۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

شعر چوپان عاشق

ای خوشا آن جوانک چوپان
که در آن دره آشیان دارد
دلی آسوده از غم دوران
خاطری فارغ از جهان دارد

روی آن تپه، توی آن جنگل
گوسپندان خود همی راند
دل بیاکنده از نشاط و امل
زیر لب نغمه ای همی خواند

صبح تا شب هماره از سر ذوق
سر کند نغمه و ترانه همی
به پرند لطیف سبزه ز شوق
بجهد مست و شادمانه همی

احظه ای در کنار چشمه ی آب
بینی او را که روی شوید و سر
لمحه ای دیده بسته، رفته به خواب
زیر آن سایه های جان پرور

یله سازد به زیر پرتو مهر
گله ی خود به دامن چمنی
خود بیاساید از کگزند سپهر
زیر شاخ صنوبر کهنی

وان سگ با وفای مهر اندیش
مهربان بیار برگزیده ی او
دست بنهاده زیر پوزه ی خویش
دیده بر دوخته به دیده ی او....

طرفه تر آن که با پریرویی
گویی او را سری و سودایی است
وز غم عشق آن صنم گویی
در دل وی شگرف غوغایی است

ای خوشا عشق پاک بی غش و غل
که در آن حیله و ریایی نیست
غیر صلح و صفا و ذوق و امل
در چنان پرده نوایی نیست
این شعر از معدود شعرهای چاپ شده ی دکتر عبدالحسین زرین کوب پژوهشگر نامی است.
این شعر در شماره ی چهارم - شهریور 1324 جهان نو به سر دبیری مرتضی کیوان همسر پوری سلطانی کتاب شناس برجسته چاپ شده است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر