخی نجات داد . پدر او  تاریخ ایران باستان را نوشته تا به جوانان ایران نشان بدهد که چه کسی هستند و در زمانی که جوانان نیاز بدان داشتند پدر پیرنیا ( مشیر الدوله) سیر حکمت در اروپا را نوشت .
خود تان بهتر میدانید که داوود پیرنیا شغل خوبی داشت اما آن را  به جهت خدمات به ایران و به برنامه فرهنگی گل ها رها کرد و  بنیان این برنامه را گذشت که کم تر از کار پدرش نشد و نیست . داوود پيرنيا ، خود یک موسيقى نمی دانست اما برنامه گلها را با زحمت فراوان و با وجود موانع بسیار برپا ساخت و لحظه ای از پا ننشست و  این در نتیجه ی زحمات اوست که با یاد این برنامه ،ياد روزهاى با شكوه موسيقى ايرانى زنده مى شود . پیرنیا موسیقی دان نشد از آن جهت که مادرش (دختر علاء الدوله یکی از رجال بزرگ قاجار) به
دلایل اعتقادات مذهبی اجازه حضور در عرصه موسیقی را به او نداد اما تعلیمات و حضور پدرش بر او مؤثر واقع شد . دوستان عزیزم، خانواده پیرنیا ، حتی پدر بزرگ ایشان ، به نیاز تاریخی ایران جواب دادند .
اکنون بر ما است که بدانیم چرا گلها  را ارج داریم.
مطلب دیگر اینکه:  میدانید وقتی دانشگاه تهران را باز کردند استاد تحصیل کرده مدرن نداشتند ، بنابراین از تحصیل کرده های قدیمی دعوت  کردند ، افراد بزرگی چون فروزان فر. احمد کسروی (که درود تاریخ ایران بر او باد)  دعوت شد  که  دپارتمان تاریخ را راه بیاندازد و کسروی تا به این حد  به  تاریخ ایران آگاه بود .
از طرفی میدانیم از ایران شناسان نامی نیز، یکی ادوارد براون است .
لکن کسروی بر او نقدی اساسی دارد . به جهت این که براون  بر فرهنگ عرفانی  تصوف  که در گوش شنونده یا خواننده نا آشنا حکایت ها ی
هزار و یک شب می آورد می پردازد .
کسروی میگوید اکنون این کشور متمدن افتاده است . و ایران دوست باید  بداند    نیاز کنونی ایران چیست . میگوید براون میداند ایران اکنون عقب مانده است و نیاز به فکر جدید و تکنولوژی جدید دارد و بجای انگشت گذاشتن   به نیاز تاریخی ی این مردم، باز به همان شعر و عرفان صوفی گری  رفته است.
دوستان گرامی ام ، ما همگی گل ها را ارج داریم ، اما بدانیم این پاس فرهنگ ما است و ان نیست که ایرانیان هیچ کاری ندارند جز موسیقی و شراب،. دوستان اغلب میبینم همان ادبیات را که بوی خلسه میدهد  رابه کار می بریم . نوشتن این یاد داشت از این جهت در اندیشه ام دوید.
خواندم گل ها
پنج هزار شنونده و خواننده دارد . به قول ادبیات گل ها ،  من اکنون بر ده هزار دست، بوسه میزنم این حرف من را از یک هم دل و هم راز قبول کنید . این انتقاد  نیست ، هم فکری است . دوستان اکنون ما افتاده یم . به قول عرفان  راستین  ، "هر کسی هرجا هست یک قدم به جلو بردارد."
پیشنهاد میکنم ارج گل ها را در ان
چهار چوب بدانیم.

- -  ایران اکنون از ما کار و کارو کار با عقل میخواهد
و در گفتار پایانی
گر دو روزی به قضا حاکم این شهر شوم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
………

غیر مستان ندهم راه به مسجد کس را
دگر آنجا که روم سرخوش و خندان بروم

 

همیشه شاد و همیشه خوش باشید و

با آرزوی اینکه: این گلستان همیشه خوش باشد

رحمت


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر