۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

دام

سلام

و درود ویژه بر آقای گچکار که ایمیلهابش نازنیش با آن اشعاری که می فرستند همیشه حال خوشی را برایم فراهم کردند

ما ایرانیها همه مان ادعاییم

جناب گچکار عزیز

کدام کارمان فرهنگ دارد؟ آن هم فرهنگ غنی؟؟؟؟؟؟؟


رانندگی ؟

دوستی؟

موسیقی؟

...


در هر کجا وارد شدیم فرهنگ بزن در رو را پیاده کردیم و در رفتیم

تازه اخر کار تقصیر را به گردن دیگران می اندازیم

ادمهای کوچکی شدیم

انقدر کوچک که جز خودمان دیگری را نمی بینیم

چون در نظرمان دیگران هم کوچکند


تفالی بر حافظ زدم ببین چه نیکو آمد : !!!!!!!

دست کم دوبیت اول بسیار تناسب دارد

و حتما من به سیاست کاری ندارم

و این ابیات را وصف الحال ملت ایران میدانم نه طیف یا طیقه خاصی



  دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آميز هزار جامه تقوا و خرقه پرهيز که تا ز خال تو خاکم شود عبيرآميز بخواه جام و گلابی به خاک آدم ريز به می ز دل ببرم هول روز رستاخيز که جز ولای توام نيست هيچ دست آويز که در مقام رضا باش و از قضا مگريز تو خود حجاب خودی حافظ از ميان برخيز                       دلم رميده لولی‌وشيست شورانگيز فدای پيرهن چاک ماه رويان باد خيال خال تو با خود به خاک خواهم برد فرشته عشق نداند که چيست ای ساقی پياله بر کفنم بند تا سحرگه حشر فقير و خسته به درگاهت آمدم رحمی بيا که هاتف ميخانه دوش با من گفت ميان عاشق و معشوق هيچ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر