۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

::لـیـمـو میـ گهـ:: غزل شماره ۵۱: لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است

حافظ

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است

وز پی دیدن او دادن جان کار من است


شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز

هر که دل بردن او دید و در انکار من است


ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کو

شاهراهیست که منزلگه دلدار من است


بنده طالع خویشم که در این قحط وفا

عشق آن لولی سرمست خریدار من است


طبله عطر گل و زلف عبیرافشانش

فیض یک شمه ز بوی خوش عطار من است


باغبان همچو نسیمم ز در خویش مران

کآب گلزار تو از اشک چو گلنار من است


شربت قند و گلاب از لب یارم فرمود

نرگس او که طبیب دل بیمار من است


آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت

یار شیرین سخن نادره گفتار من است

 



--


--
اگر قصد فوروارد این ایمیل یا هر ایمیل دیگری را دارید، نخست آدرسهای
قبلی را پاک کنید و آدرسهای جدید را در بی سی سی قرار دهید و سپس فوروارد
کنید. پاکیزگی اساس فوروارد کردن ایمیل است
.
.
همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
درشت بخوانید:
(مطالبی که دارای عکس هستند) حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
Display images below
کلیک نمایید
*
http://groups.google.com/group/lymoo
 
حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
lymoo@googlegroups.com
* -----------------------------------------------
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم ، شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
رخشان بنی اعتماد.
.
با تشکر:
شادمهر
مـــدیــریــتــــ گروهـــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر