ناپلئون و مرد پوست فروش !
هنگام حمله ی ناپلون به روسیه دستهای از سربازان او در مرکز شهر کوچکی از آن سرزمین همیشه برف در حال جنگ بودند. ناپلون به طور اتفاقی از سواران خود جدا میافتد و گروهی از قزاقان روسی رد او را میگیرند و در خیابانهای پر پیچ و خم شهر به تعقیب او میپردازند. ناپلون که جان خود را در خطر میبیند پا به فرار میگذارد و سر انجام در کوچهای سراسیمه وارد یک دکان پوست فروشی میشود. او با مشاهدهی پوست فروش ملتمسانه و با نفسهای بریده بریده فریاد میزند: "کمکم کن، جانم را نجات بده کجا میتوانم پنهان شوم؟"
برای ادامه مقاله لطفاً اینجا کلیک کنید
مطالب جدید و خواندنی دیگر وبلاگ ما
شکار لحظه ها (عکس
نکاتی مفید برای افزایش تمركز
اسمش را نیار، خودش را بیار
--
شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده اید که در گروه Google Groups "موبايل-نرم افزار-بازي-ترفند" مشترک شده اید.
جهت پست کردن مطلب به این گروه، ایمیلی به ali-dataj@googlegroups.com ارسال کنید.
جهت لغو اشتراک از این گروه، ایمیلی به ali-dataj+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینه های دیگر، از این گروه در http://groups.google.com/group/ali-dataj?hl=fa دیدن کنید.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر