۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

شعر مریم

در نیمه های شامگهان آن زمان که ماه
زرد و شکسته می دمد از طرف خاوران
استاده در سیاهی شب مریم سپید
خاموش و سرگردان

او مانده تا که از پس دندانه های کوه
مهتاب سر زند، کشد از چهره نقاب
تابد بر او فروغ و بشوید تن لطیف
در نور مهتاب

بستان به خواب رفته و می دزدد آشکار
دست نسیم، طر هر آ« گل که خرم است
شب خفته در خموشی و شب زنده دار شب
چشمان مریم است

مهتاب کم کمک ز پس شاخه های بید
دزدانه می کشد سر و می افکند نگاه
جویای مریم است و همی جویدش به چشم
در آن شب سیاه

دامن کشان زیر نور مهتاب، تیرگی
رو می نهد به سایه ی اشجار دور دست
شب دلکش است و پرتو نمناک ماهتاب
خواب آور است و مست

اندر سکوت خرم و گویای بوستان
مه موج می زند چو پرندی به جویبار
می خواند آن دقیقه که مریم به شستشوست
مرغی ز شاخسار
فریدون توللی
1324/8/21 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر