بر جگر داغی ، ز عشق لاله رویی یافتم
در سرای دل ، بهشت آرزویی یافتم
عمری از سنگ حوادث سوده گشتم ، چون غبار
تا به امداد نسیمی ، ره به کویی یافتم
خاطر از آیینه صبح است، روشن تر مرا
این صفا ، از صحبت پاکیزه رویی یافتم
گرمی شمع شب افروز ، آفت پروانه شد
سوخت جانم ، تا حریف گرم خویی یافتم
بی تلاش من، غم عشق توام در دل نشست
گنج را در زیر پا ، بی جست و جویی یافتم
تلخکامی بین ، که در میخانه دلدادگی
بود پر خون جگر ، هر جا سبویی یافتم
چون صبا ، در زیر زلفش هر کجا کردم گذار
یک جهان دل ، بسته بر هر تار مویی یافتم
ننگ رسوایی ، رهی نامم بلند آوازه کرد
خاک راه عشق گشتم ، آبرویی یافتم
تیر ماه 1326
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر