سین هشتم سین هشتم , سکّه ی سردی است در کف گورکن تا عطشنای نام مرا بر مرمر عاطفه به چرکاب مانده ی غمگین شستشو دهد کدام بهار را بهانه کنم؟ بر کدام سفره ی عید....؟ که سرمای خنجرت از استخوانم گذشته است ************** سین هشتم , سپیدار یاوه ای ست بر گذرگاه واهلیده ی باد که عبور غافله هارا به غربت خود نوید می دهد نظاره ی آفتاب را بر کدام دریچه بنشینم ؟ در کدام ساعت سال؟ که تمامی فصلهای امید در برودت دستانت به برزخ نشسته اند ************* سین هشتم سکوت سرزمین من است در مجلس عزا که از تراوش خون در شیارهای دردناک زخم به رعشه در افتاده است تنگنای مغموم حنجره را به رهایش کدام خنده ی قهقاه سر کیسه کنم؟ که آسمان وطنم را از حسادت قابها در یوزه کرده ام ************** سین هشتم,سقّ سیاه توست در شور شعر من که انکار عشق را به جستجو آمده است محمد علی - م |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر