۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

{تفريح و سرگرمي}, [5158] جنگل سنگ ماداگاسکار

Tsingy منطقه ای در ساحل غربی ماداگاسکار در قاره آفریقا میباشد که به دلیل طبیعت منحصر بفرد و عجیبی که دارد در لیست میراث جهانی یونسکو قرار گرفته است.از Tsingy با نام جنگ سنگ نام برده میشود و انواع و اقسامی از گونه های کمیاب و نا شناخته جانواران در این منطقه بزرگ و اعجاب انگیز زندگی میکنند .

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار

جنگلهای سنگ ماداگاسکار


Best Regards ▪•●●●Bano0♥ღ

--
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com

{تفريح و سرگرمي}, [5159] زنها و مردها


صرفا جهت خنده به دل نگیرید


مردها مثل «آگهی بازرگانی هستند حتی یك كلمه از چیزهائی را كه میگویند نمی توان باور كرد

مردها مثل «كامپیوتر» هستند. كاربری شان سخت است و هرگز حافظه ای قوی ندارند

 


 

  مردها مثل «سیمان» هستند. وقتی جائی پهنشان میكنی باید با كلنگ آنها را از جا بكنی

مردها مثل «طالع بینی مجلات» هستند. همیشه به شما میگویند كه چه بكنید و معمولاً اشتباه میگویند.

 

  

مردها مثل «جای پارك» هستند. خوب هایشان قبلا" اشغال شده و آنهائی كه باقی مانده اند یا كوچك هستند یا جلوی درب منزل مردم

 

مردها مثل «پاپ كورن» هستند. بامزه هستند ولی جای غذا را نمی گیرند

 

 

مردها مثل» باران بهاری» هستند. هیچوقت نمیدانید كی می آیند، چقدر ادامه دارد و كی قطع میشود

 

مردها مثل «پیكان دست دوم هستند ارزان هستند و غیر قابل اطمینان.

 

مردها مثل «موز» هستند، هرچه پیرتر میشوند وارفته تر میشوند

 

مردها مثل  نوزاد هستند، در اولین نگاه شیرین و بامزه هستند اما خیلی زود از تمیز كردن و مراقبت از آنها خسته می شوید

 

انواع زن‌ها


 

زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می كنند البته بدون بخارش هم بدرد نمی‌خورد.

 

زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشك آدم رو در می‌آورد.

 

زنها مثل سكوت هستند با كوچكترین حرفی میشكنند.

 

  

زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می كنند.

 

  

زنها مثل تخت خوابگاه هستند نو و تازه هایشان  كمیابند و كهنه هایش هم سرو صدا زیاد می كنند.

 

زن ها مثل الكل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.

 

زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.

 

زنها مثل كامپیوتر هستند یك بار خودش را میگیری و یك عمر لوازم جانبی آنرا.

 

زنها مثل كیك خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان میشود اما كمی بعد دل آدم را میزند.

 

 

زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی كه ساكتند خوبند




--
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com

{تفريح و سرگرمي}, [5160] MORNING COFFEE







 

 

 
 Journey into this Lesser Known World
by Jane Powell
 
"It is impossible to listen when you're talking.'
 
The ability to keep quiet is one of the keys to successfully listening, both in daily life and when seeking communication from within.
 
Unfortunately, inner quiet is unusual for most of us. Even when alone, we talk to ourselves: we hear the sounds of our own thoughts, remember musical melodies, and so on. We become easily distracted by random memories, noises and other intrusions.
 
When you learn to listen, it becomes easier to relax. Your mind clears more quickly and attentiveness to environment is enhanced. As you allow yourself to listen, thoughts become less random and more controllable – and, most important, you hear plainly what's going on inside.
 
 
Today will soon be over. Yet the value you create while it is still here will be with you for a long time to come.
Today, there are hurts that you can heal. Today, there are disagreements that you can transform into understanding.
Today, there are challenges and problems that can, through your efforts, become positive achievements. Today, there are weaknesses that can, through your attention and persistence, become strengths.
Today, there are visions that can be forged into reality. Today, there are small moments that can become treasured memories.
Today, there are joys that can be brought to life. Today, there is love that can grow ever stronger.
Today is a day that is filled with possibilities. See how many of the best of them you can bring to life.
 
 
Negative assumptions drive negative experiences. Negative assumptions can become so thoroughly familiar and ingrained in your thinking that you don't even realize they're there.
Assumptions guide your perceptions, and your perceptions determine the way you respond to each situation. It's important to make sure those assumptions are not working against you.
 
When you come upon a situation that seems negative, challenge yourself to explain to yourself why you consider it to be negative. There's a good chance that you'll discover your own assumptions are making it worse than it really is.
 
When you assume that something is distracting, or painful, or annoying, it will be. Yet you can significantly change things by letting go of the assumption, or by choosing a more empowering one.
 
Just because you've always assumed something, does not make it always true. Make the effort to be more aware of your assumptions, and challenge them.
 
With a new set of assumptions, the same old situation could be completely different. And you'll suddenly see a whole new world of possibilities.
 
Ralph Marston
 
 
 





--
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com

{تفريح و سرگرمي}, [5159] Fwd: Fw: Fwd: واقعا" بدون شرح


 
 
 
 
واقعا" بدون شرح!!فقط یک لیوان آب یخ کنارتون باشه بد نیست
 
 
 
 
2002958750354223614_rs...jpg
 
2002949800249022603_rs.jpg
 
 
 
 
 
 
 




--
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com

3Jokes . com

3Jokes . com

Link to 3Jokes . com

واحد پول "تومان" از کجا آمده؟

Posted: 31 Oct 2010 12:50 AM PDT

دسته بندی: لینک های جالب و عکس های خنده دار

استاد روح الله خالقی

درود بر دوستان 

فایل رادیویی در مورد سرود ای ایران به یاد سازنده سرود استاد روح الله خالقی


سعیدپور


  















زندگی نامه :: روح الله خالقی


پيش در آمد

علينقی وزيری در مدرسه موسيقی خود که در سال ۱۳۰۲ خورشيدی بنياد نهاده بود، می کوشيد تا به استقبال و انديشه های نوگرايانه به هنرجويان مکتبی را به وجود آورد که پس از او گردونه نو آوری از چرخش بازنماند.

نوآوری از آنجا که خلاف عادت و سنت عمل می کند برای به راه افتادن و از جريان باز نماندن، به نيرويی بزرگ تر از نيروی يک فرد نياز دارد. يک نفر"متبکر" می شود ولی پيروان او هستند که به ابتکارات استمرار می بخشند.

هرچه تعداد پيروان بيشتر باشد نو آوری زودتر به يک جريان اجتماعی – فرهنگی تبديل می شود و آسانتر پذيرش جامعه را به دست می آورد.

بهترين نمونه برای پذيرش نو آوری از سوی جامعه شايد مورد شعرنو در ايران باشد. نيما، طلايه دار نوآوری بود. ولی اگر پيروانی گاه پرشور تر از خود او نمی بودند و نوآوری های او را دستور العمل خود قرار نمی دادند شعر نو نيمايی به اين سادگی ها از سوی جامعه پذيرفته نمی شد.

علينقی وزيری نيز که از قضا ابتکارات خود را در موسيقی کما بيش همزمان با نيما آغاز کرده بود، پيروانی ثابت قدم پيدا کرد که توانستند پس از خروج او از صحنه گردونه نوآوری را بگردانند.

البته تعداد پيروان او در مقايسه با شمار جانبداران نيما اندک بود و همين امر بار مسئوليتی را که آنها به دوش می گرفتند سنگين تر می ساخت.

در ميان رهروان ثابت قدم راه وزيری، يکی از شاگردان و همکاران بعدی – او گردنی فرازتر دارد: روح الله خالقی که شيفتگی اش در برابر وزيری رابطه آن دو را تا مرحله مريد و مرادی پيش برده است.

خالقی با صداقت تمام هر جا که دستش رسيده، در فراگير ساختن آموزه های وزيری کوشيده است.

زندگی و کار

روح الله خالقی در سال ۱۲۸۵ خورشيدی در کرمان زاده شده، دوره کودکی را در حال و هوای انقلابی مشروطيت گذراند و بعد که به سبب انتقال پدر به تهران آمد، در مدرسه آمريکايی ها مشغول به تحصيل شد. پدرش که خود دستی در موسيقی داشته غالبا نوازندگان سنتی را به خانه خود دعوت می کرد و گوش روح الله با نواخته های سنتی آشنا می شده است.

از سوی ديگر در مدرسه آمريکايی ها به گفته خود او خانم "جردن" هر روز پيش از آغاز درس، ارگ می نواخته و دانش آموزان همپای آن سرود و ترانه می خوانده اند. روح الله از اين راه با نوعی از موسيقی بين المللی نيز انس گرفت.

باز به گفته خود او، در ده سالگی صدای سحرآميز ويولونی که از خانه همسايه به گوش می رسيده او را مجذوب موسيقی ساخت. روح الله بعدها دريافت که آن همسايه يکی از بزرگ ترين موسيقی دانان سنتی، يعنی "رکن الدين خان مختاری" بوده است.

پس از آن ۱۵ ساله بود که "درويش خان" را ديده و يکسال بعد يعنی در سال ۱۳۰۱ برای نخستين بار در گراند هتل تهران با عارف قزوينی و موسيقی برانگيزاننده او آشنا شد و سرانجام در اوائل زمستان سال ۱۳۰۲ با ديدن نخستين آگهی گشايش مدرسه موسيقی وزيری با اشتياق، بلادرنگ و بدون اجازه پدر در آن نام نويسی کرد.

روح الله مخالفت های پدر را نيز از راه های مختلف فرونشانيده و با آن که تحصيل عمومی خود را در دارالفنون که تمام شده، به سراغ دانشسرای عالی رفت ولی دل و جانش همچنان در بند موسيقی ماند. پس از به پايان بردن دانشسرا نيز به فکر افتاد که ارکستر کوچکی برای کار در کافه بلديه بنياد کند تا هم با موسيقی نزديک بنمايد و هم به قول خودش "تامين معاشی" شده باشد.

روح الله خالقی در دوره رياست علينقی وزيری در هنرستان عالی موسيقی يار و همکار نزديک او بود و بار دوم حتی به معاونت هنرستان برگزيده شد.

ولی دلگيری هايی که از سازمان های دولتی داشت او را برانگيخت که به ياری دوستان دوره تحصيل، انجمنی به نام موسيقی ملی بوجود آورد. اين انجمن که بزودی برای خود کلاس های درس، ارکستر بزرگ و يک باشگاه بنياد کرد، نتوانست بيش از پنج سال دوام بياورد.

تنگناهای مالی و گرفتاری های اداری، سبب شد که از استقلال خود چشم بپوشد و در سال ۱۳۲۸ وابسته به اداره هنرهای زيبای کشور شود که بعدها خود به وزارت فرهنگ و هنر تبديل شد.

به اين ترتيب "انجمن موسيقی ملی" در شکل و شمايلی گسترش يافته، نام "هنرستان عالی موسيقی ملی" را بر خود نهاد، هنرستانی که روح الله خالقی ۱۰ سال تمام سرپرستی آن را عهده دار بود.

خالقی همزمان با کار در هنرستان عالی موسيقی ملی، چهار پنج ماهی را به عنوان سرپرست موسيقی راديو ايران با آن سازمان همکاری داشت. به گفته خودش فکر می کرد می تواند سر و سامانی به در هم ريختگی های برنامه های موسيقی ببخشد.

ولی چون به هيچ يک از پيشنهادهای او عمل نشد، او از راديو نيز کناره گرفت. به طور کلی سرخوردگی های ناشی از برخورد با موانع، خالقی را که روحيه ای حساس و آسيب پذير داشت به کناره جويی از کار های اداری وا داشت. ولی رابطه درونی او با موسيقی چيزی نبود که گسسته شود. آفرينش موسيقی نوآورانه تنظيم های تازه از موسيقی دوره مشروطيت، رهبری ارکستر برنامه گلهای راديو ايران و نيز تاليف کتاب هايی چند درباره تئوری و تاريخ موسيقی ايران نشان دهنده اين پيوند ناگسستنی بود.

آهنگسازی

روح الله خالقی در قلمرو آهنگسازی، همان شيوه ای را دنبال کرد که در مکتب وزيری آموخته بود. از يک سو برای ريتم و وزن اهميت ويژه ای قائل بود و از سوی ديگر معتقد بود که موسيقی ايران نيز بايد به راه چند صدايی شدن برود تا از ملالی و يکنواختی در امان بماند و تاثير و جاذبه بيشتری پيدا کند.

البته او نيز چون وزيری برای اين کار در جستجوی راه و روشی بود که با ويژگی های موسيقی ملی سازگار باشد.

به نظر خالقی پيوند تاريخی و اغراق آميز شعر و موسيقی، در جامعه ای که به شعر عشق می ورزد، نمی گذارد موسيقی خالص پرورش پيدا کند. به همبن جهت می کوشيد تا به موسيقی خالص نيز فرصت عرض اندام بدهد. برنامه ای را در راديو تهيه و پخش می کرد با عنوان موسيقی بی کلام. علاوه بر آن خود مانند وزيری به آفرينش آهنگ هايی می پرداخت که از قيمومت شعر رها باشد.

در اين گونه آثار او آسوده تر می توانست روش های نوآورانه خود را در زمينه چند صدايی شدن موسيقی تجربه کند.

در ميان آفريده های خالقی "رنگارنگ" ها جای ويژه ای دارد. قطعاتی است در پيوند نزديک و محتوايی با مايه های موسيقی سنتی و لی در عين حال بهره مند از ساز آرايی های رنگين و جذاب علينقی وزيری، رنگارنگ های خالقی را دلچسب و از نظر ترکيب و هماهنگی، فوق العاده لطيف و زيبا ارزيابی کرده است.

روح الله خالقی آفريده های دل انگيز ديگری نيز دارد. پيش از همه بايد از سرود ای ايران ياد کرد که همراه با متن برانگيزاننده"حسين گل گلاب" در سال های اخير عملا به سرود ملی مردم ايران تبديل شده است.

از اين سرود جاودانه که بگذريم بايد از ترانه هايی جون "بوی جوی موليان" (بر روی شعری از رودکی)، لاله آتشين، می ناب، جام جم و حالا چرا؟ بگوييم که هنوز پس از سالها که از آفريدن آنها می گذرد، بهترين نمونه های تصنيف سازی و تلفيق درست شعر و موسيقی به شمار می رود.

از روح الله خالقی همانگونه که اشاره کرديم چند کتاب ارزنده نيز بر جای مانده است. "نظری به موسيقی" در دو جلد، سرگذشت موسيقی ايران، در سه جلد و قواعد هارمونی که برگردانی از منابع اروپايی است.

علاوه بر اين مقالات بيشماری از او در مجلات چنگ، موزيک ايران، موسيقی، راديو ايران و پيام نوين انتشار يافته که همه در توضيح و تشريح ويژگی های موسيقی ملی گذشته و حال و راه و روش آينده آن است.

خالقی، در بيست و يکم آبان ماه سال ۱۳۴۴ پس از چند عمل جراحی ناموفق در شهر سالزبورگ در اتريش چشم از جهان فرو بست.
 
محمود خوشنام         
پژوهشگر موسيقی ايرانی