۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

Re: 04 - Re: روزها فکر من اینست

جناب هندیانی
درود و سپاس فراوان بر شما
از توضیحات کاملتان سپاسگزارم ، همانطور که راهنمائی فرمودید غزل و توضیحات اضافی را د گزیده غزلیات شمس در صفحه 578 یافتم و سپاسگزارم. 
چامه  دیگری هم هست که آقای علیرضا میبدی در سی دی "معشوق همینجاست" دکلمه کرده اند و من آن را در هیچ جائی نیافته 
ام و آن این چامه است

آنها که به سر در طلب کعبه دویدند
جون عاقبت الامر به مقصود رسیدند
رفتند در آن خانه که بینند خدا را
بسیار بجستند خدا را و ندیدند
چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف
ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند
کی خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ
آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند
 
آیا جنابعالی در این مورد نیز میتوانید مرا راهنمائی فرمائید

با سپاس و درود مجدد

کامبیز دانشیار

2010/5/9 ali hendiani <a_hendiani@yahoo.com>
Waitlist reason: ali hendiani (a_hendiani@yahoo.com) is not on your Guest List | Approve sender | Approve domain | Boxbe


جناب دانش یار

درود بر شما

 

من هم چند سال پیش با این مورد مواجه شدم و پاسخ را در کتاب گزیده غزلیات شمس به سعی دکتر کدکنی یافتم. ایشون این غزل را در آخر کتاب خود به همراه چند غزل دیگر و با عنوان غزلیات منسوب به مولانا آورده اند. اجازه دهید متن توضیح دکتر کدکنی را با اندکی خلاصه گویی بازگو کنم :

 

این غزل که از معروفترین غزلیات فارسی است و در همه جا به نام مولانا شهرت دارد  در نسخه های قدیمی دیوان کبیر وجود ندارد و با همه زیبایی و بلندی مضمون که در برخی از ابیات آن هست تناقضهایی در خلال آن دیده می شود و ابیات با یکدیگر همخوانی ندارند. پرسشهایی از نوع " از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود"  با اندیشه خیامی بستگی دارد نه با طرز فکر مولانا که می داند از کجا آمده و آمدنش بهر چیست. شاید برخی از ابیات این غزل از آن مولاناست و دیگران بیتهایی بر آن افزوده اند. در یک نسخه بیتی امده که  این معنی  را تایید می کند وجود یکی از ابیات این غزل است.

 

می وصلم بچشان تا در زندان ابد

از سر عربده مستانه  به هم در شکنم

 

هر کس با نوع صور خیال مولانا آشنایی داشته باشد می داند که چنین تصویری با عناصری ماخوذ از وسیعترین مفاهیم هستی – ازل و ابد – جز او نیست.

 

با سپاس – هندیانی




--- On Sun, 9/5/10, Kambiz Danesh-Yar <kdaneshyar@googlemail.com> wrote:

From: Kambiz Danesh-Yar <kdaneshyar@googlemail.com>
Subject: روزها فکر من اینست
To:
Date: Sunday, 9 May, 2010, 10:48 AM

 دوستان گرامی
 این غزل منسوب است به مولانا است
 ولی من هرچه گشته ام آن را در غزلیات شمس که سه جلد متفاوت آنرا دارم پیدا نکرده ام
از دوستان سپاسگزار خواهم شد اگر برایم روشن بنمایند که در کدام منبع این شعر تائید شده که از مولاناست

ارادتمند

کامبیز

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم           که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

ازکجــــا آمده ام،  آمدنم بهـــر چــه بود؟           به کجــا می روم؟ آخر ننمائی وطنم   

مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا   یا چه بوده ست مراد وی ازین ساختنم

جان که از عالم علویست، یقین می دانم          رخت خود باز بر آنم که همانجــا فکنم

مـرغ بـاغ ملـــکوتم، نیم از عـالم خاک           چند روزی قفسی ساخته اند از بدنــــم

خرم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست           بــه هوای سر کویش، پرو بـالی بزنم

کیست در گوش که او می شنود آوازم؟            یا کـدامست سخن می نهد اندر دهنم؟

کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟   یا چه جان است، نگوئی، که منش پیرهنم؟

تا به تحقیق مــرا منــزل و ره ننمائــی              یک دم آرام نگیــرم، نفسی دم نــزنم

می وصلم بچشـــان، تا در زندان ابـــد              از سر عربدهُ مستانه به هم در شکنم

من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم         آنکه آورد مـــرا، بــاز برد در وطنم

تو مپندار که من شعر به خود می گویم              تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم

شمس تبریز، اگر روی به من بنمائی               والله این قالب مردار، به هم درشکنم

 




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر