در زیر سقف سکوت در زیر سقف سکوت بر خوان نان وخون و خشم و خشاب می تپد دل من و عطوفت دندان را باور نمی کند آه ای امید دور ! ای یقین قریب در زیر سقف سکوت آنچه به تاراج می رود عشقی است که از بکارتش مسیح می روید با دندان قروچه ی خشم ! آه ای امید دور گرمای گونه ی تو یادگار سیلی سالوس است که رخسار مادرت آن را در شستشوی اشک از یاد برده است ! آه ای یقین قریب در زیر سقف سکوت سوداگران سفلیسی رخصت دیدار آفتاب را قیمت نهاده اند وتپشهای دل را در قاب تفتیش شماره می کنند آه ای امید دور ! ای یقین قریب بر سقف ستبر سکوت باران باش بر سفره های خون وخشم و خشاب هجوم سواران باش محمدعلی - م |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر