۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

::لـیـمـو میـ گهـ:: غزل شماره ۵۲: روزگاریست که سودای بتان دین من است

حافظ

روزگاریست که سودای بتان دین من است

غم این کار نشاط دل غمگین من است


دیدن روی تو را دیده جان بین باید

وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است


یار من باش که زیب فلک و زینت دهر

از مه روی تو و اشک چو پروین من است


تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد

خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است


دولت فقر خدایا به من ارزانی دار

کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است


واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش

زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است


یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست

که مغیلان طریقش گل و نسرین من است


حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان

که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است

 


--


--
اگر قصد فوروارد این ایمیل یا هر ایمیل دیگری را دارید، نخست آدرسهای
قبلی را پاک کنید و آدرسهای جدید را در بی سی سی قرار دهید و سپس فوروارد
کنید. پاکیزگی اساس فوروارد کردن ایمیل است
.
.
همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
درشت بخوانید:
(مطالبی که دارای عکس هستند) حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
Display images below
کلیک نمایید
*
http://groups.google.com/group/lymoo
 
حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
lymoo@googlegroups.com
* -----------------------------------------------
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم ، شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
رخشان بنی اعتماد.
.
با تشکر:
شادمهر
مـــدیــریــتــــ گروهـــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر