۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

بانوي آواز ايران مرضيه از ميان ما رفت

1ibeyg.gif
 
بعضيها هرگز نميميرند چون عشقشان و زيبايي زندگانيشان همواره طراوت بخش دلهاست
نام و ياد و هنرش زنده و جاودان
فقدانش را به خانوادهء گرامي ايشان و تمام هنردوستان و به تمامي باورمندان به عشق و انسانيت، تسليت ميگويم
با مهر
ستاره.تهران
 
Marziye.jpg
 
 
منبع: ويكي پديا
 
مَرضیه نام هنری اشرف السادات مرتضایی خواننده ایرانی بود

مرضیه در سال ۱۳۰۴ در تهران بدنیا آمد و در ۲۱ مهرماه سال ۱۳۸۹، در ۸۵ سالگی در اثر بیماری سرطان در پاریس درگذشت. . پدر و مادرش از یک خانواده هنردوست بودند و هنرمندانی از قبیل مجسمه‌ساز، نقاش و مینیاتوریست و موسیقی‌دان در فامیلش زیاد بودند. اما مادرش بود که بطور خاص او را تشویق به خواندن کرد و در همه دوران زندگی‌اش از او پشتیبانی می‌کرد


:وی در مصاحبه‌ای درباره خود گفته‌بود

«درزمانی که خانواده‌های ایرانی به ندرت فرزندان دخترشان را برای تحصیل علم می‌فرستادند پدر من با وجود که یک فرد روحانی بود مرا تشویق به آموزش تحصیلات مرسوم زمان نمود. وقتی که من آغاز به خواندن کردم خواننده شدن برای زنان خیلی غیر عادی بود و درعین حال یک خواننده در آن زمان باید هم دانش مدرسه‌ای می‌داشت و هم دانش کلاسیک موسیقی و هم چنین یک صدای خوب. در ضمن استادان موسیقی زیادی باید صدای او را تأئید می‌کردند و همچنین تئوری موسیقی را باید بخوبی می‌دانست. من سالهای زیادی را به آموختن در زیر نظر استادان بزرگ موسیقی ایرانی گذراندم پیش از اینکه شروع به خواندن کنم.»

مرضیه در سال ۱۹۴۲ (۱۳۲۲ خورشیدی) به جهان هنر موسیقی وارد شد. نخستین بار در یک تئاتر که نمایشنامه شیرین و فرهاد را اجرا می‌کرد (تئاتر باربد) در نقش شیرین بازی کرد.این نمایش ۳۷ شب روی صحنه بود که برای او یک موققیت بزرگ و سریع به بار آورد و با استقبال زیاد مردم مواجه شد


مرضیه به سرعت نظر استادان موسیقی را به خود جلب کرد و نخستین زنی بود که توانست در برنامه گل‌ها آواز بخواند.[نیازمند منبع] مرضیه در حدود ۱۰۰۰ آواز در دوران شکوفایی هنریش خواند که در ارتقای موسیقی ایرانی بسیار اثرگذار بود

بهارم، دخترم، از خواب برخيز
شکرخندي بزن، شوري برانگيز
گل اقبال من، اي غنچه ي ناز
بهار آمد تو هم با او بياميز


بهارم، دخترم، صحرا هياهوست
چمن زير پر و بال پرستوست
کبود آسمان همرنگ درياست
کبود چشم تو زيباتر از اوست


بهارم، دخترم، نوروز آمد
تبسم بر رخ مردم کند گل
تماشا کن تبسم هاي او را
تبسم کن که خود را گم کند گل


بهارم، دخترم، دست طبيعت
اگر از ابرها گوهر ببارد؛
وگر از هر گلش جوشد بهاري؛
بهاري از تو زيباتر نيارد


بهارم، دخترم، چون خنده ي صبح
اميدي مي دمد در خنده ي تو
به چشم خويشتن مي بينم از دور
بهار دلکش آينده ي تو

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر