۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

Our Iran آخرین نظرات آقایان موسوی و کروبی و مطالب دیگر

 
 
 
 
 

 
کروبی: شورای نگهبان نهال تقلب در کشور را نهادینه کرده است
 
جرس: مهدی کروبی درنامه ای خطاب به آیت الله مومن با انتقاد از عملکرد شورای نگهبان تاکید کرده است که این نهاد به شورای کسب و حفظ قدرت یک جناح سیاسی که اعضای آن متعلق به آن جریان هستند، تبدیل شده و آن جایگاه رفیع در قانون اساسی را به این سطح تنزل داده است. وی تصریح کرد که شورای نگهبان نهال تقلب در کشور را نهادینه کرده است.

 


درپی دفاع آقای مومن از عملکرد شورای نگهبان در مصاحبه اخیر با رسانه ها مهدی کروبی با درج نامه ای به بررسی اظهارات وی در خصوص عملکرد شورای نگهبان پرداخته است. 
 

در این نامه با انتقاد از نظارت استصوابی آمده است: یکی از حقوق اساسی ملت حق انتخاب شدن و انتخاب کردن است که این حق متاسفانه در پرتو نگرش آن شورا نادیده گرفته شده است. رد صلاحیت فله ای افراد و محروم کردن مردم از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن بر اساس کدام موازین حقوقی و شرعی تاکنون انجام شده است؟


متن کامل این نامه که در سحام نیوز منتشر شده به شرح زیر است:

باسمه تعالی
حضرت آیت اله مومن
فقیه محترم شورای نگهبان
با سلام و احترام


این روزها و به مناسبت سالگرد تاسیس و تشکیل شورای نگهبان که اگر بر اساس فلسفه وجودی خود انجام وظیفه و اداء دین می کرد می توانست سنگر نفوذ ناپذیری برای احکام نورانی اسلام و قانون اساسی و حقوق شهروندی ملت بزرگ ایران محسوب شود، مصاحبه ها و مقالات فراوانی در ستایش و تعریف از عملکرد آن شورا در رسانه ها پخش و منتشر شد. مناسب بود که در قبال این ستایش ها فرصتی هم به صاحبان اندیشه و نظر داده می شد تا کارنامه آن شورا را در سه دهه گذشته مورد نقد و بررسی قرار دهند. اما وجود ملاحظات بسیار و ندادن فرصت در اظهار نظر به دیگران در کنار این باور جامعه که گوش شنوایی در قبال نقد وجود ندارد و آنچه به جایی نرسد فریاد است، موجب مرگ انگیزه ها در بررسی عملکرد شورای نگهبان و موضوعاتی مشابه از سوی صاحب نظران فرهیخته و پژوهشگران فهیم وبا بصیرت شده است که از این آفت بزرگ و فراگیر در حوزه اندیشه باید به خدا پناه برد. اما اینجانب به عنوان سربازی که از آغاز نهضت حضور داشتم و سختی ها و تلخی های مبارزه را به جان خریدیم و وفادار به ملت و نظام مورد درخواست آن ها بوده و هستم، تاکنون تزلزلی در خود راه ندادم و در دفاع از حقوق حقه اجتماعی مردم و آزادی های مشروع آنان دریغ نورزیدم. بواسطه عشق و انسی که با مردم و ایران عزیز و منافع ملی دارم نتوانستم نطاره گر آتش افتاده در خرمن هستی ملک و مملکت باشم و در برابر ترک و تعطیلی و تفسیر های من در آوردی از قانون اساسی و تضیع حقوق مردم و تیشه زدن به ریشه اسلام و روحانیت و به مسلخ کشاندن کشور، سکوت کنم. یا توجیه گر اظهارات سخیف و دور از منطق و احیانا خرافی و تصمیمات خلق الساعه و ویرانگر و رفتارهایی از سر افراط و تفریط در زندگی و باور های مردم و مسائل داخلی و روابط بین الملل و سیاست خارجی است، باشم. لذا هرازچندگاهی بنا به مناسبت ها و برای ثبت در تاریخ هم که شده با قبول پیامدها و تبعات آن شرط بلاغ بجا آورده و نظرات خود را بیان می کنم. باور دارم رنجی که امروز مردم ایران از ناآگاهان و تازه بدوران رسیده ها می کشد، از سکوت آگاهان و عالمان در شرائط گوناگون بویژه امروز است. 
 

از این میان اظهار نظر های مختلف تنها با شما در ارتباط با بخش هایی از مصاحبه مورخ بیست پنجم تیرماه ۱۳۸۹ سخن می گویم، زیرا شما را فقیهی آگاه و با سابقه در انقلاب و نظام اسلامی می دانم. از باب "فذکر فان الذکر تنفع المومنین" مواردی را دوستانه با شما و مردم در پرتو عملکرد دو دهه آخر شورای نگهبان در تفسیر قانون اساسی در محورهای رابطه اعمال حقوق ملت، حکومت و مردم، برخود با مصوبات مجلس شورای اسلامی در ادوار مختلف و رعایت حقوق جناح های سیاسی و حق مردم در انتخابات های گوناگون در میان می گذارم. اگرچه گفته اید جز اظهار نظر امام و رهبری اظهار نظر دیگران برایتان مهم نیست ولی به یقین این بیان عام، شامل رضای خدا و عموم بندگان او نخواهد بود.


در بخشی از مصاحبه فوق الذکر گفته اید که مهمترین توقع از اعضای شورای نگهبان انجام وظائف قانونی است که اعضا باید در بررسی مصوبات نهایت دقت را داشته باشند تا سر سوزنی به اسلام و قانون اساسی لطمه وارد نشود. در این ارتباط از شما می خواهم نگاهی گذرا به تفسیرهای درخواستی دولت و یا مرتبط با دولت در دورهای ریاست جمهوری آقایان هاشمی رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد داشته باشید و آن ها را بصورت اجمالی با یکدیگر مقایسه کنید. همچنین مناسب است بررسی کوتاهی نیز از مصوبات مجلس شورای اسلامی در دوره ششم و هفتم و و تصمیمات و احکام این شورا در قبال آن مصوبات داشته باشید. شاید مناسب باشد پا را کمی فراتر گذاشته و به بررسی ادوار سوم تا هشتم مجلس شورای اسلامی که ریاست آنها بر عهده بنده و آقایان ناطق نوری، حداد عادل و لاریجانی است، بپردازید. در این راستا رویه های مختلف آن شورا که متاثر از مسائل جناحی و سیاسی بوده را یکبار دیگر مرور کنید و سپس به داوری و قضاوت در باب عملکرد آن شورا اقدام کنید. در این نوشتار سعی می کنم مواردی به اجمال جهت یادآوری شما و مردم فهیم ایران بعنوان نمونه ای کوچک از عملکرد آن شورا بیان کنم.


اشاره کردید که برخی مدعی هستند که نطارت شورای نگهبان بر انتخابات از ابتدا استصوابی نبوده است. جنابعالی مستحضرید که مسئله استصوابی بودن نطارت بر اساس تفسیر شورای نگهبان بعد از ارتحال امام پیش از اعلام در جامعه، در جمع خصوصی بیان شد. این امر بطور رسمی در سال ۱۳۷۰ طی سوالی از سوی آیت اله رضوانی (مسئول انتخابات وقت از طرف آن شورا) که خواستار تفسیر شورای نگهبان از نحوه نظارت در انتخابات شده بود مطرح گردید و دبیر وقت شورای نگهبان آیت اله گیلانی در پاسخ، نظارت استصوابی را بصورت کتبی به آیت اله رضوانی اعلام وسپس برای مسئولین از جمله اینجانب ارسال شد. ما معتقدیم آنچه تحت عنوان نظارت استصوابی توسط شورای نگهبان اجرا می گردد به جای اصلاح و به صواب رساندن تصمیمات و رفتار های مجریان، یک خود مختاری بی حد و مرز است که اصل برائت را نفی و تفتیش خصوصی ترین عقاید داوطلبان و احاطه بر ضمیر اشخاص را بخشی از رسالت خود می داند. این در حالی است که شورا و اعضا آن خود علت تامه وتعیین کننده در عمل نیستند و افکار و اندیشه های پشت صحنه با برخی از افراد شورای نگهبان که فعال ما یشاء بوده، بنام شورا عمل می گردد. در باب اثبات این سخن و از باب نمونه به رد صلاحیت مهندس مرتضی الویری نماینده ادوار مختلف مجلس شورای اسلامی و عضو هیات رئیسه مجلس در دوره ای که آقای یزدی هم از اعضای هیات رئیسه بودند، اشاره می کنم. هنگامیکه آقای الویری دلیل رد صلاحیت خود از آقای یزدی عضو شورای نگهبان و بعضی از حقوق دانان را جویا می شود، در پاسخ به وی می گویند مگر شما در انتخابات دوره هشتم کاندیدا بوده اید!!!


جناب آقای مومن شما به خوبی می دانید که برخی از نمایندگان مجلس در دوره های مختلف بعلت وجود شبهه در عملکرد شان و یا دارایی و اموال شان با شیوه های غیر متعارف و ناسازگار با قانون رد صلاحیت شدند، اما پس از مدتی بدلیل تعلق خاطر جناحی به یکباره همین افراد نور چشمی شدند. من به دلیل حرمت اشخاص و موازین شرعی نام آنان را نمی برم اما اگر شما فراموش کرده اید بفرمائید تا جزئیات آن را بعنوان بخشی از عملکرد آن شورا برایتان ارسال کنم.


یکی از حقوق اساسی ملت حق انتخاب شدن و انتخاب کردن است که این حق متاسفانه در پرتو نگرش آن شورا نادیده گرفته شده است. رد صلاحیت فله ای افراد و محروم کردن مردم از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن بر اساس کدام موازین حقوقی و شرعی تاکنون انجام شده است؟ براستی رد صلاحیت ۴۰ نماینده که در ادوار مختلف مجلس حضور داشتند و همگی متعلق به یک جریان سیاسی بودند به چه جرمی صورت گرفت؟ بطور نمونه مهندس نوروزاده نماینده ۵ دوره مجلس و از چهره های قابل و متخصص کشور در حوزه صنعت به چه گناهی رد صلاحیت شد؟ آقای دکتر عباسی فرد و مرحوم آقای زواره ای آیا جز اعتراض به عملکرد برخی از اعضای آن شورا و نداشتن روح اطاعت بعد از تائید های مکرر در انتخابات متفاوت از جمله مجلس، خبرگان و ریاست جمهوری، جرمی داشتند که رد صلاحیت شدند؟ جراحی شورای نگهبان در انتخابات ششم را به یاد می آورید که در آن نفر ۳۲ لیست جناب آقای حداد عادل به جای نفر ۲۸ آقای علیرضا رجایی قرار گرفت. در آن جراحی موفق سه تن از دایره ۳۰ نفر تهران بیرون رانده شدند و جالب آنکه آقای رجایی که در دور اول تائید صلاحیت شده بود و رای نیز آورده بود، بعد از جایگزینی آن شورا، در مرحله دوم رد صلاحیت و از شرکت در آن مرحله محروم شد !!! این رفتارهای متناقض وخلاف شان شورای نگهبان تنها بخش ناچیزی از عملکرد آن شورا در دو دهه گذشته بوده است. جای تاسف است که شورای نگهبان این حافظ شرع و قانون اساسی امروزه به شورای کسب و حفظ قدرت یک جناح سیاسی که اعضای آن متعلق به آن جریان هستند، تبدیل شده است و آن جایگاه رفیع در قانون اساسی را به این سطح تنزل داده است.


برادر گرامی آیت اله مومن

پرسش های بسیاری در ذهن تاریخی مردم ایران نسبت به عملکرد آن شورا وجود دارد که در مقطعی مناسب باید پاسخگوی آن باشید که از آنجمله می توان به برخود های دوگانه در تفسیر از شرع و قانون اساسی در قبال مصوبات مجلس در دورهای مختلف، رد صلاحیت گسترده داوطلبان به جرم اندیشه و تعلق به جریان های سیاسی دیگر، نحوه برگزاری انتخابات و نیز جابجا کردن منتخبان اشاره کرد. حتما بیاد دارید که در انتخابات دوره پنجم در شهرستان میبد و اردکان شخص پیروز در ایام تعطیلات نوروزی با ابطال تعدادی از صندوق ها رای در حوزه انتخاباتی مبیبد مغلوب اعلام گردید و رقیب ایشان به مجلس راه یافت. و یا در فریدون کنار در دوره ششم آن جابجایی منجر به آن حوادث تلخ شد. متاسفانه باید اذعان کرد که همه این موارد توسط شورای نگهبان انجام شد لذا با عذر خواهی از اعضای محترم آن شورا بیاد مردی می افتم که می گفت نمی دانم چرا هر چه از اهل محل گم می شود مرا متهم می کنند و عجیب آن است که تمام آن ها در خانه من پیدا می شود.


در پایان یکبار دیگر شما را به بررسی عملکرد آن شورا و حاکمیت در قبال انتخابات دوره نهم که نهال تخلف و تقلب را در کشور را به بهانه های واهی بوسیله نهادهای نظارتی و اجرایی نهادینه کرد، و در دوره دهم ریاست جمهوری بعد از آن تقلب آشکار که با خروش و اعتراض مردم در اعاده حق رای شان تبلور پیدا کرد، دعوت می کنم. آیا بعد از ورود این آثار مخرب و زیانبار به کشور و نظام وقت بازخوانی، بازنگری و اصلاح در رفتار آن شورا فرا نرسیده است؟ آیا با صرف تعریف و تمجید و گفتن اینکه سر سوزنی تخلف از اسلام و قانون اساسی نشده است می توان مردم هوشیار، فهیم و پرسشگر ایران را قانع کرد؟


والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
مهدی کروبی
 
۳۰ تیرماه ۱۳۸۹

http://www.rahesabz.net/story/19917/

===============================
 
 
 
 
 
میر حسین موسوی: رسانه های سبز با دروغ سازمان یافته دولتی مقابله کنند
 
جرس: میر حسین موسوی در دیدار با جمعی از استادان انجمن اسلامی مدرسین گسترش دروغ را یکی از علایم زوال در جامعه دانست و تاکید کرد:"دروغ سازمان یافته مشرعیت زداست و ما امروز با دروغ سازمان یافته روبرو هستیم و رسانه های مجازی سبز باید حداکثر تلاش خود را در زمینه بر ملا کردن ابعاد این پدیده شوم و رو به گسترش به کار گیرند."

 

به گزارش خبرنگار کلمه،  میر حسین موسوی در ابتدای این دیدار ضمن تبریک اعیاد شعبانیه گفت :"عده ای  اعتقاد مسلمانان و بویژه شیعه را در باره انتظار ظهور با خرافات زیاد آمیخته اند و مساله تا آنجا پیش رفته که امام زمان (عج ) را وسیله توجیه همه مسائل و مشکلات خود قرار داده اند.در حالی که دامان معصومین مورد اعتقاد ما از هرگونه ظلم و خرافات پاک است ،امام جمعه ای امام زمان (عج ) را حامی تصفیه های شورای نگهبان قرار داده است . البته ما منتظر هستیم که ببینیم ایشان چگونه از رضایت امام زمان از تصفیه و ستم هایی که به کاندیداها در طول نظارت استصوابی وارد شده ، اطمینان حاصل کرده اند."

حمله به علوم انسانی یادآور تجربه حکومت های توتالیتر

وی  سپس  به حمله سازمان یافته ای که نسبت به علوم انسانی در دانشگاههای کشور اشاره کرد و گفت :"من با دیدن این حملات یاد تجربه بسیار تلخ و هشداردهنده حکومت شوروی سابق و دیگر حکومت های توتالیتراروپای شرقی می افتم .آنها از زمان استالین به بعد علوم اجتماعی را علومی بر آمده از جوامع سرمایه داری و بورژوازی می دانستند و به همین دلیل تدریس آن را جز در مواردی اندک ممنوع کرده بودند.تحریم و محدودیت این رشته ها چشم آنها را روی روند تغییرات سریع جهان و جامعه خودشان بست و انعطاف پذیری نظامشان را در مقابل تحولات اجتماعی کشورهای خود و چهان از بین برد و باید یکی از دلایل سقوط این نظام ها را نبود دانشمندان و نظریه پردازان خبره در علوم انسانی دانست."

میرحسین موسوی  یادآور شد:"آنچه از سخنان شهیدان بهشتی و مطهری بر می آید اعتقاد به فضای باز علمی در این زمینه بود و حتی شهیدمطهری می گفت که مارکسیسم را باید استادان معتقد به مارکسیسم در دانشگاه تدریس کنند."

میرحسین موسوی با ابراز تاسف از رواج دروغ و دشنام و اتهام های بی سابقه در جامعه گفت :"ویژه نامه مفصلی حاوی دروغ و دستکاری تاریخ در آستانه بیست و دوم خرداد توسط روزنامه های دولتی و با پول ملت چاپ شد  و در کنار آن بخشی از برنامه های صدا و سیما هم به این دروغ پراکنی ها اختصاص یافت.به نظر می رسد سرنوشت اقتدار گرایان در سراسر جهان شبیه هم است و روشهای آنها مشابه یکدیگر است."

روش هایی تکراری برای پوشاندن حقیقت

موسوی در بخش دیگری از سخنان خود یک مثال تاریخی  عنوان کرد :"از زمان استالین کتابهایی برای تاریخ حکومت کمونیستی تدوین شد که مهم ترین و رسمی ترین آن تاریخ حزب کمونیست شوروی بود .در این کتابها با توجیه تصفیه های رژیم استالینیستی در هر دوره تغییراتی بوجود می آمد .مثلا اگر در چاپ اول این کتاب عکس تروتسکی در کنار سایر سران شوروی دیده می شد ،در چاپهای بعدی این عکس ها با شگردهای روتوش حذف می شد.در باره مطالب هم وضع همین جور بود.البته آن موقع هنوز امکاناتی که امروز برای این طور حذف و اضافه ها توسط برنامه های رایانه ای بوجود آمده ،نبود."

وی تاکید کرد: "متاسفانه امروز در ایران نیز همان روشهای اقتدارگرایانه دیروز در جعل و دستکاری تاریخ و واقعیت ها دیده می شود .این مساله امروز فقط به تاریخ انقلاب اختصاص ندارد .شما امروز به سخنان دولتیان گوش کنید .به نظر می رسد که کشورما کمترین نرخ تورم را دارد و یا رشد بیکاری به حداقل خود رسیده  و یا آنکه کشور ما بیشترین سرمایه های اقتصادی جهان را جذب می کند و گویی سرمایه گذاران پشت دروازه کشور صف کشیده اند تا اجازه شرکت در سرمایه گذاری ها را بگیرند.دروغ گویی تا آنجا پیش رفته که می گویند مردم ما آزادترین کشور دنیا هستند.به نظر من باید تامل کنیم .آنها می دانند  دروغ می گویند و یا حافظه شان دچار اختلال شده است. همین عکسی را که اخیرا از سحرخیز چاپ شده ،ببینید و یا خبر محکومیت  آن خانم محترمی که جرمش فقط این بوده که شاهد زیر گرفتن یک شهروند توسط اتومبیل بوده ،کافی است که بفهمیم حکومت به کجا رسیده است. جالب است که خواهر ایشان نیز فقط به خاطر تسلیت گفتن به خانواده یکی از شهدای عاشورا ،محکوم به شش سال زندان شده است. آنگاه با وجود این موارد و صدها مورد مشابه باز هم می گویند که ما ازادترین ملت جهان شمرده می شویم."

ابعاد گسترده دروغ و افسانه سازی در دولتیان

میرحسین موسوی گفت :" ابعاد گسترده دروغ در میان دولتیان به افسانه سازی و خلق توطئه های من در آوردی  و عجیب و غریب منتهی شده است .دشنام و تهمت های سیاسی ، اجتماعی و اخلاقی و امثال آن را نیز باید به شیوه های دولتیان اضافه کرد.دشنام ها و تهمت هایی که  کیفرهای سنگینی از نظر قانونی و شرعی دارد.لابد مسوولان قضایی نیز خواهند گفت قوه قضاییه ما مستقل ترین و بی طرف ترین دستگاه قضایی جهان است."

رسانه های سبز با دروغ سازمان یافته دولتی مقابله کنند

موسوی با بیان این اینکه همه باید بدانند گسترش دروغ با این ابعاد می تواند یکی از علایم زوال یک نظام محسوب شود ،افزود :"دروغ سازمان یافته مشرعیت زداست و ما امروز با دروغ سازمان یافته روبرو هستیم و رسانه های مجازی سبز باید حداکثر تلاش خود را در زمینه بر ملا کردن ابعاد این پدیده شوم و رو به گسترش به کار گیرند،هنرمندان نیز همانگونه که با خلق پوستر جاودانه "دروغ ممنوع" موجی از حساسیت نسبت به دروغ را ایجاد کردند،امروز نیز از طریق تولید کلیپ ها و کاریکاتورها و پوسترها و سایر روشها باید با این پدیده شوم مقابله کنند.ما باید در مقابل هر تحلیل آمیخته به دروغ تحلیلی مبتنی بر درستی و حقیقت در اختیار مردم مان بگذاریم.اگر چه در این راه توش و توان مان به اندازه اقتدارگرایان نباشد."

برنامه های هویت و چراغ و قتل های زنجیره ای را فراموش نکنیم

موسوی  تصریح کرد :"ما باید بدانیم رواج دروغ  با پول ملت و دلارهای نفتی نمی تواند پایه های یک نظام را استحکام بخشد و درکنار این حرکت همه باید در مرور ادعاهای اقتدارگرایان در باره افراد و زندانیان و شخصیت ها سوظن داشته باشند.ما نباید برنامه های هویت و چراغ و قتل های زنجیره ای یادمان برود.مبدا این جریان سیاه همان حوادث و روش ها ست."

 

توجه به فرهنگها ، قومیت ها و مناطق مرزی اولویت تام و تمام دارد

موسوی در بخش دیگری از سخنان خود به حمله تروریستی اخیر در زاهدان اشاره کرد و گفت :"این جنایت را همه محکوم می کنند.هدف از این عملیات ضربه زدن به اتحاد ملی و مذهبی ما در سراسر کشور است .تامل در اینگونه اقدامات و ریشه یابی آن نباید صرفا در زمینه های امنیتی خلاصه شود.ریشه کن کردن تروریسم در گرو توسعه همراه با عدالت است .ریشه اینگونه اعمال  با مشارکت مردمی که احساس عدالت بکنند و در امور مربوط به سرنوشت خود مشارکت داشتند ،ریشه کن خواهد شد.امروز توجه به مشکلات و مسائل فرهنگها و قومیت ها و مناطق مرزی اولویت تام و تمام دارد ."

کشور را با دروغ و سرکوب و پرکردن زندانها نمی توان اداره کرد

میرحسین با طرح این سوال که "آیا بهتر نیست که اندکی از شعارهای کر کننده خودمان در باره اصلاح امور جهانی کم کنیم و کنار یک بلوچ و یک سیستانی ،یک کرد و فارس و ترک و عرب صمیمانه بنشینیم و سر از مشکلات آنها در بیاوریم و با کمکشان فضای انسانی تر و عادلانه تری را ایجاد کنیم؟"گفت:" یک کشور ۷۰ میلیونی صاحب تمدن و بزرگ را ۷۰ میلیون مردم آن کشور می توانند اداره کنند و نه چند نفر!آن هم در فضای آمیخته با دروغ ،سرکوب و بستن دهانها و تعطیلی روزنامه ها و پرکردن زندانها."

دروغ و ظلم رفتنی است

موسوی در پایان گفت :ان شالله تحقق وعده های حضرت حق را خواهیم دید که آنچه به نفع مردم است سرانجام باقی خواهد ماند .باید بدانیم که دروغ و ظلم رفتنی است."

گفتنی است ، در این دیدار جمعی از استادان انجمن اسلامی جامعه مدرسین با میرحسین موسوی  در باره مسائل مختلف کشوربحث و گفت و گو کردند

 

http://www.rahesabz.net/story/19909/
=======================================================
 
 
 
 
طنز
 
ابراهیم نبوی
نجشنبه ۳۱ تير ۱۳۸۹

ای کاش گفته بودی مجنون!

داستان اصلی: " مجنون زیبا با لیلی زیبا در راه مکتب آشنا شد و این دو عاشق هم شدند. نام اصلی او قیس بود، و به علت عشق لیلی به او مجنون گفتند، چون دیوانه وار دور محله لیلی می چرخید. پدر مجنون فقیر به خواستگاری لیلی رفت، اما پدر لیلی که ثروتمند بود، نه تنها با این ازدواج موافقت نکرد، بلکه مجنون را آنقدر آزار دادند که گریخت و دربیابان گریه و زاری می کرد. پدر لیلی بعد از مدتی او را به مردی به نام ابن سلام شوهر داد، لیلی هم دائم با شوهرش دعوا داشت. مجنون از شنیدن خبر ازدواج لیلی دیوانه تر شد، و مرگ پدرش حال او را بدتر کرد. بعد از مدتی ابن سلام مرد و لیلی و مجنون توانستند مخفیانه با هم ارتباط برقرار کنند. اما دنیا بی رحم بود و لیلی مدتی بعد درگذشت. فامیل لیلی قبرش را از مجنون پنهان کردند، اما او کوی به کوی بوئید تا قبر لیلی را یافت و برسر آن مزار آنقدر گریست تا مرد."

هاشمی رفسنجانی: " یکی از حوادثی که برای یکی از اهالی قبیله بنی عامر پیش آمد همین ماجرای اسفناک و تالم آور مجنون بود که ایشان با یک خانمی که اسمش را نمی برم، آشنایی پیدا کرد و مسائلی بین آنها اتفاق افتاد که شاید گفتن آن در این ایام خیلی مصلحت نباشد. این آقا که به نام قیس در روایات مختلف مطرح شده، پدرش را که خیلی آدم محترمی بود و اتفاقا انسان خودساخته ای بود، بالاخره وارد مذاکره با پدر آن خانم کرد و این مذاکره به دلایلی که شاید همه در جریان باشند، به نتیجه نرسید. و این جوان که می توانست با رعایت همه قوانین و مسائل شرعی آن کاری که باید با آن خانم می کرد، نشد که بکند. آن جوان هم رفت، گریه ها می کرد که واقعا دل آدم کباب می شود وقتی چنین صحنه هایی را در تاریخ انقلاب می بیند. بالاخره آن آقا، آن خانم را به یک آقایی که از یک جای دیگری بود که اسمش را نمی برم، تزویج کرد، ولی آن خانم قبول نکرد و در آن شب، اتفاقی که نباید می افتاد افتاد و پرده ابین شان تا  آخر هم دریده نشد. و این آقا هم بعد از مدتی بالاخره مرد. من می خواهم بگویم که عمر آدم تمام می شود و اگر قرار بود آدم عمر نوح بکند، الآن امام عظیم الشان ما بود و می فهماند به بعضی افراد که بصیرت یعنی چه. و روابطی بعد از فوت آن آقا بین آن خانم و قیس برقرار شد که دست به معامله با هم زدند و دیگر هیچ پرده ای بین آنها نماند. که البته آن خانم هم بعد از مدتی مثل بسیاری از بزرگان و عزیزان ما که فکر نمی کنند مرگشان فرامی رسد، و من هشدار می دهم که اوی! می میری بدبخت! که منظورم به مستکبران است، ایشان هم برحمت ایزدی رفت و تا مدتی مجنون بو می کرد تا قبر این خانم را پیدا کرد و من یقراء فاتحه مع الصلوات."

علی خامنه ای: " یکی از حکایاتی که دشمن بارها سعی کرده برای ترویج آن و بصورت قصه و رمان و شعر وارد شده که من خودم هشتاد درصد رمان ها را خوانده ام و حتی همین آقای حداد عادل می گفتند که شما چقدر شعور دارید و هیچ کسی در تاریخ ما مثل شما نبوده، و تحقیقا من کل اشعاری که به فارسی گفته شده حداقل سه دور( در جهت عقربه ساعت) خوانده ام، یکی اش همین داستان لیلی و مجنون است که من مطالعات بسیاری کردم و به مجلس و وزارت ارشاد توصیه می کنم که اصلا نزدیک به این حکایات نشوند، چرا که دشمن یک مرزهایی را شکسته که من به همه عزیزان سفارش می کنم که پشت این مرزها محکم بایستند. ظاهرا یک لیلی بود، یک مجنونی بود که از اول هم به او گفته شد نیایید، این ملت، این دختر را به شما نمی دهند، آمدند و یک تودهنی از پدر دختر خوردند. این ملت غیور است، این ملت محکم ایستاده، با قلم، با قدم، با باتوم، با بطری، با هر شیئی دراز یا گازداری حقیقت را ثابت می کند. بالاخره آن جوان منحرف که تحت تاثیر رسانه های دشمن عاشق این دختر شده بود، به آغوش اربابانش فرار کرد و رفت و البته بعدها که شوهر این خانم فوت کرد از فرصت استفاده کرده بود و مدتی به دور از چشم این بی بصیرت های نااهل با این خانم داخل ماجرایی شد که الحمدالله والمنه آن خانم فوت کرد و البته بعدا معلوم شد فوت لیلی هم با بی بی سی بی ارتباط نبود و ریاست محترم جمهور قرار است پیگیری کند و مجازات کنند کسانی که نقش داشتند که البته این جوان که فریب دشمنان را خورده بود مدتی بو می کرد و فکر می کرد می تواند ما را فریب بدهد که متوجه شد که مکروا و مکروالله والله خیرالماکرین."

محمود احمدی نژاد: " مجنون یک جوان شانزده هفده ساله نخبه ای بود که مثل رئیس جمهور شما، یک هیکل کوچکی هم داشت و مثل من خیلی زیبا نبود، ولی درست مثل من خیلی پیگیر و عملیاتی بود. این جوان یک روز در مراسم استقبال از مسوولان قدیمی مثل سلطان محمود، چشمش به یک دختری به اسم شیرین می افتد که نظامی شیرازی شعرش را در  مثنوی  خودش نوشته و عاشق این دختر می شود. این شیرین خانم دختر یکی از مفسدین اقتصادی قبیله بنی عباد بود که رانت خواری می کرد و وقتی پدر سوم این مجنون به خواستگاری می رود، قبول نمی کنند که ازدواج کند، چون یک حلقه بسته ای از قدرت درست کرده بودند که نیروهای انقلابی مثل مجنون را در قبیله راه نمی دادند. و بالاخره هم این دختر را به یکی از آشنایان خودشان دادند که دختر قبول نکرد و چشمش دنبال همان مجنون و اهداف او بود. بالاخره شوهر دختر بعد از مدتی که ادعای اصلاح طلبی می کرد مرد و دختر به وصال مجنون رسید و این مجنون روزهای بسیاری دوید و طرح های مختلفی را عملیاتی کرد تا بعد از مدتی به منطقه پاستور که محله دختر بود رسید. شیرین وقتی مجنون را دید، دید خیلی خسته است، گفت کی خسته است؟ مجنون گفت دشمن. و اینها مدتی طرح های مختلفی را عملیاتی می کردند که بسیاری از دشمنان هم از این موضوع ناراحت بودند. بالاخره این دختر گفته شده که مرد، ولی ما سند داریم، مدرکش موجود است، اصلا در کشور ما آزادی کامل وجود دارد و کسی نمی میرد. منحنی عمرش را هم من گفتم مسوولان آوردند و این که شایع شده مجنون مدتها بو می کشید، دروغ است و این شیرین بود که بو می کشید و بخاطر جوراب مجنون بود که هر وقت او را گم می کرد، اگر وسط هزار نفر هم بود، از بوی جورابش تشخیص می داد و در حقیقت این پدر دختر بود که از مفسدین اقتصادی بود و مرد و همین باعث شد که نرخ ارزشان تک رقمی شد و منافع نفت سر سفره شان آمد و تا زمان ظهور حضرت این شیرین خانم زندگی دائم خبرهای خوش می شنید."

مهدی کروبی: " این داستان لیلی و مجنون یک داستان خیلی قدیمی است که من در یک مراسم عروسی از ننجونم شنیدم که ظاهرا این مجنون جوان بسیار شجاعی بود که دائما در هر مراسمی بود حاضر می شد و در یکی از این مراسمات دختری به اسم لیلی را دیده بود که عاشق او شده بود. بالاخره جوانها هم انسان هستند و عاشق می شوند، نمی شود مثلا من به این حسین مان بگویم که شما عاشق فلان دختر نشو. و ظاهرا این مجنون که اسمش قیس بود و از قبیله بنی عامر بود، چنان عاشق این دختر شده بود که از همه مشاغل اش استعفا داد و تصمیم گرفت به وصال آن دختر برسد، ولی پدر این دختر که با او آشنایی داشت و می دانست چه خدماتی کرده، رضایت نداد و این پسر هم تصمیم گرفت مبارزه را آغاز کند، مبارزه هم که آغاز شد، دیگر کتک خوردن دارد، سنگ خوردن دارد، وسط دعوا که قابلمه حلیم تقسیم نمی کنند، یک ملاقه ای توی سر آدم می خورد و ما از این تجربه ها زیاد داشتیم. مجنون یک مدتی رفت از همه مسوولیت ها کنار و در فقر و گرسنگی زندگی کرد و حتی اگر کسی هم به او کمک می کرد، بخاطر وظیفه و اعتمادی بود که به او داشتند و برای خودش یک ریال مصرف نکرد و آخرش هم آقایان تصمیم گرفتند با صلاحدید خودشان دختر را به یک ابن سلامی بدهند که ننجون ما می گفت خیلی آدم بی سروپایی بود و این دختر همان شب عروسی که همه آقایان جمع بودند از همه جناحین و یک عروسی فراجناحی بود، زده بود توی گوش شوهرش. شوهر هم چند ماه بعد مرد و اینها به وصال هم رسیدند، البته این دختر مثل بسیاری از شهدای انقلاب فوت کرد و عوامل ظلم او را دفن کردند و من خودم تصمیم گرفتم پرونده اش را افشا کنم و این مجنون هم برای پیدا کردن محل دفن خیلی زحمت کشید و روزهای زیادی همه جا را بو می کرد.

میرحسین موسوی: " قصه لیلی و مجنون از چیزهای مهم تاریخ ادبیات ایران و شاهکار مسلم نظامی گنجوی است که واقعا شرح این چیزی را که مجنون نسبت به چیز لیلی داشت، به زیبایی بیان کرده. ظاهرا مجنون جوانی زیبا بوده که به هر حال خیلی جوانان ما زیبا هستند و لیلی هم دختر زیبایی بود که وقتی در راه مدرسه این دو همدیگر را می بینند، مجنون حالتی در درونش بیدار می شود و هر روز می رفت به کوهستان منزل دختر و آنجا چیز می کرد. تا اینکه پدر مجنون می رود خواستقاری و خواسته های خودش را طی بیانیه ای اعلام می کند، ولی اون روحیه استبدادی که در چیز اون پدر بود، باعث می شود که جواب منفی بدهد و دختر را بدون رضایت ملت به او می دهند که در همان شب اول بعد از کودتای پدر دختر، مرد می خواست دختر را به تصرف دربیاورد که دختر سیلی می زند و مقاومت می کند. مثل زمان خود ما که هشت سال مقاومت کردیم، بخاطر اینکه می گفتیم " اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا چیز مرا بشکست لیلی" و بالاخره شوهر می میرد و دختر و پسر به وصال هم می رسند و چه مقاومت هایی می کنند و چه صحنه های شکوهمندی ایجاد می شود و وقتی مجنون به لیلی می رسد، اینها بخاطر چیزی که با هم می خواستند بکنند، خیلی با مخالفت مواجه می شوند، امممما می کنند. ولی این خوشبختی خیلی بطول نمی انجامد و این دختر به لقاء الله می پیوندد و مجنون واقعا دچار یک حالت انقلابی می شود که چون دختر را مخفیانه و برخلاف همه قواعد و قوانین تام و تمام چیز کرده بودند، او می رود همه جا را بو می کشد و پیدا می کند چیز دختر را و آنقدر آنجا زاری می کند تا خودش هم به لقای دوست می رسد."

قاضی مرتضوی: " شخص موسوم به مددجو قیس عامری با اسم مستعار مجنون، فرزند جاسم، مرتکب عمل قبیح نسبت به خواهر لیلی نجد عامری فرزند عبود در هنگام فرار از محل فتنه در محمل رفتن به مدرسه با هم آشنا شده و از همان ابتدا، اشتراک در مجرمیت حاصل کرده، برای فریب افکار عمومی، با یکدیگر تبانی نموده و پدر پسر بدون اطلاع از تبانی شرکای توطئه به خواستگاری به کوه نجد، قبیله عامریان، چادر عبود، دست راست، در اول، رفته و پیشنهاداتی به منظور فریب جاسم نجد عامری داده، وی مخالفت می نماید. اما به دلیل اصرار متهم ردیف اول، قیس عامری، افراد فامیل وی را با سلاح سرد تهدید نموده وی متواری می گردد. سه ماه و ده روز بعد، شخصی موسوم به ابن سلام، فرزند سلام الدین مومن به خواستگاری متهم ردیف دوم، لیلی نجد عامری، رفته و با وی ازدواج می نماید. اما لیلی تمکین نکرده و نشوز می نماید، ابن سلام چهار سال بعد به علت مننژیت فوت نموده و تصادفا هیچ آثار ضرب و جرحی در وی مشاهده نگشت. سپس متهم ردیف اول، که متواری بوده، از وضعیت خبردار شده، بدون اطلاع ماموران مراقبت مراجعه و با متهمه ارتباط نامشروع برقرار نموده و در خفا با یکدیگر بسر برده، با حمایت یکی از باصطلاح روشنفکران به نام جمال الدین نظامی گنجوی فرزند یوسف که به دروغ خود را نظامی قلمداد نموده و طبق استعلام از ستاد مشترک جزو نظامیان نبوده، آنان را تحریک و تشجیع به عمل منافی عفت نموده، پس از چند ماه افعال شنیع که هیچ شاهدی جز اعترافات مکتوب متهم ردیف سوم، نظامی گنجوی، نیست، متهمه به مرض طبیعی فوت نموده و در یک قطعه نامعلوم دفن گردید. آنگاه متهم، که تحت تعقیب بوده، از طریق استفاده از بینی( به عنوان آلت جرم) خاک مناطق مختلف را بو کرده و سرانجام محل دفن را یافته و بطور مشکوکی دچار مننژیت گشته که آثار ضرب و جرح و خودزنی در وی معلوم، پرونده بایگانی شد."

فاطمه رجبی: " یکی از عوامل مزدور دشمن و از حامیان جریان فتنه و محرکان سبزلجنی به نام قیس( بخوانید مجنون) در حال رفتن به دانشگاه معلوم الحال آزاد( بخوانید استبداد) زن معلوم الحال فاسدی به نام لیلی را دیده و به دلیل قلیان عشق( بخوانید شهوت) با او قرارومدار گذاشته، ولی پدر لیلی که یکی از مفسدین نامعلوم الحال است، در پاسخ خواستگاری پدر دختر، جواب منفی می دهد، مجنون مدتی در خانه تیمی مخفی بوده، لیلی نیز به عقد شرعی حاج آقا ابن سلام از وفاداران به انقلاب درآمده، بعد از مدتی بطور مشکوکی کشته می شود. و مگر کم اند باکری ها و کاظمی ها و کمیل ها و هاها و هاهاهاها و درست در زمانی که این شهید به خون در می غلطد آن عنصر فاسد سرمی رسد و در خانه های تیمی لجنی نرد عشق می بازند و هیچ کس جلوی این فضای عفن و آلوده را نمی گیرد. مدتی بعد لیلی می میرد، اما چه مرگی!!!!! آیا وقتی به جای نام فاطمه رجبی، لیلی ها و شیرین ها و عذراها را به شعر درمی آورند، مشکوک نمی شوید که عناصر فاسد کانون باصطلاح نویسندگان دختری را بکشند تا بعد فریاد مظلومیت عشق های رسوای شان را بر بام بگویند؟ چرا کسی نظامی گنجوی را که این رسوانامه را منتشر می کند، سر جایش نمی نشاند؟ آیا اگر حمایت هاشمی ها و موسوی ها و کروبی ها و خاتمی ها و هاهاها ها ها ها، سرفه، ها ها حا حا حا حالم بده، غلام، کدوم قبرستونی هستی؟"

محمد خاتمی: " مجنون جوانی زیبا و با شرف و وجدان بود که با لیلی زیباروی در راه دانش آموختن و فضل و کرامت انسانی آشنا شد و این دو به محبت یکدیگر مبتلا شدند. نام اصلی او قیس بود، و به علت عشق لیلی به او مجنون گفتند، چون دیوانه وار دور محله لیلی می چرخید. پدر مجنون فقیر به خواستگاری لیلی رفت، اما پدر لیلی بی فرهنگ و بی خرد و ثروتمند، نه تنها با این ازدواج موافقت نکرد، بلکه مجنون را آنقدر آزار دادند که گریخت و دربیابان گریه و زاری می کرد. پدر لیلی بعد از مدتی او را به مردی به نام ابن سلام شوهر داد، لیلی هم دائم با شوهرش مذاکراتی داشت که به نتیجه نرسید. مجنون از شنیدن خبر ازدواج لیلی دیوانه تر شد، و مرگ پدرش حال او را بدتر کرد. بعد از مدتی ابن سلام تا حدی نمی خواهم بگویم ولی مرحوم شد و لیلی و مجنون توانستند به دلیل نبود روابط درست بصورت مخفیانه که خیلی هم قابل دفاع نیست، با هم ارتباط برقرار کنند. اما دنیا بی رحم بود و لیلی اگر چه ظاهرا رفت، اما در واقع همیشه زنده است. فامیل لیلی قبرش را بیهوده و بیرحمانه و برخلاف موازین حقوقی از مجنون پنهان کردند، اما او کوی به کوی پیگیری کرد تا قبر لیلی را یافت و برسر آن مزار آنقدر گریست تا به لقای معشوق رسید."

حسن عباسی: " قصه لیلی و مجنون یکی از منظومه های استراتژیک دشمنان داخلی است که در حقیقت از دکترین " ماچ و قورباغه" والت دیسنی تبعیت می کند و پدر جد داستانهایی مثل " سکس اند د سیتی" و " بولد اند د بیوتیفول" که بعدا وقتی به مرحله جدید می رسند، "لاست" و " فرار از زندان" از دل همین ها بیرون می آید. توجه کنید که اصل داستان مال یک "نظامی" است که اهل گنجه است و گنجه مهم ترین پایگاه دشمن شمالی و اگر به زبان امروز بخواهیم بگوئیم مثل پنتاگون برای پطرزبورگ تزاری است. تعجب نکنید وقتی داستان عشقی را از زبان نظامی ها می شنوید، قبلا در کتاب " تجاوز در ویتنام" که من 164 بار خواندم و دائم حمام می رفتم، جوری که دوست من شغل مرا اشتباه حدس می زد، تجربه داستان عشقی نظامی ها را داشتیم. حالا ببینید که با چه ترفندی وارد داستان لیلی و مجنون می شود. لیلی کیست؟ یک دختر زیبای شهوت انگیز عرب ولی مثل انجلینا جولی، مجنون کیست؟ یک جوان لاغر مثل رئیس جمهور محبوب ما، کجا با هم آشنا می شوند؟ در راه مدرسه. یعنی چه؟ یعنی دقیقا در زمانی که مجنون دارد انرژی هسته ای را تولید می کند، یک دفعه موج فساد جامعه را برمی دارد. جوابش چیست؟ نظامی می گوید مجنون دیوانه می شود و دختر را می دهند به یک آدم پولدار، به " ابن سلام" یعنی به پدر سلام، پدر سلام کیست؟ پدر همان هایی که " سلام" را منتشر می کردند، غیر از خاتمی و حجاریان و اینها؟ یعنی قدرت در اثر توطئه از دست جوان انقلابی مثل مجنون درمی آید و می افتد دست اصلاح طلب. اما خود نظامی و جریان میلیتاریسم پیش بینی می کنه که این رابطه فساد جنسی و اصلاح طلبی سیاسی طولانی نیست. شوهر می میرد، یعنی در حقیقت با مرگ جریان اصلاحات دوباره جریان انقلابی به قدرت می رسد و حالا دیگر می تواند به همان هدف غائی قدرت که تجاوز است، برسد. اما نظامی اینجا یک حرفی می زند که مثل حرف هانتینگتون است، او می گوید که دختر می میرد. یعنی این منشاء فساد در اثر اقدامات شبانه روزی عملیات انقلابی مجنون در طول چند ماه مداوم می میرد. و اینجاست که انرژی انقلاب آزاد می شود و به قبرستان می رود و قبرها را بو می کند تا خودش را پیدا کند. قبرستان کجاست؟ قبرستان همان جایی است که چپ ها خوابیدند، قبرستان یعنی کوبا، یعنی ونزوئلا، یعنی روسیه، یعنی چین و این دکترین " پوتین قرمز" با یک پیش بینی هانتینگتونی پایان پیدا می کند. با مرگ انقلاب. این حرف آخر جریان جهانی فتنه است، یعنی می گوید آخرش انقلابیگری به نتیجه نمی رسد و درست همین جاست که دشمن اشتباه کرده و رهبری و مجنون یا مجانین ما درست عمل می کنند."

http://www.roozonline.com/persian/tanssatire/tans-satire-article/article/2010/july/22//-18c31e3b03.html

================

 
 
 
 
 
 
مسکو هیچ گونه سیستم موشکی به ایران نمی دهد
 
بر اساس قطعنامه جدید شورای امنیت
 
جـــرس: بعد از سالها مذاکره، وعده و ادعای امضای موافقتامه، یک مقام ارشد نظامی روسیه شامگاه دیروز اعلام کرد که "بر اساس قطعنامه جدید شورای امنیت علیه ایران، مسکو هیچ گونه سیستم موشکی در اختیار تهران قرار نمی دهد."


ایران طی چند سال اخیر قصد خرید سامانه های موشکی اس ۳۰۰ روسیه را داشت و مقامات روس، سالها طرف ایرانی خود را معطل نگاه داشته بودند.


به گزارش مهر، السکاندر فومین، معاون اول مدیر سازمان فدرال همکاریهای فنی و نظامی روسیه، در تکمیل تبعیت مسکو از تصمیم غرب، تاکید کرد که بر اساس قطعنامه جدید شورای امنیت علیه ایران، مسکو هیچ گونه سیستم موشکی در اختیار تهران قرار نمی دهد.


این مقام روس، بدون اشاره به سامانه اس ۳۰۰، اعلام کرد که روسیه از تحویل سیستم های موشکی بزرگ به ایران اجتناب می کند و بر پیروی روسیه از قطعنامه جدید شورای امنیت (١۹٢۹) علیه جمهوری اسلامی تاکید کرد.


مقامات روسیه قبلا اعلام کرده بودند که دیمیتری مدودف، رئیس جمهوری آن کشور باید در مورد تحویل و یا عدم تحویل اس ۳۰۰ به ایران تصمیم گیری کند، که تا کنون رئیس جمهور روسیه تصمیمی در این باره اتخاذ نکرده است.


بعد از صدور چهارمین قطعنامه شورای امنیت (قطعنامه شماره ۱۹۲۹) در خرداد ماه سال جاری، سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه در تبعیت از غرب اعلام کرد که در مسئله تحویل سیستم های پدافند موشکی اس-۳۰۰ به ایران،
روسیه قطعا مفاد قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد در قبال ایران را رعایت خواهد کرد.


وی تاکید کرده بود "ابزار اجرای عملی این قطعنامه، دستورات رئیس جمهور روسیه خواهد بود و در این دستور فقط قید خواهد شد که چه تسلیحاتی تحت این قطعنامه قرار خواهند گرفت."


هنوز از سوی مقامات نظامی و سیاسی ایران، واکنشی در این زمینه منتشر نشده است.


جرس

http://www.rahesabz.net/story/19925/

=========================
 
 
 
 
 
 
من آقای خامنه ای را متهم می کنم
جرس: به عكس رهبري كه در سمت راست من روي ديوار بود اشاره كردم و گفتم اين آقا در خطبه هاي نماز جمعه و پيش چشم همه و من و شما بارها و بارها حكومت پر از ظلم و جورش را با حكومت سراسر عدل  اميرمومنان مقايسه مي كند و به اين وسيله صراحتا به مولاي متقيان و پيامبر خدا اهانت مي كند. اين تصويري است از دادگاه احمد قابل كه هيچ گاه از صدا و سيما پخش نخواهد شد،نقد رهبري اينبار از دادگاههاي جمهوري اسلامي شروع شده است .دادگاه متهماني كه به همين دليل واضح و مقاومت در قبال اتهامات، غير علني پخش مي شود و از چهره هاي سر به زيرمتهمان  و گردن افراشته قاضي صلواتي و دوربين هاي متعدد شبكه هاي يكنواخت تلويزيون حكومتي خبري نيست. احمد قابل با شرح مختصر آنچه در دادگاه رفته است خبر مي دهد كه حتي ضبط صوتي براي ثبت دفاعيات در دادگاه نبوده است.  

 

متن قانون اساسي براي نظام  براندازانه است

 

احمد قابل كه 170 روز زندان انفردادي را پس از انتخابات سال گذشته از سر گذرانده، در روايتش از دادگاه و بازجويي ، نشان مي دهد كه متهمان  آنگونه كه دستگاه تبليغي حكومت در تير و مرداد 88  از صدا و سیما پخش کردند، دست و پا بسته عذر تقصير به قاضي نبرده اند.  دفاع احمد قابل كه خود يك روحاني و مدرس حوزوي است از منظر اسلام و دادخواستي از بالاترين مقام جمهوري اسلامي  است.

 

 قابل مي گويد در بازجويي ها به متن قانون اساسي استناد مي كرده است و بازجوها مي گفتند كه با  اين حرفها نمي توان مملكت داري كرد و گويي كه متن قانون اساسي براندازانه است. قابل در حضور قاضي به نقد رهبري مي پردازد و شخص آيت الله خامنه اي را به اقدام در جهت براندازي نظام جمهوری اسلامی متهم مي كند."در محكمه گفتم من در سال78متني نوشتم كه در آن رهبري كشور را به اقدامات مكرر عليه امنيت ملي و نهايتا براندازي سخت نظام متهم كردم ،اما هيچ محكمه اي پيدا نشد تا ايشان را به خاطر اين اتهامات و جرايم تحت تعقيب قرار دهد."

 

21  سال پيش و يك روز پس از درگذشت بنيانگذار جمهوري اسلامي  و زماني كه در يك انتخاب سريع حجت الاسلام خامنه اي از مجلس خبرگان به عنوان  آيت الله خامنه اي رهبر جمهوري اسلامي  بيرون آمد، كسي تصور نمي كرد.مخالفين او از روحانيون حوزه علميه قم باشند و رهبري نظام را به براندازي نظام متهم كنند.

 

براي تبرئه نظام رهبر را مقصر اعلام كنيد

 

عيسي سحرخيز 27 تير ماه پس از يكسال بازداشت موقت بالاخره به دادگاهي رفت كه به دليل غير علني بودن هيچ خبري از آنچه در دادگاه گذشت نداريم ، اين روزنامه نگار كه سال گذشته با ضرب و جرح بازداشت شده بود، دفاعيه  بلند بالایی تنظيم كرده بود كه در يك دادگاه علني و با حضور هيات منصفه بخواند ، اما  هنوز نمي دانيم كه سحرخيز اين دفاعيه را كه در اصل دادنامه اي عليه آيت الله خامنه اي در دادگاه بوده خوانده است و اگر خوانده ريیس دادگاه ،اجازه ادامه دفاع را داده است يا نه و نمي دانيم كه آيا در يك دادگاه غير علني حكومت، اجازه بيان شكواييه اي  عليه  آيت الله خامنه اي داده شده است يا نه، عيسي سحر خيز از منظر شيوه زمامداري امام اول شيعيان ، نظام را مورد نقد قرار داده است و آنگاه  به بيان اتهامات آيت الله خامنه اي مي پردازد  كه بنابر خطابيه عيسي سحرخيز فهرست بلند بالايي از تقلب در انتخابات گرفته تا كشتار و سركوب و شكنجه و استبداد را شامل مي شود.

 

عيسي سحرخيز با صراحت رهبر جمهوري اسلامي را متهم مي كند كه همانند ديكتاتورهايي چون گاگامه در رواندا و ميليوشويچ در يوگسلاوي سابق ، ارتشي از خردسالان كم بضاعت تشكيل داده تا مخالفينش را سركوب كند. سحرخيز كه در تنها عكس منتشر شده اش در خارج زندان رجايي شهر بسيار نحيف و شكسته است هدف خود را نه ايراد يك دفاعيه بلكه  ارائه  راهكاري براي نجات جمهوري اسلامي  بيان مي كند  و آن هم مقصر اعلام شدن رهبر جمهوري اسلامي به عنوان كسي كه نظام را به انحراف برده است :"هدف اصلي مقاله اين بوده است كه مقصر اصلي فردي خاص معرفي شود تا حكم برائت نظام در خصوص كشتارهاي خياباني شكنجه ها و بازداشتها تبرئه شود"

 

سحر خيز خطاب به ريیس دادگاه مي گويد:"به خود حق مي دهم كه بگويم آيت الله خامنه اي قانون اساسي و حتي مفاد و اصول مربوط به ولايت فقيه را زير پا گذاشته است."

 

دستور جلسه اي براي خبرگان

 

مجلس خبرگان رهبري در تمام دوران زمامداراي آيت الله خامنه اي حتي يك گزارش كوتاه از عملكرد رهبري نداده است ، در تمام روزنامه هاي ايراني حتي در دوره اصلاحات يكبارهم مقاله و ياداشتي در نقد رهبري به چاپ نرسيده است و اين همه نقد ناشدگي گويا مي طلبيد تا محسن كديور كه تصريح می دارد به اهداف انقلاب 57 باورمند است، نامه اي مفصل در نقد عملكرد رهبر جمهوري اسلامي خطاب به تنها مقام در قدرت كه در يكسال اخير بحران را پذيرفته، بنویسد.

 

كديور نامه مفصل عملكرد رهبري را خطاب به هاشمي رفسنجاني ريیس مجلس خبرگان رهبري نوشته است ، مقام بلند پايه و تحت فشاري كه في الجمله كديور پذيرفته است كه به راي مردم و نقد رهبري معتقد است. "استيضاح نامه" رهبري را اين روحاني منتقد و معتقد به قرائت اسلام رحماني نه براي ثبت در تاريخ بلكه به اميد اندك بهبودي در وضع حاضر نوشته است و نوع نگارش و استدلالهاي حقوقي آن همه مستند است به حقوق اسلامي  و حتي همان قرائت مصوب ولايت فقيه در قانون اساسي.

 

كديور نقد عملكرد 21 ساله اخير را به معناي مساعد بودن زمامداري در سالهاي بنيانگذار نمي داند و برخي از كاستي هاي امروز را در پي نوع حكومت داري آيت الله خميني مي داند. كديور معتقد است كه امروز سقف خواسته هاي مردم به بلنداي اسيضاح رهبري رسيده است و اين استيضاح نامه را به پيشگاه مردم و سپس به رياست مجلس خبرگان ارائه مي كند.

 

آيت الله خامنه اي متهم است به استبداد

 

 اگر نامه ها به رهبر جمهوري اسلامي در يكسال اخير به صورتهاي خيرخواهانه و دوستانه و يا نقد هاي تند احساسي و يا التجا بردن از باقي نظام به اصل نظام بوده است ، نامه كديور در اصل استيضاحي است كه پس از 21 سال بيكارگي مجلس خبرگان  و در جاي تمام نقد هاي نكرده خبرگان رهبري مي نشيند، نقد هايي كه اگر به موقع و  لحظه اي عنوان مي شد شايد رهبري به استيضاح نمي رسيد. كديور سعي كرده است تا كلمات را در ظرف حقوقي به كار گيرد آنگونه كه بتواند روزي در صحن مجلس خبرگان رهبري به رياست هاشمي رفسنجاني قرائت شود: "من به عنوان يك شهروند ايراني رهبر جمهوري اسلامي را به استبداد، ظلم ،قانون شكني و براندازي جمهوري اسلامي و وهن اسلام متهم مي كنم"

 

.در فصلهاي ششگانه نامه تمام عناوين اتهامي به شرح و بسط آمده است و تنظيم كننده نامه سعي كرده است با استفاده از گفته های خود رهبر و عملكرد عيان آقاي خامنه اي  تك تك اتهامات را اثبات كند. اما جالب اين است كه نقد رهبر جمهوري اسلامي در تماميت نظام تعريف شده است و يك نشانه كامل از اينكه مي توان رهبر جمهوري اسلامي را بي صلاحيت دانست اما برانداز جمهوري اسلامي نبود: "امروز بزرگترين مانع استقرار دموكراسي، عدالت و آزادي، روش و منش استبدادي آقاي خامنه اي است."

 

دو اشتباه بزرگ در جمهوري اسلامي

 

در مقدمه نامه، كديور به هاشمي رفسنجاني گوشزد مي كند كه در سي سال اخير دو اشتباه بزرگ صورت گرفت اولي گنجاندن ولايت فقيه  در قانون اساسي  كه به كوشش آيت الله منتظري انجام شد و ديگري گزينش ولي فقيه دوم و به رهبري رساندن آقاي خامنه اي با معماري هاشمي رفسنجاني ، كديور ادامه مي دهد كه آيت الله منتظري از آنچه كرده بود در پيشگاه مردم عذر خواست و تشيیع با شكوهش نشانه اي از بخشش مردم بود. اما خطاي هاشمي هنوز پابرجاست: "اين خطا به قدري سهمگين است كه اگر سريعا براي تداركش فكري نكنيد بر كليه خدمات شما سايه مي افكند."

 

كديور در شرحي از ماجراي به رهبري رسيدن آقاي خامنه اي مي گويد كه روايت شايسته بودن آقاي خامنه اي براي ولي فقيه بودن از سوي آيت الله خميني بر فرض صحت باز هم دليلي براي خبرگان نمي شود و اين در حالي بوده است ولايت فقيه انتصابي از سوي ولي فقيه پيشين به حساب نمي آمده است و راي عجولانه خبرگان به آقاي خامنه اي، تنها دليلش ترس از به هم ريختگي اوضاع سياسي در صورت تاخير در انتخاب رهبر بوده است و بس كه اين هم موجه به نظر نمي رسد.

 

رقابت آيت الله خامنه اي با شاه اسماعيل صفوي

 

كديور بزرگترين دليل استبداد را مادام العمر بودن قدرت آقاي خامنه اي عنوان مي كند و اين طول مدت زمامداري را با سلاطين پيشين ايران قياس مي كند:"جناب آقاي خامنه اي در پنج قرن ايران به لحاظ طول زمامداري در ميان 33زمامدار در رديف دهم و در حال رقابت با شاه اسماعيل اول  است. و در دوران معاصر هم رقابت تنگا تنگي با محمد رضا پهلوي دارند ." كديور اين طول عمر زمامداري را محلي براي تولد استبداد مي داند آن هم در حالي كه عملا مجلس خبرگان رهبري از تمام نظارتها بر بنيادهاي تحت نظارت رهبر نهي شده است و بنابر گفته هاي  خود هاشمي رفسنجاني ، مجلس خبرگان تحت الشعاع رهبري است.

 

خامنه اي نه حكيم است و نه عارف و نه فقيه

 

"استيضاح نامه" مفصل محسن كديور و انتشار اينترنتي نامه باعث شد كه بخش هاي صريحي از اين نامه طولاني ديده نشود ، بخش هايي كه يك روحاني آيت الله خامنه اي را به آبروبري از علماي ديني و وهن دين اسلام و نشان دادن چهره اي زشت از پيامبر و ائمه شيعه متهم مي كند. در فضايي كه نا كار آمدي جمهوري اسلامي و انحراف رهبري به زعم كديور اصل ديانت و دين ورزي را نزد بسيار ي زير سوال برده است ، شكواييه كديور گويا دادخواستي است از سوي بخشي از روحانيت كه اعتقادي به نظريه ولايت فقيه ندارد و آقاي خامنه اي را شايسته رهبري نمي دانند و سهم خاصي را براي حكومت فقيهان در نظر نمي گيرند:  "جناب خامنه اي نه عارف است و نه حكيم و نه در فقاهت اجتهادي، صاحب نظر است،نه از آن نفوذ كاريزماتيك و اعتماد ملي برخوردار است... امروز در خوشبينانه ترين برداشت اكثريت ملت آقاي خامنه اي را مزاحم ملت و در مقابل اراده ملي ارزيابي مي كنند."

 

 در ميان هجوم بسياري از منتقدان جمهوري اسلامي به اساس اسلام و باورهاي ديني به عنوان منشاء مشكلات ايران و ايراني ، صداي محسن كديور كه خود یک روحاني است، شنيدني است كه فقيهان شيعه را يكسره از نظام و آقاي خامنه اي جدا مي كند:"اگر حضرت خامنه اي نماينده فقيهان شيعه باشد ، بايد خود را براي برگزاري مجلس فاتحه فقاهت آماده ساخت."   

سایت جرس

http://www.rahesabz.net/story/19871/
--


***************************

این ایمیل را برای دوستان خود نیز ارسال کنید. رسانه شمایید
 
جهت عضو شدن در گروه ايران ما. كافي است كه به آدرس زير يك ايميل ارسال کنید. لازم نيست كه هيچ چيزي در ايميل بنويسيد. سپس یک ایمیل از جانب گروه دریافت خواهید کرد و باید روی لینک داده شده در ایمیل کلیک کرده و درخواست خود را تایید نمایید.
OUR_IRAN+subscribe@googlegroups.com

چنانچه مایل به دریافت این ایمیلها نیستید برای لغو عضویت خود به آدرس زیر یک ایمیل ارسال کنید و لازم نیست که در ایمیل چیزی بنویسید:
OUR_IRAN-unsubscribe@googlegroups.com

--
---------------------------------------------------------------------------------------------------
You received this message because you are subscribed to the Google Groups "OurIran" group.
To post to this group, send email to OUR_IRAN@googlegroups.com
 
To unsubscribe from this group, send email to OUR_IRAN-unsubscribe@googlegroups.com
 
To subscribe to this group, send and email to OUR_IRAN+subscribe@googlegroups.com
 
For more options, visit this group at http://groups.google.com/group/OUR_IRAN?hl=fa

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر