2011/5/18 Mohamad Eftekari <eftekhari.meftekhari.mohamad@gmail.com>
آره اگه دقت کنی اسم رو ننه بابا انتخاب می کنند آنهم در کودکی نه خود شخص در بزرگ سالی!
2011/5/17 farha dedik <farhadedik@yahoo.com>سلام
اسم حكيم فردوسي شما همون (ابوالقاسم) ماست؟؟
On Tue May 17th, 2011 5:21 PM IRDT Mohamad Eftekari wrote:
>*چون عربها نمیتوانند!!! بنابراین ما
>ایرانیها...*<http://zartosht.org/post-253.aspx>
>*در زبان عربی چهار حرف: پ گ ژ چ وجود ندارد. آنها به جای این ۴ حرف، از
>واجهای : ف - ک – ز - ج بهره میگیرند.
>و اما: چون عربها نمیتوانند «پ» را بر زبان رانند، بنابراین ما ایرانیها،
>به پیل میگوییم: فیل
>به پلپل میگوییم: فلفل
>به پهلویات باباطاهر میگوییم: فهلویات باباطاهر
>به سپیدرود میگوییم: سفیدرود
>به سپاهان میگوییم: اصفهان
>به پردیس میگوییم: فردوس
>به پلاتون میگوییم: افلاطون
>به تهماسپ میگوییم: تهماسب
>به پارس میگوییم: فارس
>به پساوند میگوییم: بساوند
>به پارسی میگوییم: فارسی!
>به پادافره میگوییم: مجازات،مکافات، تعزیر، جزا، تنبیه...
>به پاداش هم میگوییم: جایزه*
>
>*چون عربها نمیتوانند «گ» را برزبان بیاورند، بنابراین ما ایرانیها
>به گرگانی میگوییم: جرجانی
>به بزرگمهر میگوییم: بوذرجمهر
>به لشگری میگوییم: لشکری
>به گرچک میگوییم: قرجک
>به گاسپین میگوییم: قزوین!
>به پاسارگاد هم میگوییم: تخت سلیماننبی!*
>
>*چون عربها نمیتوانند «چ» را برزبان بیاورند، ما ایرانیها،
>به چمکران میگوییم: جمکران
>به چاچرود میگوییم: جاجرود
>به چزاندن میگوییم: جزاندن*
>
>*چون عربها نمیتوانند «ژ» را بیان کنند، ما ایرانیها
>به دژ میگوییم: دز (سد دز)
>به کژ میگوییم: :کج
>به مژ میگوییم: : مج
>به کژآئین میگوییم: کجآئین
>به کژدُم میگوییم عقرب!
>به لاژورد میگوییم: لاجورد*
>
>*فردوسی فرماید:
>به پیمان که در شهر هاماوران سپهبد دهد ساو و باژ گران*
>
>*اما مابه باژ میگوییم: باج*
>
>*فردوسی فرماید:
>پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت شیدا به کردار مست*
>
>*اما ما به اسپ میگوییم: اسب
>به ژوپین میگوییم: زوبین*
>
>*وچون در زبان پارسی واژههائی مانند چرکابه، پسآب، گنداب... نداریم، نام این
>چیزها را گذاشتهیم فاضلآب،
>چون مردمی سخندان هستیم و از نوادگان فردوسی،
>به ویرانه میگوییم خرابه
>به ابریشم میگوییم: حریر
>به یاران میگوییم صحابه!
>به ناشتا وچاشت بامدادی میگوییم صبحانه یا سحری!
>به چاشت شامگاهی میگوییم: عصرانه یا افطار!
>به خوراک و خورش میگوییم: غذا و اغذیه و تغذیه ومغذی(!)
>به آرامگاه میگوییم: مقبره
>به گور میگوییم: قبر
>به برادر میگوییم: اخوی
>به پدر میگوییم: ابوی*
>
>*و اکنون نمیدانیم برای این که بتوانیم زبان شیرین پارسی را دوباره بیاموزیم و
>بکار بندیم، باید از کجا آغاز کنیم؟!*
>* *
>*هنر نزد ایرانیان است و بس! از جمله هنر سخن گفتن! شاعر هم گفته است: تا مرد
>سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد! بنابراین،
>چون ما ایرانیان در زبان پارسی واژهی گرمابه نداریم به آن میگوئیم: حمام!
>چون در پارسی واژههای خجسته، فرخ و شادباش نداریم به جای «زاد روزت خجسته باد»
>میگوئیم: «تولدت مبارک».
>به خجسته می گوئیم میمون
>اگر دانش و «فضل» بیشتری بکار بندیم میگوییم: تولدت میمون و مبارک!
>چون نمیتوانیم بگوییم: «دوستانه» می گوئیم با حسن نیت!
>چون نمیتوانیم بگوییم «دشمنانه» می گوییم خصمانه یا با سوء نیت
>چون نمیتوانیم بگوئیم امیدوارم، میگوئیم انشاءالله
>چون نمیتوانیم بگوئیم آفرین، میگوئیم بارکالله
>چون نمیتوانیم بگوئیم به نام ویاری ایزد، میگوییم: ماشاءالله
>و چون نمیتوانیم بگوئیم نادارها، بیچیزان، تنُکمایهگان، میگوئیم:
>مستضعفان، فقرا، مساکین!
>به خانه میگوییم: مسکن
>به داروی درد میگوییم: مسکن (و اگر در نوشتهای به چنین جملهای برسیم : «در
>ایران، مسکن خیلی گران است» نمیدانیم «دارو» گران است یا «خانه»؟
>به «آرامش» میگوییم تسکین، سکون
>به شهر هم میگوییم مدینه تا «قافیه» تنگ نیاید!*
>
>*ما ایرانیان، چون زبان نیاکانی خود را دوست داریم:
>به جای درازا می گوییم: طول
>به جای پهنا میگوییم: عرض
>به ژرفا میگوییم: عمق
>به بلندا میگوییم: ارتفاع
>به سرنوشت میگوییم: تقدیر
>به سرگذشت میگوییم: تاریخ
>به خانه و سرای میگوییم : منزل و مأوا و مسکن
>به ایرانیان کهن می گوییم: پارس
>به عوعوی سگان هم می گوییم: پارس!
>به پارسها میگوییم: عجم!
>به عجم (لال) می گوییم: گبر*
>
>*چون میهن ما خاور ندارد،
>به خاور میگوییم: مشرق یا شرق!
>به باختر میگوییم: مغرب و غرب
>و کمتر کسی میداند که شمال و جنوب وقطب در زبان پارسی چه بوده است!*
>
>*چون «ت» در زبان فارسی کمیاب وبسیار گرانبها است (و گاهی هم کوپنی میشود!)
>تهران را می نویسیم طهران
>استوره را می نویسیم اسطوره
>توس را طوس
>تهماسپ را طهماسب
>تنبور را می نویسیم طنبور(شاید نوایش خوشتر گردد!)
>همسر و یا زن را می نویسیم ضعیفه، عیال، زوجه، منزل، مادر بچهها، *
>
>*چون قالی را برای نخستین بار بیابانگردان عربستان بافتند (یا در تیسفون و به
>هنگام دستبرد، یافتند!) آن را فرش، می نامیم!
>آسمان را عرش مینامیم!
>و*
>*استاد توس فرمود:
>چو ایران نباشد، تن من مباد! بدین بوم و بر زنده یکتن مباد!*
>
>*و هرکس نداند، ما ایرانیان خوب میدانیم که نگهداشت یک کشور، ملت، فرهنگ و
>«هویت ملی» شدنی نیست مگر این که از زبان آن ملت هم به درستی نگهداری شود.
>ما که مانند مصریها نیستیم که چون زبانشان عربی شد، امروزه جهان آنها را از
>خانوادهی اعراب میدانند.
>البته ایرانی یا عرب بودن، هندی یا اسپانیائی بودن به خودی خود نه مایهی
>برتری است و نه مایه سرافکندگی. زبان عربی هم یکی از زبانهای نیرومند و کهن
>است.*
>
>*سربلندی مردمان وکشورها به میزان دانستگیها، بایستگیها، شایستگیها، و ارج
>نهادن آنها به آزادی و «حقوق بشر» است.
>با این همه، همانگونه که اگر یک اسدآبادی انگلیسی سخن بگوید، آمریکایی به شمار
>نمیآید، اگر یک سوئدی هم، لری سخن بگوید، لُر به شمار نخواهد رفت. چرا یک چینی
>که خودش فرهنگ و زبان و شناسنامهی تاریخی دارد، بیاید و کردی سخن بگوید؟ و چرا
>ملتهای عرب، به پارسی سخن نمیگویند؟ چرا ما ایرانیان باید نیمهعربی -
>نیمهپارسی سخن بگوئیم؟
>فردوسی، سرایندهی بزرگ ایرانیان در ۱۰۷۰ سال پیش برای این که ایرانی
>شناسنامهی ملیاش را گم نکند، و همچون مصری از خانوادهی اعراب به شمار نرود،
>شاهنامه را به پارسیی گوشنوازی سرود و فرمود:*
>
>*پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد وبارانش ناید گزند
>جهان کردهام از سخن چون بهشت از این بیش تخم سخن کس نکشت
>از آن پس نمیرم که من زندهام که تخم سخن من پراگندهام
>هر آن کس که دارد هُش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین*
>
>*اکنون منِ ایرانی چرا باید از زیباترین واژههای دم دستم در «زبان شیرین
>پارسی» چشمپوشی کنم و از لغات عربی یا انگلیسی یا روسی که معنای بسیاری از
>آنان را هم بدرستی نمیدانم بهره بگیرم؟
>و به جای توان و توانائی بگویم قدرت؟
>به جای نیرو و نیرومندی بگویم قوت؟
>به جای پررنگی بگویم غلظت؟
>به جای سرشکستگی بگویم ذلت؟
>به جای بیماری بگویم علت؟
>به جای اندک و کمبود بگویم قلت؟
>به جای شکوه بگویم عظمت؟
>به جای خودرو بگویم اتومبیل
>به جای پیوست بگویم ضمیمه، اتاشه!!
>به جای مردمی و مردم سالاری هم بگویم «دموکراتیک»*
>
>*به باور من، برای برخی از ایرانیان، درست کردن بچه، بسیار آسانتر است از
>پیداکردن یک نام شایسته برای او! بسیاری از دوستانم آنگاه که میخواهند برای
>نوزادانشان نامی خوشآهنگ و شایسته بیابند از من میخواهند که یاریشان کنم! به
>هریک از آنها میگویم: «جیک جیک تابستون که بود، فکر زمستونت نبود؟!»
>به هر روی، چون ما ایرانیان نامهائی به زیبائی بهرام و بهمن و بهداد و ...
>نداریم، اسم فرزندانمان را میگذاریم علیاکبر، علیاوسط، علیاصغر! (یعنی علی
>بزرگه، علی وسطی، علی کوچیکه!)
>پسران بعدی را هم چنین نام مینهیم: غلامعلی، زینعلی، کلبعلی (سگِ علی= لقبی که
>شاه اسماعیل صفوی برخود نهاده بود و از زمان او رایج گردید) محمدعلی، حسینعلی،
>حسنعلی، سبزعلی، گرگعلی، شیرعلی، گداعلی و....
>نام آب کوهستانهای دماوند را هم میگذاریم آبعلی!
>وچون در زبان پارسی نامهائی مانند سهراب، سیاوش، داریوش و... نداریم نام
>فرزندانمان را میگذاریم اسکندر، عمر، چنگیز، تیمور، ...
>و چون نامهای خوشآهنگی همچون: پوران، دُردانه، رازدانه، گلبرگ، بوته، گندم،
>آناهیتا، ایراندخت، مهرانه، ژاله، الیکا (نام ده و رودی کوچک در ایران)، لِویس
>(نام گل شقایق به گویش اسدآبادی= از دامنههای زبان پهلوی ساسانی) و... نداریم،
>نام دختران خود را میگذاریم: زینب و رقیه و معصومه و زهرا و سکینه و سمیه و
>...*
>
>*دانای(حکیم) توس فرمود:
>بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی*
>
>*از آنجایی که ما ایرانیان مانند دانای توس، مهر بیکرانی به میهن خود داریم
>به جای رستمزائی میگوئیم سزارین
>رستم در زهدان مادرش رودابه آنچنان بزرگ بود که مادر نتوانست او را بزاید،
>بنابراین پزشکان، پهلوی مادر را شکافتند و رستم را بیرون آوردند. چنین وضعی
>برای سزار، قیصر روم هم پیش آمد و مردم باخترزمین از آنپس به اینگونه زایاندن
>و زایش میگویند سزارین. ایرانیان هم میتوانند به جای واژهی «سزارین» که در
>زبان پارسی روان شده، بگویند: رستمزائی*
>
>*به نوشابه میگوییم: شربت
>به کوبش و کوبه میگوییم: ضربت
>به خاک میگوییم: تربت
>به بازگشت میگوییم: رجعت
>به جایگاه میگوییم: مرتبت
>به هماغوشی میگوییم: مقاربت
>به گفتاورد میگوییم: نقل قول
>به پراکندگی میگوییم: تفرقه
>به پراکنده میگوییم: متفرق
>به سرکوبگران میگوییم: قوای انتظامی
>به کاخ میگوئیم قصر،
>به انوشیروان دادگر میگوئیم: انوشیروان عادل*
>
>*در «محضرحاجآقا» آنقدر «تلمذ» میکنیم که زبان پارسیمان همچون ماشین دودی
>دورهی قاجار، دود و دمی راه میاندازد به قرار زیر:
>به خاک سپردن = مدفون کردن
>دست به آب رساندن = مدفوع کردن
>به جای پایداری کردن میگوییم: دفاع کردن= تدافع = دفع دشمن= دفع بلغم = و...
>به جای جنگ میگوییم: = مدافعه، مرافعه، حرب، محاربه.
>به خراسان میگوییم: استان قدس رضوی!
>به چراغ گرمازا میگوییم: علاءالدین! یا والور!
>به کشاورز میگوییم: زارع
>به کشاورزی میگوییم: زراعت*
>
>*اما ناامید نشویم. این کار شدنی است!
>تا سالها پس از انقلاب مشروطیت به جای دادگستری میگفتیم عدلیه به جای شهربانی
>میگفتیم نظمیه به جای شهرداری و راهداری میگفتیم بلدیه به جای پرونده می
>گفتیم دوسیه به جای …*
>
>--
>-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
>عزیزون موسم جوش بهاره/چمن پرسبزه صحرا لاله زاره/دراین موسم دمی فرصت غنیمت/که
>دنیای دنی بی اعتباره بابا طاهر عریان
>-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
>
>--
>اگر قصد فوروارد این ایمیل یا هر ایمیل دیگری را دارید، نخست آدرسهای
>قبلی را پاک کنید و آدرسهای جدید را در بی سی سی قرار دهید و سپس فوروارد
>کنید. پاکیزگی اساس فوروارد کردن ایمیل است
>.
>.
>همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
>درشت بخوانید:
>(مطالبی که دارای عکس هستند) حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
>Display images below
>کلیک نمایید
>*
>http://groups.google.com/group/lymoo
>
>حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
>lymoo@googlegroups.com
>* -----------------------------------------------
>در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم ، شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
>کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
>رخشان بنی اعتماد.
>.
>با تشکر:
>شادمهر
>مـــدیــریــتــــ گروهـــ
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
عزیزون موسم جوش بهاره/چمن پرسبزه صحرا لاله زاره/دراین موسم دمی فرصت غنیمت/که دنیای دنی بی اعتباره بابا طاهر عریان
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
--
اگر قصد فوروارد این ایمیل یا هر ایمیل دیگری را دارید، نخست آدرسهای
قبلی را پاک کنید و آدرسهای جدید را در بی سی سی قرار دهید و سپس فوروارد
کنید. پاکیزگی اساس فوروارد کردن ایمیل است
.
.
همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
درشت بخوانید:
(مطالبی که دارای عکس هستند) حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
Display images below
کلیک نمایید
*
http://groups.google.com/group/lymoo
حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
lymoo@googlegroups.com
* -----------------------------------------------
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم ، شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
رخشان بنی اعتماد.
.
با تشکر:
شادمهر
مـــدیــریــتــــ گروهـــ
--
اگر قصد فوروارد این ایمیل یا هر ایمیل دیگری را دارید، نخست آدرسهای
قبلی را پاک کنید و آدرسهای جدید را در بی سی سی قرار دهید و سپس فوروارد
کنید. پاکیزگی اساس فوروارد کردن ایمیل است
.
.
همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
درشت بخوانید:
(مطالبی که دارای عکس هستند) حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
Display images below
کلیک نمایید
*
http://groups.google.com/group/lymoo
حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
lymoo@googlegroups.com
* -----------------------------------------------
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم ، شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
رخشان بنی اعتماد.
.
با تشکر:
شادمهر
مـــدیــریــتــــ گروهـــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر