۱۳۹۴ خرداد ۹, شنبه

[Anobanini:518] تور رفتینگ و فرود رودخانه ارمند - 28 و 29 خردادماه 1394



تور رفتینگ و فرود رودخانه ارمند


28 و 29 خردادماه 1394

(2 روزه)

.............

جاذبه های این سفر:

22 کیلومتر قایق سواری در آب های خروشان رودخانه ارمند
هیجان و تفریح ایمن در رودخانه ارمند
فرود معلق 58 متری از پل دوپلان
دیدار از طبیعت زیبای چهارمحال و بختیاری



..............



...................




--
ایمیل های گروه به دلیل ثبت نام شما توسط خودتان یا یکی از دوستانتان برای شما ارسال می گردد.
 
در صورت عدم تمایل برای دریافت ایمیل های آتی، لطفا به همین ایمیل پاسخ داده و در آن جمله "لغو عضویت" را بنویسید.
---
You received this message because you are subscribed to the Google Groups "Anobanini" group.
To unsubscribe from this group and stop receiving emails from it, send an email to anobanini+unsubscribe@googlegroups.com.
For more options, visit https://groups.google.com/d/optout.

۱۳۹۴ خرداد ۵, سه‌شنبه

{تفريح و سرگرمي}, [26206] Fwd: نیم نگاهی به تن کامگی. یا (ارُتیسم) در ادبیات پارسی

---------- Forwarded message ----------
From: Amir Alizadeh <amir.alizadeh17@googlemail.com>


نوشته ی دکتر جلال خالقی مطلق
در میان منابع فارسی، کار جدی پژوهشی در باره ی اروتیسم کم تر انجام شده، دکتر
سیروس شمیسا که کتاب" شاهد بازی" را نوشته است و دکتر جلال خالقی مطلق، که نظراتش
را در چند مقاله مطرح کرده، از کوشاترین پژوهشگران در این زمینه ی مهم، اما تاریک
مانده‌اند. خالقی مطلق در مقاله‌ای با عنوان "تن‌کامه‌سرایی در ادب فارسی" که در
مجله ی ایران شناسی، سال هشتم چاپ شده است، چشم اندازی از این موضوع
به‌دست می‌دهد.
او در تعریف اروس (Eros) میگوید: "در اساتیر یونانی اروس پسر خدای جنگ و افرودیت
(Aphrodite) بانو خدای عشق و زیباییست و خود او خدای عشق است. اروس به
پیکر نوجوانی
زیبا و بال دار تصور شده، با اندامی لخت، تاجی از گل سرخ بر سر، دارنده ی کمان و
ترکش، خسته از زخم تیر و سوخته از آتش عشق، ولی آماده تا هر دم تیر ناپیدای عشق را
به ‌سوی خدایان و مردمان رها سازد. برابر اروس در اساتیر رومی "اَمور" است که پسر
مارس خدای جنگ و ونوس ایزدبانوی عشق و زیباییست. در ادبیات فارسی بهرام یا مریخ،
برابر "مارس" و ناهید یا زهره، برابر "ونوس" اند."

دکتر خالقی می افزاید: "امروزه از اروس، ایزد عشق، عشق، نه صرفا عشق افلاطونی و
معنوی و روحانی فهمیده میشود، نه صرفا عشق جسمانی و ظاهری و مجازی، و نه صرفا
نظربازی و حس زیبایی، بلکه معنویت دادن به زیبایی تن و خواهش تن است؛
عشقیست آمیخته
با همآغوشی و همخوابگی و زیباشناسی".

خالقی مطلق این عشق را "تن کامگی" نامیده است. اما در ادب فارسی بحثی از
اروس نیست؛
آن چه به طور دیده میشود، "الفیه و شلفیه " است که به ‌نوعی با پورنوگرافی
(هرزنگاری)(pornography) مرادف دانسته می‌شود. خالقی در این باب
می‌گوید: "الفیه و
شلفیه یعنی تنها توصیف و نمایش عمل جنسی که در گذشته برای طبقه ی اشراف تهیه، و
پنهانی در گردش بود، در سربستهترین جوامع نیز نفوذ خود را داشت". خالقی در تفاوت
این دو می‌گوید: " برای پیدایش تن‌کامه‌پردازی در ادبیات و هنر باید در جامعه و در
مناسبات مردم رویه‌ی آسان‌گیری و روش سازگاری و اخلاق مدارا (tolerance)
رواج داشته
باشد که این نیز خود بدون پیشرفت نسبی آزادی زنان، که منجر به آزادی معاشرت زن و
مرد گردد، میسر نیست".

دکتر خالقی مطلق درمقاله‌ی خود تحول شعر اروتیک را در ادب کلاسیک فارسی
بررسی کرده،
نمونه‌هایی نیز از انواع شعر فارسی در این مورد به‌دست می‌دهد. وی معتقد است در
منظومه‌های عشقی، زیباترین توصیف‌های تن‌کامگی را در "ویس و رامین" می‌یابیم؛ ما
دیگر زنی با این جوش و کوش عشق که در ویس است، در منظومه های عشقی فارسی نمیبینیم.
زن در دیگر منظومه‌های عشقی ما چون الماسی است درخشنده، ولی سرد و بی جنبش؛ فرشته
ایست زیبا، ولی در رگهای او به جای خون، برف جاریست. بی‌گمان در میان این زنان،
"شیرین" نظامی استثناست، هرچند در مقایسه با "ویس"، زنی پرده‌نشین است. ولی این
صفت، بدان کیفیتی که نظامی در شیرین آفریده است، یک عفت تحمیلی نیست، بلکه میوه‌ی
سرشت غرورآمیز شیرین است. خالقی ادامه می‌دهد: "نظامی در هفت‌پیکر نیز،
"شیرین"هایی در قالب‌های کوچک تری آفریده است که مهم‌ترین آن ها فتنه است، ولی در
کنار آنان زنانی نیز، که خداوند آنان را مثل هندوانه برای تمتع مرد آفریده، کم
نیستند؛ یعنی نمونه هایی از زن مستوره ی محجوبه. نظامی مانند گرگانی، استاد
توصیفهای تن‌کامگیست."

دکتر خالقی ادامه میدهد: "اما باز کنش تنها از سوی مرد است و از سوی زن واکنش. در
حالی که درست این دو سوی کوشندگی در کار عشق است که در هنر تن کامه سرایی عنصری
هیجانزاست. در شعر فارسی نسبت دادن عشق بازی نه تنها به جانوران که امری طبیعیست،
بلکه به گیاهان و حتا عناصر بی جان طبیعت، مثالهای فراوان دارد. مثلا
فردوسی "روز و
شب" را فراوان به مرد و زنی مانند کرده است که میان آن ها رابطه ی عشقی و جنسیست.
در میان عناصر طبیعت به‌ویژه "نسیم" در شعر فارسی جای ویژه دارد و اغلب،
نماد جوانی
زنباره و
هوسران است که دمی از کام جویی آرام ندارد. از میان صدها بیت که در شعر
فارسی بر سر
این توصیف سروده شده‌اند، به بندی از مسمط بهاریه‌ی قاآنی بسنده میکنیم:
نرمک نرمک نسیم زیر گلان میخزد,
غبغب این میمکد، عارض آن می مَزَد.
گیسوی این میکشد، گردن آن میگزَد,
گه به چمن میچمَد، گه به سمن میوزد.
گاه به شاخ درخت، گه به لب جویبار.

پس از گرگانی و نظامی بسیاری از سرایندگان منظومه‌های عشقی به توصیف‌های تن‌کامگی
پرداخته‌اند، ولی کارشان چنگی به دل نمی‌زند؛ خالقی مطلق می‌گوید: "برای
مثال "گل و
نوروز" کار خواجوی کرمانی، که در آن شاه زاده‌ی نوروز می‌رود که با گل عشق بازی
کند، ولی با دیدن او بی هوش نقش بر زمین میگردد".

پس از نظامی در میان منظومه‌های عشقی تنها "فرهادنامه"، اثر عارف اردبیلی، از این
بابت در یک مورد مستثناست. از مقاله‌ی خالقی مطلق نقل می‌کنم: "به عقیده‌ی عارف
اردبیلی در "خسرو و شیرین" نظامی، خسرو بیش تر زن ‌است تا مرد و شیرین او بیش تر
مرد است تا زن. عارف بر خسرو نظامی ایراد میگیرد که این چه مردیست که در هنگامی که
شیرین را لخت در چشمه میبیند، به جای آن که چُستی کند، سستی می‌کند. ولی حقیقت این
بوده که چون کاری از دست خسرو ساخته نبوده، فرهاد به‌جای او تلافی کرده است. به
گمان شاعر، زنان شوخ و شنگ در پی الفیه و شلفیه‌اند و اگر لازم باشد از خود شبی
ده‌بار دوشیزه می‌سازند. اما خالقی مطلق می‌گوید: "پیداست که از شاعری تا این
اندازه گرفتار تن‌شیفتگی، با چنان نظری سخیف درباره‌ی زن و عقیده‌ی سبک درباره‌ی
داستان عاشقانه، که لطف آن را تنها در شرح عمل جنسی میبیند، نه داستانی همتا و
همعرض "خسرو و شیرین" برمیآید، و نه داستانی همسنگ و همچند "ویس و رامین" ساخته
است.

دکتر خالقی مطلق می‌نویسد: " از میان داستان‌های کلاسیک ادب فارسی، چه حماسی و چه
عشقی، در آن دسته که به اصلی کهن برمی‌گردند، زنان چه در نقش مادر چه در
نقش همسر و
چه در نقش معشوق، خواه باوفا و فداکار و خواه بیوفا و خیانتکار، همه در یک صفت
شریکند و آن برخورداری از خودآگاهی و کوشاییست. برعکس، در آن دسته داستانها که اصل
کهن ندارند و بیشتر ساخته ی تخیل داستانسراست، زنان بی‌اراده و فقط وسیله‌ی ارضای
هوس جنسی مردان‌اند. این نظر نه تنها درباره‌ی منظومه‌ها، بلکه درباره ی منثورها
نیز درست است. وی در این باب مثالی از "داراب‌نامه"‌ی طرسوسی می‌آورد. به گفته‌ی
خالقی مطلق، یکی از منظومه‌های عشقی در ادب فارسی داستان "پدومات" از ملاعبدالشکور
بزمی‌ است که به سال ۱۰۲۸ هجری سروده شده. به باور خالقی مطلق در این داستان نکته
آن که: دختر برای آن که آتش عشق و شهوت شوهر را تیز کند، نخست خود را پنهان میکند.
و نکته ی نو دیگر ناز کردن دختر است که تا شوهر ناز او را نمیکشد، تن به دوُ
نمیسپارَد. در منظومه های عاشقانه، از این چند نمونه که بگذریم، دیگر به توصیف‌های
تن‌کامگی قابل توجهی برنمی‌خوریم تا می‌رسیم به روزگار ما، به "زهره و منوچهر"،
سروده‌ی ایرج میرزا.

اما درباره ی قصیده ها، جلال خالقی مطلق می‌گوید بیش تر قصیده های فارسی آغازی
غزل‌گونه دارند. وی مثالی می‌آورد از قطران تبریزی که دلدار خود را آراسته و
به‌سراغ شاعر رفته است، ولی میان شاعر و او هیچ اتفاقی نمی‌افتد، مگر
گله‌ی شاعر از
بی‌وفایی یار. بسیاری از قصیده های امیر معزی دارای آغازه‌هایی هستند در
توصیف عشق،
ولی مایه‌ی تن‌کامگی آن ها اندک است و دلدار نیز در بیش تر آن ها پسر
است. در دیوان
خاقانی بیت‌های بسیاری در شرح گازگرفتن اعضای تن دلدار هست؛ و هم شعرهایی در هزل.
ولی توصیف‌های تن‌کامگی در دیوان او یافت نمیشود، مگر بیت‌هایی تک و توک. شاعری
داریم به‌نام ابولمحامد محمود متخلص به جوهری زرگر که در سده‌ی پنجم هجری میزیسته.
از دیوان این شاعر تنها چند شعری در تذکره‌ها و جنگ‌ها برجای مانده و از جمله یکی
هم، که اگرچه توصیف‌های تن‌کامگی در آن مایه‌ی چندانی ندارد، شاعر آن را
بدون آلودن
به الفاظ رکیک خوب به پایان رسانده است.

جلال خالقی مطلق در بخش دیگری از این مقاله می‌گوید: "آن چه درباره‌ی قصیده گفتیم،
درباره‌ی غزل نیز درست است، چون در غزل نیز می‌توان نمونه هایی نشان داد که شاعر
توصیفی تن‌کامه را آغاز کرده، ولی به انجام نرسانده است" و مثالی از منوچهری
می‌آورد. و مثالی هم از عثمان مختاری میآورد که به اعتقاد او همچنان مطلب ناتمام
است. او می‌گوید: "گویا شاعر پنداشته است که اگر بیش از این اندازه به توصیف خود
ادامه دهد، باید به شرح جزییات عمل جنسی بپردازد". به همین‌گونه، وی مثالی هم از
عبدالواسع جبلی می‌آورد.

و حافظ ؟جلال خالقی مطلق میگوید: "حافظ نیز غزلی مشابه دارد که آن را بسیار زیبا
آغاز کرده، ولی پس از سه بیت موضوع را عوض کرده است:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست,
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست.
نرگس‌اش عربدهجوی و لبش افسوسکنان,
نیمه‌شب دوش به بالین من آمد بنشست.
سر فراگوش من آورد و به آواز حزین,
گفت کی عاشق دیرینه ی من خوابت هست؟.

غزل سعدی هم کوتاه هست و مایه‌ی تن‌کامگی آن اندک. ولی مطلب ناتمام نیست و به ویژه
بیت دوم آن شاهکار صنعت تشبیه در توصیف‌های تن‌کامگیست:
امشب مگر به وقت نمیخواند این خروس,
عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس.
خالقی مطلق غزلی هم از حبیب خراسانی می‌آورد که به باور او با غزل سعدی پهلو
می‌زند. استاد در قسمت دیگری از مقاله‌ی خود می‌گوید: "ولی شاهکار توصیفهای تن
کامگی در غزل، این غزل بانو سیمین بهبهانیست:
شبی همرهت گذر، به طرْفِ چمن کنم,
ز تن جامه برکنم، ز گل پیرهن کنم "

بستن این بخش بدون اشاره‌ای به شعر فروغ فرخزاد روا نیست. خالقی مطلق پس از این
می‌گوید: "اگر شعرهای نخستین فروغ اعتراض برخی از مردان را برانگیخت، نه از این رو
بود که زنی ادعای شاعری داشت، چرا که ادبیات ما زنان شاعر کم نداشت، بلکه
از این رو
بود که زنی بی‌پرده از احساسات جنسی یک زن سخن می‌گفت. البته نمی‌توان گفت که تنها
به‌علت این شجاعت، شعرهای او هنرمندانه است، ولی این شجاعت، که از نگاه
کسانی جسارت
به‌شمار می‌آمد، بند استعدادهای زنان ایران را گسست". خالقی مطلق نمونه‌ای می‌آورد
از دومین مجموعه ی فروغ، به‌نام دیوار؛ قطعه‌ای با عنوان "آب‌تنی":
لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز,
پیکر خود را به آب چشمه به شوُیم.
وسوسه میریخت بر دلم شب خاموش,
تا غم دل را بگوش چشمه بگویم"

در بخش چهارم این مقاله، خالقی مطلق از رباعی یاد می‌کند. وی میگوید: "در
رباعی نیز
غالبن موضوع تن‌کامگی از همان توصیف اعضای چهره و به‌ندرت پستان و میان، بیرون
نمی‌رود و اگر برود، فورن به هزل می‌انجامد. و مثالی در این باب از کمال‌الدین
اصفهانی می‌آورد. با این همه، در میان رباعی‌های فارسی نمونه‌های جالبی نیز با
توصیف تن‌کامگی یافت میشود؛ از جمله در آثار خاقانی". خالقی مطلق همچنین از
جمال‌الدین اصفهانی و فرزند او، کمال‌الدین یاد می‌کند و نیز از ابوالفرج رونی.

در بخش رباعی، خالقی مطلق از مفهوم نارسیسم (narcissism) هم یاد کرده و
معادل آن را
"عشق نرگیس" یا "خوددلباختگی" (autoerotik) خوانده و مثالی از سعدی برای آن آورده
است. در همان بخش رباعی، یک رباعی از عثمان مختاری نیز نقل کرده و می‌گوید، جزو
نمونه های اندکیست که در آن زن شوهردار موضوع توصیف تن‌کامگی‌ست. یک رباعی هم از
مهستی آورده که به شوهرش، پسر خطیبه گنجه خطاب کرده است. او میگوید: "در برخی از
این شعرها میتوان چنین حدس زد که شاعر نفر سومی بوده که در این همخوابگی
شرکت داشته
است".

خالقی مطلق با اشاره‌ای رد می‌شود از موضوع بیت‌هایی از رودکی و موضوع
رباعی مهستی؛
یعنی همخوابگی یک زن با دو مرد. و گذرا یاد می‌کند از مثالی در داراب‌نامه؛ یعنی
همخوابگی دو زن با یک مرد. و در پایان مقاله‌اش از شعری محلی یاد می‌کند که در وصف
سرین یار سروده شده و می‌گوید آن را به اقلیدس، هندسه‌دان یونانی که در سده ی سوم
پیش از میلاد می‌زیسته، نسبت می‌دهند که گفته بود: "زیباترین خط هندسی، خط سرین زن
است."

گرایش به هم جنس نیز، به نظر دکتر سیروس شمیسا، در آغاز ادب پارسی مسلط بوده. و
استعاره‌های مردانه مانند "تیر نگاه" و "کمان ابرو" و "کمند زلف یار" نشانگر این
است که معشوق ادیب مرد، مرد است. بعدها نیز معشوق مرد هرگز از ادب فارسی ره بر
نبسته، اما مخاطب غالب عشق در این ادب، زن بوده است. اروتیسم در ادبیات فارسی را
شاید بتوان چنین چکیده کرد که تمایل جنسی، چه به هم جنس و چه به جنس
مخالف، به ویژه
در ادبیات کهن فارسی، بیش تر به زبان یا در پرده‌ی عشق آمده است. یعنی آن خصلتی که
در فرهنگ و ادبیات همسایه، عرب، کم تر دیده می‌شود.

--
به سایت تفریح و سرگرمی هم سری بزنید
http://www.tafrihvsargarmi.ir
---
‏شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده‌اید که در گروه Google Groups "تفريح و سرگرمي" مشترک شده‌اید.
برای لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل‌های آن، ایمیلی به taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
از این گروه در http://groups.google.com/group/taf_sar دیدن کنید.
برای گزینه‌های بیشتر، از https://groups.google.com/d/optout دیدن کنید.

{تفريح و سرگرمي}, [26196] Frozen Food Storage



How Long to Freeze Food?
We all know that freezing food prevents it from rotting. But until the act of freezing is perfected, food still has an expiration date. A lot of the time we end up throwing it out because we're not sure if we've passed the allotted time or not. Well, here's some great information for you, detailing how long each food can stay frozen. Use it wisely!


Frozen Food



--

"The future belongs to those who believe in the beauty of their dreams."

 

alireza2014hope@gmail.com

 

Have a Good Time 

(¨`·.·´¨) Always

`·.¸(¨`·.·´¨) Keep

(¨`·.·´¨)¸.·´ Smiling

`·.¸.·´

Alireza   (Tehran, Iran)

 

--
به سایت تفریح و سرگرمی هم سری بزنید
http://www.tafrihvsargarmi.ir
---
‏این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «تفريح و سرگرمي» در Google Group ثبت‌نام شده‌اید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
از این گروه در http://groups.google.com/group/taf_sar بازدید کنید.
برای گزینه‌های بیشتر از https://groups.google.com/d/optout بازدید کنید.

۱۳۹۴ خرداد ۴, دوشنبه

{تفريح و سرگرمي}, [26196] The Death of Conversation




مرگ تدريجي روابط اجتماعي واقعي با تبديل شدن به روابط مجازي  الكترونيكي



 
 

 

​​
The Death of Conversation...
Is it just me, or have most human beings changed from having two hands to having only one? The other is usually holding a cellphone these days... Oh well, you can't stop people from using their darn cellphones all the time, but you CAN poke some fun at it!
cellphone addiction funny
 
 
cellphone addiction funny
 
 
cellphone addiction funny
 
cellphone addiction funny
 
cellphone addiction funny
 
cellphone addiction funny
cellphone addiction funny
 
cellphone addiction funny
 
cellphone addiction funny
 
cellphone addiction funny
 
cellphone addiction funny
 
cellphone addiction funny
 
cellphone addiction funny
 
cellphone addiction funny
 

--

"The future belongs to those who believe in the beauty of their dreams."

 

alireza2014hope@gmail.com

 

Have a Good Time 

(¨`·.·´¨) Always

`·.¸(¨`·.·´¨) Keep

(¨`·.·´¨)¸.·´ Smiling

`·.¸.·´

Alireza   (Tehran, Iran)

 

--
به سایت تفریح و سرگرمی هم سری بزنید
http://www.tafrihvsargarmi.ir
---
‏این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «تفريح و سرگرمي» در Google Group ثبت‌نام شده‌اید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
از این گروه در http://groups.google.com/group/taf_sar بازدید کنید.
برای گزینه‌های بیشتر از https://groups.google.com/d/optout بازدید کنید.

۱۳۹۴ خرداد ۱, جمعه

{تفريح و سرگرمي}, [26170] شعري از پابلو نرودا با سلام ایمیلی که هنوز در گروه منتشر نشده

---------- Forwarded message ----------
From: Masood Mirkhalaf <ma.mirkhalaf@gmail.com>
Date: Thu, 21 May 2015 11:49:41 +0330
Subject: شعري از پابلو نرودا
To: taf_sar@googlegroups.com

شعري از پابلو نرودا

چه چیزی لازم است تا در این سیاره
بتوان در آرامش با یکدیگر عشق بازی کرد؟
هر کسی زیر ملافه هایت را میگردد
هر کسی در عشق تو دخالت می کند
چیزهای وحشتناکی می گویند
در باره ی مرد و زنی که
بعد از آن همه با هم گردیدن
همه جور عذاب وجدان
به کاری شگفت دست می زنند
با هم در تختی دراز می کشند
از خودم می پرسم
آیا قورباغه ها هم چنین مخفی کارند
یا هر گاه که بخواهند عطسه می زنند
آیا در گوش یکدیگر
در مرداب
از قورباغه های حرامزاده می گویند
و یا از شادی زندگی دوزیستی شان
از خودم می پرسم
آیا پرندگان
پرندگان دشمن را
انگشت نما می کنند؟
آیا گاو های نر
پیش از آنکه در دیدرس همه
با ماده گاوی بیرون روند
با گوساله هاشان می نشینند و غیبت می کنند؟
جاده ها هم چشم دارند
پارک ها پلیس
هتل ها، میهمانانشان را برانداز می کنند
پنجره ها نام ها را نام می برند
توپ و جوخه ی سربازان در کارند
با مأموریتی برای پایان دادن به عشق
گوشها و آرواره ها همه در کارند
تا آنکه مرد و معشوقش
ناگزیر بر روی دوچرخه ای
شتابزده
به لحظه ی اوج جاری شوند

با آرزوی اوقات خوش برای شما هم گروهی عزیز میر خلف

--
به سایت تفریح و سرگرمی هم سری بزنید
http://www.tafrihvsargarmi.ir
---
‏شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده‌اید که در گروه Google Groups "تفريح و سرگرمي" مشترک شده‌اید.
برای لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل‌های آن، ایمیلی به taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
از این گروه در http://groups.google.com/group/taf_sar دیدن کنید.
برای گزینه‌های بیشتر، از https://groups.google.com/d/optout دیدن کنید.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

{تفريح و سرگرمي}, [26157] Fwd: آیا خدا وجود دارد؟

---------- Forwarded message ----------
From: saeed derafshian <s.derafshian@gmail.com>
Date: Fri, 22 May 2015 01:12:21 +0430
Subject: {ایستگاه سرگرمی}10979 آیا خدا وجود دارد؟
To: istgah <sd-istgahesargarmi@googlegroups.com>

استیون هاوکینگ

سلام، نام من استیون هاوکینگ است، فیزیکدان، اخترشناس و تا اندازه ای خیال باف
هستم، اگر چه من نمیتوانم حرکت کنم و مجبورم از طریقِ کامپیوتر صحبت کنم، در
ذهن خودم آزاد هستم. آزادم برای یافتن پاسخ عمیق ترین پرسش های کائنات، در
میان آنها دشوارترین شان: آیا خدایی وجود دارد که جهان را آفریده و آن را
اداره کند؟ از ستاره ها و سیارات تا من و شما، برای یافتن پاسخ، به سفری در
میان قوانین طبیعت نیاز داریم. به نظرم یافتن این پاسخ به پاسخ ما به این پرسش
باستانی که جهان چگونه پدید آمده و چگونه عمل می کند، بستگی دارد.
من اخیراً کتابی را منتشر کردم که می پرسد آیا خدا جهان را خلق کرده، این
موضوع باعث برانگیختن واکنش هایی شده، مردم از بابت این که یک دانشمند بخواهد
درباره هر چه که به مذهب مربوط می شود، اظهار نظر کند، ناراحت می شوند. تمایل
ندارم به دیگران بگویم به چه باور داشته باشند. امّا برای من پرسیدن اینکه آیا
خدا جهان را آفریده یک پرسش صحیح برای علم است. از این گذشته سخت است که به
پرسشی مهم تر یا بنیادی تر از این که، چه چیزیی یا چه کسی جهان را آفریده و آن
را اداره می کند، فکر کرد.
مدتها پیش پاسخ همیشه یکسان بود. خدایان همه چیز را آفریده اند. جهان جای
ترسناکی بود، پس حتی مردمی به خشونت و سرسختی وایکینگ ها به قدرتهای
ماورالطبیعه برای توضیح پدیده های طبیعی متوسل می شدند. مانند رعد و برق یا
طوفانها. وایکینگ ها خدایان متعددی داشتند. تور خدای رعد و برق بود، اجیر خدای
دیگری بود که باعث طوفانی شدن دریا میشد، اما خدایی که از آن خیلی می ترسیدند،
اسکول نام داشت. او مسوول رویداد طبیعی وحشت انگیزی بود که ما امروز خورشید
گرفتگی می نامیم. اسکول گرگ خدایی بود که در آسمان زندگی می کرد، گاهی ها او
می توانست خورشید را بخورد و لحظه وحشتناکی بیافریند که روز را بدل به شب می
کرد.
بدون یک توضیح علمی، تصور کنید چه اندازه ناپدید شدن خورشید می تواند آزار
دهنده باشد! وایکینگها به این موضوع با تنها روشی که می شناختند، واکنش نشان
می دادند. آنها تلاش می کردند تا گرگ را بترسانند. وایکینگ ها باور داشتند که
واکنش آنها باعث بازگشت خورشید می شود. البته امروز ما می دانیم که این دو
موضوع ارتباطی با یکدیگر ندارند، خورشید در هر حالت دوباره هویدا می شود.
نتیجتاً جهان آنطور که بنظر می رسد رمز آلود یا ماورالطبیعه نیست، امّا برای
درک حقایق آن به شجاعتی حتی بیشتر از آنچه وایکینگها داشتند نیاز است!
انسانهای فانی مانند من و شما می توانند بفهمند که کائنات (جهان) چگونه کار می
کند. این موضوع مدتها پیش از وایکینگ ها شناخته شده بود. در یونان باستان، در
حدود سال ٣٠٠ پیش از میلاد، یک فیلسوف بنام آریستار خوس ساموسی هم مجذوب کسوف
وخسوف شده بود. مخصوصاً مجذوب خسوف (ماه گرفتگی) شده بود. او به اندازه کافی
شجاع بود تا بپرسد آیا خدایان دلیل ماه گرفتگی هستند. آریستار خوس یکی از
بنیانگذاران دانش بشری بود، او آسمان را به دقت بررسی کرد و به نتایج جالبی
رسید. او متوجه شد که ماه گرفتگی در واقع سایه زمین است که بر روی ماه می افتد
و نه یک اتفاق معنوی مربوط به خدایان. با این کشف او توانست در یابد که
حقیقتاً بالای سر او چه اتفاقی می افتد و نموداری ترسیم کرد که ارتباط حقیقی
خورشید، زمین و ماه را نشان می داد.
از اینجا او حتی به نتایج مهمتر دیگری رسید. او متوجه شد که زمین، آن طور که
همه باور دارند، مرکز همه ی کائنات نیست! و خود زمین به دور خورشید می گردد. در
واقع دانستن این موضوع، علت تمام خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی ها را شرح می
دهد. خورشید گرفتگی زمانی پدید می آید که ماه سایه اش را روی زمین می اندازد!
و وقتی زمین سایه اش را روی ماه می اندازد، ماه گرفتگی رخ می دهد! اما آریستار
خوس حتی فراتر رفت، او برخلاف باور رایج معاصرانش ادعا کرد که ستاره ها، سوراخ
هایی بر پیکره آسمان نیستند! بلکه آنها ستارگان دیگری هستند مانند خورشید فقط
بسیار دور تر از خورشید. این کشف بسیار متحیر کننده بود، جهان یک ماشین است که
با اصول و قوانینی اداره می شود. قوانینی که بوسیله ذهن انسان قابل درک است.
من باور دارم که کشف این قوانین بزرگترین دستاورد بشر است، برای این که این
قوانین طبیعت به ما خواهند گفت که آیا ما بوجود خدا برای توضیح جهان نیاز
داریم یا نه. برای قرن ها این باور متداول بود که مردم افلیجی مثل من مورد
نفرین خدا واقع شده اند. اگر چه فرض می کنم ممکن است، یک نفر آن بالا از من
ناراحت شده باشد، ترجیح می دهم همه چیز را بر پایه قوانین طبیعت تشریح کنم.
خب دقیقاً این قوانین طبیعت چیست و چرا تا این اندازه قدرتمند هستند؟ دلیلش را
با بازی تنیس نشان تان می دهم. تنیس با دو دسته از قوانین اداره می شود، یک
دسته، قوانین خود بازی هستند که انسان ابداع کرده، این قوانین چیزهایی مانند
اندازه زمین بازی را معلوم می کنند یا اندازه بلندی تور بازی یا اینکه آیا توپ
در داخل زمین بازی فرود آمده یا در بیرون آن. این قوانین در صورت تمایل مجریان
بازی می توانند تغییر کنند. امّا دسته دیگری از قوانین بازی وجود دارد که
تغییرناپذیر هستند. این دسته از قوانین معلوم می کنند که در صورت ضربه چه
اتفاقی برای توپ بیافتد، زاویه و قدرت ضربه راکت تنیس معلوم می کند که
بعدتر دقیقاً چه اتفاقی بیافتد. قوانین طبیعت توضیحی است برای اینکه
اتفاقات در
گذشته، در حال حاضر و در آینده چگونه رخ می دهند. در تنیس، دقیقاً توپ همیشه
آنجا می رود که قوانین طبیعت معلوم کنند و همینطور قوانین متعدد دیگری وجود
دارد که در اینجا اثر گذار هستند. آنها همه آنچه رخ می دهد را اداره می کنند
از چگونگی تولید قدرت ضربه در عضلات بازی کنندگان تا سرعت رشد چمنی که زیر
پایشان وجود دارد.
اما آنچه مهم است، این که این قوانین فیزیکی علاوه بر غیر قابل تغییر بودن،
جهانی (فراگیر) هستند. این قوانین از حرکت توپ گرفته تا نحوه حرکت یک سیاره را
معلوم می کنند و هر چیز دیگری که در جهان ما وجود دارد بر پایه این قوانین
اداره می شود. بر خلاف قوانینی که توسط انسانها پدید آمده، قوانین طبیعت قابل
اجتناب نیستند. به همین علت این قوانین تا این اندازه قدرتمند و از نقطه نظر
مذهب، جنجالی هستند.
چنان چه شما هم مانند من به ثابت بودن قوانین طبیعت باور دارید، آن گاه خواهید
پرسید اگر قوانین طبیعت ثابت هستند، نقش خدا در جهان چیست؟ این موضوع بخش
بزرگی از تناقض میان "علم و مذهب" است. اگر چه نظرات من در اینباره اخیراً
مورد توجه قرار گرفته، اما این موضوع در واقع یک کشمکش باستانی است. در سال
١٢٧٧ میلادی پاپ، جان بیست و یکم، چنان از بابت قوانین طبیعت احساس خطر می کرد
که باور به آنها را به عنوان ارتداد محکوم می کرد! متأسفانه این موضوع هیچ
تغییری در قوانین طبیعی مربوط به جاذبه ایجاد نکرد. چند ماه بعدتر، سقف کاخ
خراب شد و بر سر پاپ فرو ریخت.
امّا مذهب سازماندهی شده به زودی راه حلی پیدا کرد، برای چند صد سال آینده
آنها به سادگی ادعا کردند که قوانین طبیعت حاصل اراده خداوند هستند و خداوند
اگر اراده کند، می تواند آنها را نادیده بگیرد. این دیدگاه با اعتقاد به ثابت
بودن سیاره ما در مرکز همه جهان، تقویت می شد. این ایده که همه سیارات و
ستارگان به مانند یک ساعت به دقت طراحی شده به دور زمین می گردند. ایده
آریستار خوس درباره چرخش زمین به دور خورشید، مدتها بود که فراموش شده بود.
امّا انسانها به طور طبیعی کنجکاو هستند و برخی مانند گالیله به رغم این که
نتوانستند کمکی کنند، یک بار دیگر به این ساعت خدا نگاه کردند. درسال ١٦٠٩
میلادی همه چیز تغییر کرد. گالیله بنیان گذار دانش دوران مدرن و یکی از
قهرمانان من است. او مانند من اعتقاد داشت که اگر با دقت کافی به جهان نگاه
کنیم، می توانیم دریابیم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است، او آن اندازه مصمم
بود که برای نخستین بار ذره بین هایی را تکامل داد، که برای نخستین بار
توانستند آسمان شب را ٢٠ برابر بزرگتر کنند.
گالیله با دقت ذره بین ها را بر روی تلسکوپ خود سوار کرد و هر شب از داخل خانه
اش در پجوا، این تلسکوپ ها را برای بررسی سیاره مشتری بکار گرفت و به کشف
بزرگی نایل شد! سه نقطه کوچک در فاصله بسیار نزدیک به سیاره عظیم مشتری وجود
داشتند. در ابتدا او تصور کرد که نقطه ها ستارگان کم نوری هستند، امّا پس از
این که برای چند شب نقطه ها را نگاه کرد متوجه شد آنها حرکت می کنند و بعد
چهارمین نقطه خودش را نشان داد. بعضی وقتها یکی از این نقطه ها در پشت سیاره
مشتری پنهان می شد و دوباره خودش را نشان میداد، او متوجه شد که این نقطه ها
در واقع باید بدور مشتری بچرخند. این نخستین سندی بود برای اینکه حدأقل برخی
اشیاء بدور زمین نمی گردند. بر پایه این کشف نهایتاً گالیله به این نتیجه رسید
که زمین در واقع بدور خورشید می چرخد. آریستار خوس در تمام این مدت درست می
گفت!
کشف گالیله انقلابی ایجاد کرد که نهایتاً تنازع میان دانش و مذهب را شدت
بخشید. امّا در قرن هفدهم این کشف اسباب دردسرهای فراوانی برای او در برابر
کلیسا شد! گالیله با توبه از این عقیده شرک آمیزش، از اعدام نجات پیدا کرد!
امّا به حبس خانگی محکوم شد که برای نه سال آخر زندگی و تا زمان مرگش، ادامه
پیدا کرد. اگرچه او به گناهش اعتراف کرد، امّا آنها حرکت می کردند. در طول
سیصد سال بعدی هر چه قوانین طبیعی بیشتری کشف شد، علم شروع به توضیح موضوعات
مختلف کرد، از رعد و برق، زمین لرزه و طوفانها گرفته تا دلایلی که باعث
درخشیدن ستاره ها می شود. هر کشف جدیدی که پیش آمد، لزوم وجود یک خدا را کمتر
و کمتر کرد. اگر شما دلیل علمی خورشید گرفتگی را بدانید، احتمال کمتری وجود
دارد که به وجود خدای گرگی ایمان بیاورید که در آسمانها زندگی می کند. علم
مذهب را انکار نمی کند ولی به جایگزین های ساده تری راه می دهد.
امّا اسرار زیادی بر جا مانده! اگر زمین حرکت می کند آیا این خداست که آن را
حرکت می دهد؟ نهایتاً آیا در ابتدا خداوند جهان را خلق کرد؟ در سال١٩٥٥ من در
کنفرانسی درباره کیهان شناسی در واتیکان رم شرکت کردم و گردهمایی دانشمندان با
حضور پاپ، ژان پل دوم، انجام گرفت. او به ما گفت ایرادی ندارد که عملکرد جهان
را مطالعه کنیم، امّا نباید پرسشی درباره منشأ جهان بپرسیم! بخاطر اینکه منشأ
جهان از خداوند است.
خرسندم که بگویم این نصیحت را دنبال نکردم! من نمیتوانم براحتی کنجکاوی خودم
را نادیده بگیرم! به باور من این وظیفه یک کیهانشناس است تا تلاش کند،
دریابد، جهان از کجا آمده. احتمالاً درک این موضوع آن اندازه دشوار نیست که
بنظر می رسد! علی رغم پیچیدگی و تنوع کائنات، شما برای ساختن یک جهان تنها به
سه چیز نیاز دارید و تصور کنید که ما آنها را در یک کتاب آشپزی کیهانی فهرست
کنیم، کدام 3 عناصری وجود دارند که برای پختن یک جهان لازم هستند؟ نخست ماده
است; آنچه که جرم دارد. ماده همه جا هست از زیر پایمان گرفته تا در فضا. گرد
و خاک، صخره ها مایعات و توده های بزرگ گاز. توده های عظیم ستاره ها که هر کدام
میلیاردها ستاره در خود دارند و درفواصل باور نکردنی گسترده شده اند. دومین
چیزیی که شما نیاز دارید، انرژی است. حتی اگر تا به حال به این موضوع فکر نکرده
باشیم، همه می دانیم انرژی چیست. چیزی که هر روز ما با آن سر وکار داریم. اگر
به خورشید نگاه کنید، می توانید آن را در صورت خود حس کنید. انرژی به وسیله یک
ستاره در ٩٣ میلیون مایلی ما تولید می شود. انرژی در کائنات منتشر می شود،
فرآیندی که پیوسته آن را بصورت پویا از جایی به جای دیگر انتقال می دهد. پس ما
ماده و انرژی داریم، سومین چیزیی که برای ساخت جهان نیاز داریم ، فضا است.
فضای خیلی زیاد! شما می توانید جهان را چیزی مختلف بخوانید: عظیم، زیبا، خشن
امّا چیزی که نمی توانید بخوانیدش کوچک و محصور است. هر سمتی را که نگاه می
کنیم فضا وجود دارد و فضای بیشتری وجود دارد که از هر سو امتداد دارد. کافی
است سرتان را بچرخانید.
خب همه ی این ماده، انرژی و فضا از کجا می تواند آمده باشد؟ ما تا قرن بیستم
در این باره هیچ ایده ای نداشتیم! پاسخ از دیدگاه های یک شخص آمد شاید مهمترین
دانشمندی که تاکنون زیسته باشد، نام او "آلبرت انیشتن" بود. متأسفانه هیچ وقت
نتوانستم او را ملاقات کنم چون در زمان مرگش ، من فقط ١٣ سال داشتم. انیشتن یک
موضوع بسیار مهمی را کشف کرد !
او کشف کرد دو جزء از اجزایی که برای ساخت جهان نیاز است، ماده و انرژی،در
واقع یک چیز واحد هستند، دو روی یک سکه، معادله معروف او (معادله ماده-انرژی)
به این معنا است که ماده می تواند بعنوان نوعی انرژی بشمار برود و همینطور
بالعکس. پس بجای سه جزء، ما می توانیم بگوییم که جهان تنها دو جزء تشکیل دهنده
دارد، انرژی و فضا. خب پس همه این انرژی و فضا از کجا آمده است؟
پاسخ پس از دهه ها کوشش دانشمندان کشف شد. انرژی و فضا بصورت خودبه خودی در
پدیده ای که امروز «مه بانگ» (بیگ بنگ، انفجار بزرگ) می نامیم، ایجاد شدند. در
زمان انفجار بزرگ، تمام جهان سرشار از انرژی پدید آمد و همراه با آن فضا هم
پدید آمد. همه چیز مانند باد شدن بادکنک، گسترش پیدا کرد. خب همه این فضا و
انرژی از کجا آمد؟ چگونه همه این جهان سرشار از انرژی و فضای بیکران و هر آنچه
که در آن است از هیچ ایجاد شد؟
برای برخی این همان زمانی است که خدا به صحنه می آید، این خدا بود که فضا و
انرژی را آفرید، انفجار بزرگ لحظه خلقت بود.
امّا علم داستان دیگری می گوید! با درنظر گرفتن ریسک این که خودم را به درد سر
می اندازم، فکر می کنم ما می توانیم پدیده های طبیعی را بسیار بیش از آن چه
وایکینگ ها را به وحشت انداخت، مطالعه کنیم. ما حتی می توانیم از تقارن زیبای
ماده و انرژی که انیشتن کشف کرد، فراتر برویم! ما میتوانیم از قوانین طبیعت
برای کشف منشأ جهان استفاده کنیم و دریابیم که آیا وجود یک خدا تنها راه برای
توضیح آن است یا خیر؟
من در انگلستان پس از جنگ جهانی دوم بزرگ شدم که دوران ریاضت اقتصادی بود! به
ما یاد داده شده بود که شما نمی توانید چیزی را از هیچ چیز(مجانی) بدست آورید.
اما الان، پس از یک عمر کار، من فکر می کنم که در حقیقت شما می توانید همه
کائنات را مجانی بدست آورید! راز عظیمی که در "انفجار بزرگ" وجود دارد این است
که توضیح دهد چگونه تمام کائنات، شامل میزان خارق العاده ای فضا و انرژی از
هیچ پدید آمد؟ این راز در یکی از عجیب ترین حقایق جهان ما نهفته است! قوانین
فیزیک بوجود چیزیی بنام "انرژی منفی" نیاز دارند.
برای اینکه از این مفهوم عجیب اما اساسی سر دربیاورید، اجازه بدهید یک مقایسه
ساده برایتان ارایه کنم! تصور کنید یک شخص بخواهد بر روی زمین مسطح یک تپّه
بسازد، این تپه مثالی از کائنات خواهد بود. برای ساختن این تپه او مجبور است
که یک چاله در زمین حفر کند و از خاک آن برای ساختن تپه خود استفاده کند، با
این کار قطعاً او فقط یک تپه نمی سازد بلکه یک چاه هم می سازد. در واقع نسخه
منفی تپه را می سازد! چیزهایی که در داخل چاه بوده، حالا به تپه تبدیل می شود
و این دو بطور کامل با همدیگر تناسب دارد. این همان قاعده ای است که نشان می
دهد در ابتدای پیدایش جهان چه رخ داد! زمانی که انفجار بزرگ میزان بزرگی
ازانرژی مثبت تولید کرد، به همان میزان انرژی منفی تولید کرد! به همین شیوه
همیشه مجموع انرژی مثبت و انرژی منفی برابر با صفر است! این یکی دیگر از قوانین
طبیعت است.
پس امروز همه ی این انرژی منفی کجاست؟ انرژی منفی در فضا یا همان سومین عنصر
تشکیل دهنده جهان ما است! این موضوع ممکن است بنظر ما عجیب بیاید اما بر طبق
قوانین طبیعت مربوط به جاذبه و حرکت قوانینی که در میان قدیمی ترین ها در علم
هستند، فضا انبار عظیمی از انرژی منفی است! به اندازه کافی برای این که
اطمینان بدهد مجموع همه چیز برابر با صفر است! درک این موضوع دشوار است امّا
حقیقت دارد. شبکه بی پایان میلیاردها و میلیاردها کهکشان که یکدیگر را با جاذبه
به سوی خود می کشند، مانند یک انبار عظیم عمل می کند. کائنات مثل یک باتری
عظیم است که انرژی منفی را در خودش ذخیره دارد. بخش مثبت چیزها مانند ماده و
انرژی که ما امروز می بینیم، مانند همان تپه است! بخش منفی چیزها مانند آن چاه
مثالمان، درفضا گسترده شده است.
خب این چه مفهومی برای ما دارد که در جستجوی این هستیم که بدانیم آیا خدایی
وجود دارد؟ این بدین معنا است که اگر مجموع همه چیز در جهان برابر با صفر می
شود، شما به یک خدا برای خلق کردنش نیاز ندارید! کائنات همان ناهار مجانی است.
از آنجا که ما می دانیم مجموع مثبت و منفی در جهان برابر با صفر می شود، همه
آنچه ما باید بدانیم، این است که: چه کسی یا چه چیزی موجب وقوع این فرآیند در
آغاز شد؟ چه چیزیی می تواند موجب پیدایش ناخواسته یک جهان شود؟
این پرسش در ابتدا لاینحل بنظر می رسد،در زندگی روزمره چیزها خود به خود و از
هیچ پدید نمی آیند. شما نمیتوانید با انگشت تان اشاره کنید و یک فنجان قهوه
بگیرید. شما باید یک فنجان قهوه را از مواد دیگر مانند پودر قهوه، آب، شیر و
شکر بگیرید. اگر به درون این فنجان قهوه سفر کنیم در داخل ذرات شیر در جایی
کوچکتر در سطح اتم ها و باز هم در جایی کوچکتر در داخل اجزای اتم ها و شما به
دنیایی وارد می شوید که گرفتن چیزی از هیچ چیز ممکن است، حداقل برای زمان
کوتاه. به این علت که در این مقیاس، ذراتی مانند پروتون بر پایه قوانینی عمل
می کنند که به آن مکانیک کوانتومی می گوییم و آنها واقعاً می توانند به صورت
تصادفی هویدا شوند، برای مدتی باشند و دوباره ناپدید شوند. برای این که دوباره
در جای دیگر هویدا شوند.
ما می دانیم تمام کائنات زمانی بسیار کوچک بود، در حقیقت کوچکتر از یک پروتون
و این معنایی بسیار قابل توجه برای مان دارد. این بدین معنا است که جهان با
تمام عظمت و پیچیدگی اش می تواند بدون نقض هیچ کدام از قوانین شناخته شده
طبیعت بوجود آمده باشد. از آن زمان مقدار عظیمی از انرژی آزاد شد و فضا گسترش
یافت. جایی که انرژی منفی ذخیره شده لازم بود تا همه چیز را به تعادل برساند.
اما پرسش اساسی دوباره تکرار می شود، آیا خدا قوانین کوانتوم را خلق کرد که
اجازه داد "انفجار بزرگ" اتفاق بیافتد؟ به عبارت دیگر آیا ما به یک خدا نیاز
داریم تا انفجار بزرگ اتفاق بیافتد؟ من هیچ علاقه ای ندارم به عقیده کسی توهین
کنم، امّا باور دارم که علم توضیح بهتری از وجود خدا دارد! این توضیح بخاطر یک
موضوع عجیب درباره قاعده علت و معلول میسر می شود. تجربه روزانه، ما را قانع
می کند که هر چه اتفاق میافتد باید علتی داشته باشد که قبلاً اتفاق افتاده، پس
برای ما طبیعی است تصور کنیم، چیزی، شاید خدا، موجب پیدایش جهان شده باشد. اما
زمانی که درباره جهان به عنوان یک کل صحبت می کنیم، لزوماً این قاعده برقرار
نیست.
اجازه بدهید بیشتر شرح بدهم! یک رودخانه را تصور کنید که از یک سوی کوهستان
جاری است، چه چیز موجب پیدایش رودخانه می شود؟ خوب احتمالاً باران، بارانی که
قبلاً از آسمان بر کوهستان باریده و خب چه چیز موجب پیدایش باران می شود؟ پاسخ
خورشید است، خورشید که بر اقیانوس تابیده و بخار آب را به آسمانها برده و
ابرها را ایجاد کرده. خب چه چیز باعث شده که خورشید بتابد؟ اگر به هسته نگاه
کنیم، فرآیندی بنام گداخت را می بینیم که اتم هیدرروژن را به هلیوم تبدیل می
کند و انرژی زیادی آزاد می شود. تا اینجا را دانستیم، امّا هیدروژن از کجا
آمده؟ پاسخ از درون "انفجار بزرگ" است!
اما این قسمت یک مقدار دشوار است! قوانین طبیعت به ما می گویند که نه فقط تمام
جهان می تواند مانند پروتون پدید آمده باشد و برای پیدایش به انرژی نیازی
نداشته باشد. همین طور ممکن است که هیچ چیز موجب انفجار بزرگ نشده باشد، هیچ
چیز. توضیح این مساله به نظریه های انیشتن باز می گردد و دیدگاههایش درباره
این که اساساً چطور زمان و فضا در هم تنیده شدند. چیز بسیار شگفت انگیز برای
زمان در لحظه انفجار بزرگ اتفاق افتاد! در واقع زمان از همان لحظه آغاز شد!
برای درک این موضوع یکی از این سیاه چاله ها را که در فضا شناور هستند، در نظر
بگیرید! یک سیاه چاله معمولی، یک ستاره است که آن اندازه جرم داشته که در خودش
فرو ریخته. سیاه چاله ها آن اندازه جرم دارند که حتی نور هم نمی تواند از
جاذبه آنها فرار کند، به همین علت یک سیاه چاله کاملاً سیاه است. جاذبه سیاه
چاله آن اندازه زیاد است که نه فقط بر نور تأثیر می گذارد، بلکه بر زمان هم
تأثیر دارد!
برای این که بدانید چگونه، تصور کنید که یک ساعت به درون یک سیاه چاله بیافتد!
همین طور که ساعت به سیاه چاله نزدیکتر و نزدیکتر می شود، کار کردنش آرام تر و
آرام تر خواهد شد. زمان شروع به باز ایستادن می کند. حالا تصور کنید که ساعت
وارد سیاه چاله شده، با فرض اینکه بتواند نیروی بی نهایت جاذبه را تحمّل کند،
ساعت در واقع از کار خواهد افتاد. ساعت به این علت از کار نمی افتد که خراب
شده است، بلکه به این علت که در داخل سیاه چاله زمان وجود ندارد! این دقیقاً
همان چیزیی است که در شروع جهان رخ داد!
به باور من نقش زمان در آغاز جهان، آخرین کلیدی است که نیاز به یک طراح بزرگ
را برای آفرینش از بین می برد و نشان می دهد چگونه جهان خودش را خلق کرد. اگر
به گذشته برویم و به لحظه وقوع انفجار بزرگ باز گردیم، جهان کوچک تر و کوچک تر
و کوچک تر می شود تا به نقطه ای می رسیم که تمام جهان فضایی بی نهایت کوچک و
بی نهایت متراکم است. جایی که جهان یک سیاه چاله است و مانند سیاه چاله های
زمان ما که در فضا شناور هستند. قوانین طبیعت مطلب مهمی را نشان می دهد،
قوانین طبیعت به ما می گویند که در اینجا هم زمان از حرکت باز می ایستد.
شما نمی توانید به زمانی پیش از انفجار بزرگ بروید، چون زمانی پیش از انفجار
بزرگ وجود ندارد! ما نهایتاً چیزیی را پیدا کردیم که علتی ندارد، چون پیش از
آن زمانی نیست تا یک علت بتواند وجود داشته باشد. برای من این به این معنای
ناممکن بودن وجود خالق است، چون زمان برای خالق وجود ندارد. از آنجا که خود
زمان از لحظه انفجار بزرگ آغاز شد، انفجار بزرگ رویدادی نیست که بتواند به
واسطه کسی یا علتی پدید آمده باشد! بنابر این علم به ما پاسخی را می دهد که به
دنبالش بودیم. پاسخی که سه هزار سال تقلای بشر را برای دانستنش به همراه داشت!
ما کشف کردیم که چگونه قوانین طبیعت عمل کننده بر ماده و انرژی جهان فرآیندی
را آغاز کردند که نهایتاً به پیدایش ما انجامید. در حالی که در سیاره خودمان
هستیم، بسیار خوشحالیم که همه اینها را می دانیم.
بنابراین زمانی که مردم از من می پرسند آیا خدا جهان را خلق کرده است؟ پاسخ می
دهم خود این پرسش اساساً درست نیست. "زمان" بیش از انفجار بزرگ وجود نداشت،
بنابراین زمانی برای خدا وجود نداشت که جهان را خلق کند! این پرسش به این می
ماند که درباره جهت لبه ی زمین بپرسیم. زمین کروی است و هیچ لبه ای ندارد، پس
جستجوی لبه زمین، بیهوده است!
ما همگی آزاد هستیم آنچه را که می خواهیم بپذیریم و به نظر من ساده ترین توضیح
این است که هیچ خدایی وجود ندارد! هیچ کس جهان را خلق نکرده و هیچ کس ایمان ما
را هدایت نمی کند. این موضوع من را به درک موضوعی هدایت می کند: احتمالاً هیچ
بهشت یا زندگی پس از مرگی وجود ندارد! ما همین یک زندگی را داریم برای اینکه
سپاس گذار طراحی عالی کائنات باشیم و از این بابت من بسیار سپاس گذار هستم.
پایان.

--
به سایت تفریح و سرگرمی هم سری بزنید
http://www.tafrihvsargarmi.ir
---
‏شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده‌اید که در گروه Google Groups "تفريح و سرگرمي" مشترک شده‌اید.
برای لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل‌های آن، ایمیلی به taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
از این گروه در http://groups.google.com/group/taf_sar دیدن کنید.
برای گزینه‌های بیشتر، از https://groups.google.com/d/optout دیدن کنید.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

[Anobanini:517] دریاچه سوها تا آبشار لاتون - 12 تا 15 خردادماه 1394 (3 روزه)



دریاچه سوها تا آبشار لاتون و روستای کوته کومه


12 تا 15 خردادماه 1394

( 3 روزه)



.............................................................


جاذبه های این سفر

دریاچه زیبای سوها
مسیر جنگلی دریاچه سوها تا آبشار لاتون
آبشار مرتفع لاتون
مسیر جنگلی آبشار لاتون تا روستای کوته کومه


.............................................................



*** این برنامه جزء برنامه های دشوار طبیعت گردی و تا حدی ماجراجویانه است ***




.............................................................





.............................................................

--
ایمیل های گروه به دلیل ثبت نام شما توسط خودتان یا یکی از دوستانتان برای شما ارسال می گردد.
 
در صورت عدم تمایل برای دریافت ایمیل های آتی، لطفا به همین ایمیل پاسخ داده و در آن جمله "لغو عضویت" را بنویسید.
---
You received this message because you are subscribed to the Google Groups "Anobanini" group.
To unsubscribe from this group and stop receiving emails from it, send an email to anobanini+unsubscribe@googlegroups.com.
For more options, visit https://groups.google.com/d/optout.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

Re: {تفريح و سرگرمي}, [26113] Fwd: فردوسی بزرگ -سراینده پارسیگو-

حسين اقا دستت درد نكنه، مطلب بسيار پرمحتوا وزيبا بود



On 15 May 2015, at 09:49, Hossin Movahedzadeh <h.movahedzadeh@gmail.com> wrote:

---------- Forwarded message ----------
From: rose 2020


25 اردیبهشت،
روز بزرگداشت حماسه سراي بزرگ ايران زمین و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسي
حكيم ابوالقاسم فردوسی طوسي،
گرامیباد


با تمام ناملایمت¬ها و تنگدستی ها، هنوز استوار ایستاده¬ای ؛ مثل تمام
اسطوره های آزاده شاهنامه ات، بزرگ و باشکوه.
توس، با غرور سر بر آسمان می¬ساید و فخر می¬فروشد به داشتن بزرگمهری چون تو.
بلندترین کوه¬های کهنسال جهان، سر تعظیم فرو آورده اند این همه رادمردی و
آزادمنشی را.
نشانی تمام انسان های آزاده را باید از تو پرسید.
تمام کلمات پارسی، به صف ایستاده¬اند تا نام جاودانه¬ات را با بلندترین
صداها، در قصیده هایی بی پایان بسرایند.
با کدامین کلمات می¬توانند کلمات پارسی، سپاس تو را بگویند؛ سپاس رنج سی
ساله ات را که آغاز ماندگاری¬شان بود.
«بسی رنج بردم در این سال سی نامیرای
       عجم زنده کردم بدین پارسی»

شاهنامه¬ات، نامه ماندگاری نامهای اسطوره های ایران زمین است؛ اسطوره
هایی که جانهای آزاده شان را میراث ایرانیان کرده اند.
آری، حکیم توس، حکیم حماسه!
دنیا را فتح کرده ای؛ بی آنکه اسبی زین کنی، بی آنکه شمشیری بیرون از نیامی بلغزد.
سالهاست که رستم و اسفندیار و... با تو به شب نشینی خانه های مهربان
ایرانی ما می آیند و سیاوش از آتش عشق دلها عبور می¬کند و سینه ها گلستان
می¬شوند.
ایران، زنده به نام فردوسی هاست و فردوسی، زنده به ایران؛ ایرانی که مهد
پاکان خردمند و خردمندان نامیرا بوده است.
تمام خویش را به پای ایران می گذاری و تنها سربلندی ایران و ایرانی را می
خواهی. آن قدر به مام وطن مهربانی که حتی درخت هایی که سایه شان بر سرت
نفس کشیده است، عاشقانه ترین آوازهایشان، آوازی است که تو زمزمه کرده ای؛
«چو ایران نباشد تن من مباد».
نامت غرور ایران و ایرانی است؛ هرچند هنوز هم بوی زخم های تنهایی ات در
دربار سلطان محمود، از سمت توس می آید؛ زخم هایی که به اندازه همان زخمی
که سهراب از رستم خورد، دردناک است.
نام بزرگت همیشه جاوید باشد؛ همچون نام ایران، همچون نام همان بنای بلندی
که ساخته ای؛
«پی افکندم از نظم، کاخی بلند
       که از باد و باران نیابد گزند»

نام بلندت چنان بر سینه ایران زمین حک شده است که توفان های نابهنگام
دشمنان و باران های حادثه هم قادر به پاک کردنش نخواهند بود.
آری! نام تو با نام ایران گره خورده است و این گره تاریخ را هیچ دستی به
فاصله تبدیل نخواهد کرد.
نامت همیشه بلند؛ همچون نام ایران! تو جاودانه ای!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه:
استاد حکیم ابوالقاسم فردوسی بزرگترین شاعر حماسه سرای ایران، بلکه جهان؛
که در نظم داستان‌ها و اساطیر باستانی و قصص و روایات قهرمانی و تاریخی
ایران با نبوغ و استعداد خداداد سخن را به آسمان علیین برد و در عذوبت به
ماه معین رسانید، در فن خویش بزرگ آیتی است که نام او همواره با احترام
زینت بخش تاریخ ادب و فرهنگ کشور ایران خواهد بود.
پرورش و بالندگی:
فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری در روستای پاژ در شهرستان توس در خراسان
دیده به جهان گشود. کنیه وی ابوالقاسم و تخلصش فردوسی است. در منابع
مختلف و در مقدمه برخی نسخه‌های خطی شاهنامه وی خود را با نام منصور یا
حسن معرفی کرده است. اینکه چرا شاعر تخلص فردوسی را برای خود انتخاب کرده
است، امکان دارد این موضوع به دیدار وی با سلطان محمد غزنوی بازگردد.
گویا سلطان محمود چنین لقبی به فردوسی داده و منطور وی مردی که از بهشت
آمده بوده است.
او دهقان و دهقان‌زاده بود. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامه او به
معنی ایرانی‌تبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بوده‌است.
درباره دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در
بن‌مایه‌های کهن جز افسانه و خیال‌بافی چیزی به چشم می‌خورد. با این حال
از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی - فرهنگی شاهنامه، می‌توان دریافت
که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرف‌نگری در
سروده‌ها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایه کلانی اندوخته که بعدها
دست‌مایه او در سرایش شاهنامه شده‌است. همچنین از شاهنامه این گونه
برداشت کرده‌اند که فردوسی با زبان عربی و دیوان‌های شاعران عرب و نیز با
زبان پهلوی آشنا بوده‌است.
سروده‌های جوانی:
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از
دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایه شاهنامه
ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی می‌دانند اما با درنگریستن به توانایی
فردوسی می‌توان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی
می‌پرداخته‌است و چه بسا سرودن بخش‌هایی از شاهنامه را در همان زمان و بر
پایه داستان‌های کهنی که در داستان‌های گفتاری مردم جای داشته‌اند، آغاز
کرده‌است. این گمانه می‌تواند یکی از سببهای ناهمگونی‌های زیاد ویرایشهای
دستنویس شاهنامه باشد. از میان داستانهایی که گمان می‌رود در زمان جوانی
وی گفته شده باشد می‌توان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم
و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد.
سُرایش شاهنامه:

شاهنامه پرآوازه‌ترین سروده فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات
کهن پارسی است. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایه نوشتار ابومنصوری در
حدود سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ
سال ۳۸۴ هجری قمری با این بیت‌ها به انجام رساند:
سر آمد کنون قصه یزدگرد          به ماه سفندارمذ روز ارد
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار          به نام جهان داور کردگار
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به 20 سال دیگر در تکمیل و
تهذیب آن کوشید. این سال‌ها هم‌زمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان
محمود غزنوی بود. فردوسی در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را
به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازه‌ای
از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخش‌های مربوط به پادشاهی ساسانیان
را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه درسن  هفتاد و یک سالگی فردوسی
بوده‌است:
سرایش شاهنامه تماماً در دوره سامانیان بوده‌است، اما با برچینش سامانیان
و روی کارآمدن غزنویان، فردوسی شاهنامه را به سلطان محمود تقدیم‌کرد.
بدون شک آرمان او از این کار گرفتن پاداش نبود، بلکه حمایت سلطان محمود
از شاهنامه بود؛ زیرا در آن روزگار فقط کتاب‌هایی از حوادث مصون
می‌ماندند که در کتاب‌خانه‌های وابسته به دربارهای فرمانروایان نگهداری و
حفاظت می‌شدند؛ بنابراین، فردوسی ابیاتی درباره ستایش سلطان محمود سرود و
در شاهنامه جای‌داد
فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود
فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه»
و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی
بخش‌های دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و
تلخ‌کامی سراینده از اوضاع زمانه بوده‌است.
محتوای این شاهکار ادبی، اسطوره‌ها، افسانه‌ها و تاریخ ایران از ابتدا تا
فتح ایران توسط اعراب در سده هفتم است که در چهار دودمان پادشاهی
پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان خلاصه می‌شوند و به سه بخش
اسطوره‌ای (از عهد کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از قیام کاوه
آهنگر تا مرگ رستم) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و ظهور اسکندر تا فتح
ایران توسط اعراب) تقسیم می‌شود
پندها و موعظه های فردوسی:
يكي از قسمتهايي كه فردوسي آن را با همان شرط حفظ اصالت به شعر درآورده
است هفت بزم نوشيروان است. نوشيروان هرهفته گروهي از موبدان و بخردان را
به حضور مي‌پذيرفت و از آنان مي‌خواست تا هريك سخني از دانش خود بگويد
غالباً گفتگو بين اين بخردان بصورت سوأل و جواب يا مناظره انجام مي‌گرفت.
شرح هفت بزم از اين بزمهاي هفتگي توضيح سخناني است كه بزرگمهر حكيم، كه
در آغاز جواني به آن انجمن راه يافته بود در آنجا بيان مي‌كند. گفتار
بزرگمهر در هفت بزم با پندهايي كه فردوسي در قسمتهاي ديگر شاهنامه به
اقتضاي مقام بيان مي‌كند همه يك ديد و يك فلسفة مشخص را معرفي مي‌كند و
بدين ترتيب مي‌توان همة آنها را زير عنوان پندهاي فردوسي معرفي كرد.
اساس تربيت صحيح و وجود آراسته در نظر فردوسي منوط به داشتن چهار بهره
است كه عبارت است از: خرد، فرهنگ، هنر، و گوهر.
(خرد) را فردوسي خلعت ايزدي و اساس زندگي مي‌شمارد. تأثير و سود خرد همان
رو آوردن بسوي دانش است. هيچ كس از آموختن بي‌نياز نيست. آيا مي‌توان
دانا و نادان را يكسان به شمار آورد؟ مقام مرد دانشمند از همه والاتر است
و ارزش دانش از گنج بيشتر است. (فرهنگ) نتيجه و حاصل دانش و آموختن است.
فرهنگ موجب آرايش جان و صفاي روان است. (هنر) عبارت است از شايستگي‌ها و
مهارتها و منظور از «گوهر» سرشت، طبيعت و صفات و استعدادهاي موروثي است.
در مورد مقايسة فرهنگ و هنر با گوهر، فردوسي مقام فرهنگ را از گوهر
افزونتر مي‌شمارد. هنر را به منزلة بوي گل و گوهر را به مثابة رنگ آن
تمثيل مي‌كند و افتخار به فرهنگ و هنر را والاتر از افتخار به گوهر
مي‌شمارد.
زندگي كوتاه و ناپايدار است و گنج و دينار و كاخ بلند همگي نابود مي‌شود
و در پايان همة آنچه سرنوشتش نيستي است تنها يك چيز باقي مي‌ماند و آن
شرافت و افتخار و نام نيك است. زندگي خود فردوسي از نظر مادي بروفق مراد
وي نبوده است بويژه در سن پيري با تهي دستي و سختي روبرو شده است اما
وجدان او با عقيدة راسخي كه به ارزش شرافت و افتخار و نام نيك داشته
همواره قرين خشنودي و آرامش بوده است. هيچ گواهي بر اين مدعا گوياتر از
سخن خود فردوسي نيست:
اگر نيست ايدر فراوان درنگ                 همه نام بهتر كه ماند نه ننگ
مرا مرگ بهتر از آن زندگي                   كه سالار باشم كنم بندگي
مرا سر نهان گر شود زير سنگ               از آن به كه نامم برآيد به ننگ
يكي داستان زد بر اين برپلنگ                چو با شير جنگي درآمد به جنگ
به نام ار بريزي مرا گفت خون                 به از زندگاني به ننگ اندرون
به نام نكو گر بميرم رواست                     مرا نام بهتر كه تن مرگ راست

مذهب فردوسی:
بر اساس ابیاتی در خود شاهنامه و منابع اولیه‌ای چون آثار نظامی عروضی و
نصیرالدین قزوینی، فردوسی یک مسلمان شیعه بود؛ ولی برخی از پژوهشگران
اخیراً در مورد مذهب وی و شاخه شیعی آن اظهار تردید کرده‌اند. برخی صرفاً
او را شیعه نامیده‌اند؛
چراکه طوس از دیرباز مرکز تشیع بوده و نیز خاندان ابو منصور محمد ابن عبد
الرزاق هم ظاهراً شیعه بوده‌اند. فردوسی در مورد مذهب آسان‌گیر بود و
مذهب نیاکان خویش را پاس می‌داشت. به علاوه نشانه‌های ایمان اسلامی عمیق
از خود اظهار نمی‌داشت. در واقع فردوسی در شاهنامه گهگاه به ثبت لحظاتی
می‌پردازد که حتّی اگر هم برگرفته از منابع ایران باستان بوده‌اند
نمی‌بایست در نوشته‌های یک مسلمان مقید بیایند. با این حال فردوسی در
مورد شاخه مذهبی خود (تشیع) تعصب داشت و همچنان که از مقدمه شاهنامه بر
می‌آید او مذهب خود را اسلام واقعی می‌دانست. یک توضیح این دوگانگی این
است که در سده‌های اول اسلام در ایران، اعتقاد شیعی با مبارزات ملی در
خراسان عجین بود. به گونه‌ای که خلفای بغداد و طرفدارانشان در ایران
هیچ‌گاه بین «مجوس» (زرتشتیان)، «زندیق» (مانویان)، «قرمطی» (اسماعیلیان)
و «رافضی» (شیعیان به طور کلی) فرقی نمی‌گذاشتند. فردوسی بالاتر از همه
این بحث‌ها «یک یکتاپرست بود که ارتباطش را با نیاکانش حفظ کرده بود.»
فردوسی با فلاسفه و آنهایی که در پی اثبات وجود خدا بودند مخالف بود. او
معتقد بود، خدا را با عقل، قلب و یا دلیل نمی‌توان یافت. بلکه به اعتقاد
او وجود، یکتایی، و قدرت خدا، همگی با صرف وجود آفرینش به خودی خود تقریر
می‌شوند. به همین دلیل او خدا را در حالی می‌پرستید که در مورد چرایی و
چگونگی ایمان ساکت بود. بر اساس اعتقادات او، همه چیز از خوب و بد فقط به
اراده خدا برای انسان‌ها رخ می‌دهند. این ایمان مطلق به یگانگی و قدرت
خدا گاهی در شاهنامه بر اثر جبرگرایی او که احتمالأ ناشی از تاثیر
زروانیان دوره ساسانی است آشفته می‌گردید.
جایگاه جهانی فردوسی:
نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شده‌است. شاهنامه
فردوسی به بسیاری از زبان‌های زنده جهان برگردانده شده‌است.
هانس هاینریش شدر ایران‌شناس آلمانی در سخنرانی‌ای که در کنگره فردوسی در
۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (۵ مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به پاس هزاره فردوسی
و در شهر برلین بر پا شده بود، می‌گوید چیرگی بر ایران به دست مغولان و
از میان رفتن توان ایران پس از یک سده رهایی از چیرگی بیگانگان از
سبب‌های گرایش ایرانیان به شاهنامه و تلاش برای بازیابی کیستی (هویت)
فراموش شده خویش می‌باشد. همچنین وی همانندی روزگار ایرانیان در زمان
فردوسی با آلمان سده نوزدهم را چرایی گرایش اندیشمندان آن کشور به
شاهنامه فردوسی و برگردان آن به آلمانی می‌دانداما به گفته بسیاری از
پژوهشگران ایران فردوسی بزرگترین رزم‌نامه جهان را پدید آورده که
دربردارنده تاریخ جهان باستان است.
پروفسور کاول؛ امپراتور روم گفته است من شهر روم را با آجر به دست آوردم
و با مرمر آن را به جا گذاردم. ولی فردوسی کشورش را فاقد ادبیات دید و در
مقابل منظومه‌ای از خود باقی گذاشت که همه شاعران پس از او، فقط توانستند
از او تقلید کنند. اما هیچکدام نتوانستند بر او برتری یابند و آن در واقع
حتی با سبک‌های مختص به آن شاعران، می‌تواند برابری نماید و می‌توان گفت
که تنها کتابی در آسیا است که همانند اشعار رزمی هومر در اروپا است ....
تندیس‌های زیادی از فردوسی ساخته شده که شاید کهن‌ترین آنها تندیس باغ
نگارستان باشد. تندیس‌های دیگر: تندیس میدان فردوسی تهران، تندیس دانشکده
ادبیات دانشگاه تهران، تندیس دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، تندیس
کتابخانه ملی ایران در تهران، تندیس رم ایتالیا، تندیس سفارت ایران در
پاریس، تندیس دوشنبه تاجیکستان
آرامگاه فردوسی:
زمان مرگ او را در سال ۴۱۱ هجری قمری آورده‌اند. پس از مرگ، واعظ طبرستان
به دلیل شیعه بودن فردوسی از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان
مسلمانان جلوگیری کرد و به ناچار در باغ خود وی در توس به خاک سپرده شد.
مقبره فردوسی بین سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ به دستور رضا شاه بازسازی شد.
و در پایان گفتار خود را بدین چند بیت پندآمیز از منظومه حماسی فردوسی،
که  همواره مایه مباهات ملت ایران و همه مردم فارسی زبان است پایان
می‌دهم:

بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
همان گنج دینار و کاخ بلند
نخواهد بدن مرا ترا سودمند

به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس


سعادتمند باشید و ماندگار
تا درودی دیگر،
بدرود........

--
به سایت تفریح و سرگرمی هم سری بزنید
http://www.tafrihvsargarmi.ir
---
‏شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده‌اید که در گروه Google Groups "تفريح و سرگرمي" مشترک شده‌اید.
برای لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل‌های آن، ایمیلی به taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
از این گروه در http://groups.google.com/group/taf_sar دیدن کنید.
برای گزینه‌های بیشتر، از https://groups.google.com/d/optout دیدن کنید.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

[Anobanini:515] تور روستای شگفت انگیز سرآقا سید - 12 تا 15 خردادماه 1394



روستای شگفت انگیز سرآقا سید


12 تا 15 خردادماه 1394

( 3 روزه)


..................

جاذبه های این سفر:

روستای زیبای سرآقا سید
معدن نمک سرآقا سید
آبشار شیخعلی خان
تونل کوهرنگ
چشمه کوهرنگ



..................




..................



--
ایمیل های گروه به دلیل ثبت نام شما توسط خودتان یا یکی از دوستانتان برای شما ارسال می گردد.
 
در صورت عدم تمایل برای دریافت ایمیل های آتی، لطفا به همین ایمیل پاسخ داده و در آن جمله "لغو عضویت" را بنویسید.
---
You received this message because you are subscribed to the Google Groups "Anobanini" group.
To unsubscribe from this group and stop receiving emails from it, send an email to anobanini+unsubscribe@googlegroups.com.
For more options, visit https://groups.google.com/d/optout.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۶, شنبه

[Anobanini:513] تور نمارستاق و دشت دریوک - جمعه 1 خردادماه 1394 (1 روزه)




نمارستاق و دشت دریوک


جمعه 1 خردادماه 1394

(1 روزه)









...

--
ایمیل های گروه به دلیل ثبت نام شما توسط خودتان یا یکی از دوستانتان برای شما ارسال می گردد.
 
در صورت عدم تمایل برای دریافت ایمیل های آتی، لطفا به همین ایمیل پاسخ داده و در آن جمله "لغو عضویت" را بنویسید.
---
You received this message because you are subscribed to the Google Groups "Anobanini" group.
To unsubscribe from this group and stop receiving emails from it, send an email to anobanini+unsubscribe@googlegroups.com.
For more options, visit https://groups.google.com/d/optout.

[Anobanini:513] تور شهرستانك - جمعه 1خردادماه 1394 (1 روزه)




شهرستانک


جمعه 1 خردادماه

(1 روزه)





جاذبه های این سفر

کاخ ناصری
روستای شهرستانک و کوچه باغ های زیبای آن







...





--
ایمیل های گروه به دلیل ثبت نام شما توسط خودتان یا یکی از دوستانتان برای شما ارسال می گردد.
 
در صورت عدم تمایل برای دریافت ایمیل های آتی، لطفا به همین ایمیل پاسخ داده و در آن جمله "لغو عضویت" را بنویسید.
---
You received this message because you are subscribed to the Google Groups "Anobanini" group.
To unsubscribe from this group and stop receiving emails from it, send an email to anobanini+unsubscribe@googlegroups.com.
For more options, visit https://groups.google.com/d/optout.

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

{تفريح و سرگرمي}, [26065] Fwd: فردوسی بزرگ -سراینده پارسیگو-

---------- Forwarded message ----------
From: rose 2020


25 اردیبهشت،
روز بزرگداشت حماسه سراي بزرگ ايران زمین و ستاره در خشنده آسمان ادب فارسي
حكيم ابوالقاسم فردوسی طوسي،
گرامیباد


با تمام ناملایمت¬ها و تنگدستی ها، هنوز استوار ایستاده¬ای ؛ مثل تمام
اسطوره های آزاده شاهنامه ات، بزرگ و باشکوه.
توس، با غرور سر بر آسمان می¬ساید و فخر می¬فروشد به داشتن بزرگمهری چون تو.
بلندترین کوه¬های کهنسال جهان، سر تعظیم فرو آورده اند این همه رادمردی و
آزادمنشی را.
نشانی تمام انسان های آزاده را باید از تو پرسید.
تمام کلمات پارسی، به صف ایستاده¬اند تا نام جاودانه¬ات را با بلندترین
صداها، در قصیده هایی بی پایان بسرایند.
با کدامین کلمات می¬توانند کلمات پارسی، سپاس تو را بگویند؛ سپاس رنج سی
ساله ات را که آغاز ماندگاری¬شان بود.
«بسی رنج بردم در این سال سی نامیرای
عجم زنده کردم بدین پارسی»

شاهنامه¬ات، نامه ماندگاری نامهای اسطوره های ایران زمین است؛ اسطوره
هایی که جانهای آزاده شان را میراث ایرانیان کرده اند.
آری، حکیم توس، حکیم حماسه!
دنیا را فتح کرده ای؛ بی آنکه اسبی زین کنی، بی آنکه شمشیری بیرون از نیامی بلغزد.
سالهاست که رستم و اسفندیار و... با تو به شب نشینی خانه های مهربان
ایرانی ما می آیند و سیاوش از آتش عشق دلها عبور می¬کند و سینه ها گلستان
می¬شوند.
ایران، زنده به نام فردوسی هاست و فردوسی، زنده به ایران؛ ایرانی که مهد
پاکان خردمند و خردمندان نامیرا بوده است.
تمام خویش را به پای ایران می گذاری و تنها سربلندی ایران و ایرانی را می
خواهی. آن قدر به مام وطن مهربانی که حتی درخت هایی که سایه شان بر سرت
نفس کشیده است، عاشقانه ترین آوازهایشان، آوازی است که تو زمزمه کرده ای؛
«چو ایران نباشد تن من مباد».
نامت غرور ایران و ایرانی است؛ هرچند هنوز هم بوی زخم های تنهایی ات در
دربار سلطان محمود، از سمت توس می آید؛ زخم هایی که به اندازه همان زخمی
که سهراب از رستم خورد، دردناک است.
نام بزرگت همیشه جاوید باشد؛ همچون نام ایران، همچون نام همان بنای بلندی
که ساخته ای؛
«پی افکندم از نظم، کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند»

نام بلندت چنان بر سینه ایران زمین حک شده است که توفان های نابهنگام
دشمنان و باران های حادثه هم قادر به پاک کردنش نخواهند بود.
آری! نام تو با نام ایران گره خورده است و این گره تاریخ را هیچ دستی به
فاصله تبدیل نخواهد کرد.
نامت همیشه بلند؛ همچون نام ایران! تو جاودانه ای!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه:
استاد حکیم ابوالقاسم فردوسی بزرگترین شاعر حماسه سرای ایران، بلکه جهان؛
که در نظم داستان‌ها و اساطیر باستانی و قصص و روایات قهرمانی و تاریخی
ایران با نبوغ و استعداد خداداد سخن را به آسمان علیین برد و در عذوبت به
ماه معین رسانید، در فن خویش بزرگ آیتی است که نام او همواره با احترام
زینت بخش تاریخ ادب و فرهنگ کشور ایران خواهد بود.
پرورش و بالندگی:
فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری در روستای پاژ در شهرستان توس در خراسان
دیده به جهان گشود. کنیه وی ابوالقاسم و تخلصش فردوسی است. در منابع
مختلف و در مقدمه برخی نسخه‌های خطی شاهنامه وی خود را با نام منصور یا
حسن معرفی کرده است. اینکه چرا شاعر تخلص فردوسی را برای خود انتخاب کرده
است، امکان دارد این موضوع به دیدار وی با سلطان محمد غزنوی بازگردد.
گویا سلطان محمود چنین لقبی به فردوسی داده و منطور وی مردی که از بهشت
آمده بوده است.
او دهقان و دهقان‌زاده بود. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامه او به
معنی ایرانی‌تبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بوده‌است.
درباره دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در
بن‌مایه‌های کهن جز افسانه و خیال‌بافی چیزی به چشم می‌خورد. با این حال
از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی - فرهنگی شاهنامه، می‌توان دریافت
که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرف‌نگری در
سروده‌ها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایه کلانی اندوخته که بعدها
دست‌مایه او در سرایش شاهنامه شده‌است. همچنین از شاهنامه این گونه
برداشت کرده‌اند که فردوسی با زبان عربی و دیوان‌های شاعران عرب و نیز با
زبان پهلوی آشنا بوده‌است.
سروده‌های جوانی:
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از
دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایه شاهنامه
ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی می‌دانند اما با درنگریستن به توانایی
فردوسی می‌توان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی
می‌پرداخته‌است و چه بسا سرودن بخش‌هایی از شاهنامه را در همان زمان و بر
پایه داستان‌های کهنی که در داستان‌های گفتاری مردم جای داشته‌اند، آغاز
کرده‌است. این گمانه می‌تواند یکی از سببهای ناهمگونی‌های زیاد ویرایشهای
دستنویس شاهنامه باشد. از میان داستانهایی که گمان می‌رود در زمان جوانی
وی گفته شده باشد می‌توان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم
و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد.
سُرایش شاهنامه:

شاهنامه پرآوازه‌ترین سروده فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات
کهن پارسی است. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایه نوشتار ابومنصوری در
حدود سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ
سال ۳۸۴ هجری قمری با این بیت‌ها به انجام رساند:
سر آمد کنون قصه یزدگرد به ماه سفندارمذ روز ارد
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار به نام جهان داور کردگار
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به 20 سال دیگر در تکمیل و
تهذیب آن کوشید. این سال‌ها هم‌زمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان
محمود غزنوی بود. فردوسی در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را
به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازه‌ای
از شاهنامه شد. فردوسی در ویرایش دوم، بخش‌های مربوط به پادشاهی ساسانیان
را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه درسن هفتاد و یک سالگی فردوسی
بوده‌است:
سرایش شاهنامه تماماً در دوره سامانیان بوده‌است، اما با برچینش سامانیان
و روی کارآمدن غزنویان، فردوسی شاهنامه را به سلطان محمود تقدیم‌کرد.
بدون شک آرمان او از این کار گرفتن پاداش نبود، بلکه حمایت سلطان محمود
از شاهنامه بود؛ زیرا در آن روزگار فقط کتاب‌هایی از حوادث مصون
می‌ماندند که در کتاب‌خانه‌های وابسته به دربارهای فرمانروایان نگهداری و
حفاظت می‌شدند؛ بنابراین، فردوسی ابیاتی درباره ستایش سلطان محمود سرود و
در شاهنامه جای‌داد
فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود
فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه»
و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی
بخش‌های دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و
تلخ‌کامی سراینده از اوضاع زمانه بوده‌است.
محتوای این شاهکار ادبی، اسطوره‌ها، افسانه‌ها و تاریخ ایران از ابتدا تا
فتح ایران توسط اعراب در سده هفتم است که در چهار دودمان پادشاهی
پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان خلاصه می‌شوند و به سه بخش
اسطوره‌ای (از عهد کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از قیام کاوه
آهنگر تا مرگ رستم) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و ظهور اسکندر تا فتح
ایران توسط اعراب) تقسیم می‌شود
پندها و موعظه های فردوسی:
يكي از قسمتهايي كه فردوسي آن را با همان شرط حفظ اصالت به شعر درآورده
است هفت بزم نوشيروان است. نوشيروان هرهفته گروهي از موبدان و بخردان را
به حضور مي‌پذيرفت و از آنان مي‌خواست تا هريك سخني از دانش خود بگويد
غالباً گفتگو بين اين بخردان بصورت سوأل و جواب يا مناظره انجام مي‌گرفت.
شرح هفت بزم از اين بزمهاي هفتگي توضيح سخناني است كه بزرگمهر حكيم، كه
در آغاز جواني به آن انجمن راه يافته بود در آنجا بيان مي‌كند. گفتار
بزرگمهر در هفت بزم با پندهايي كه فردوسي در قسمتهاي ديگر شاهنامه به
اقتضاي مقام بيان مي‌كند همه يك ديد و يك فلسفة مشخص را معرفي مي‌كند و
بدين ترتيب مي‌توان همة آنها را زير عنوان پندهاي فردوسي معرفي كرد.
اساس تربيت صحيح و وجود آراسته در نظر فردوسي منوط به داشتن چهار بهره
است كه عبارت است از: خرد، فرهنگ، هنر، و گوهر.
(خرد) را فردوسي خلعت ايزدي و اساس زندگي مي‌شمارد. تأثير و سود خرد همان
رو آوردن بسوي دانش است. هيچ كس از آموختن بي‌نياز نيست. آيا مي‌توان
دانا و نادان را يكسان به شمار آورد؟ مقام مرد دانشمند از همه والاتر است
و ارزش دانش از گنج بيشتر است. (فرهنگ) نتيجه و حاصل دانش و آموختن است.
فرهنگ موجب آرايش جان و صفاي روان است. (هنر) عبارت است از شايستگي‌ها و
مهارتها و منظور از «گوهر» سرشت، طبيعت و صفات و استعدادهاي موروثي است.
در مورد مقايسة فرهنگ و هنر با گوهر، فردوسي مقام فرهنگ را از گوهر
افزونتر مي‌شمارد. هنر را به منزلة بوي گل و گوهر را به مثابة رنگ آن
تمثيل مي‌كند و افتخار به فرهنگ و هنر را والاتر از افتخار به گوهر
مي‌شمارد.
زندگي كوتاه و ناپايدار است و گنج و دينار و كاخ بلند همگي نابود مي‌شود
و در پايان همة آنچه سرنوشتش نيستي است تنها يك چيز باقي مي‌ماند و آن
شرافت و افتخار و نام نيك است. زندگي خود فردوسي از نظر مادي بروفق مراد
وي نبوده است بويژه در سن پيري با تهي دستي و سختي روبرو شده است اما
وجدان او با عقيدة راسخي كه به ارزش شرافت و افتخار و نام نيك داشته
همواره قرين خشنودي و آرامش بوده است. هيچ گواهي بر اين مدعا گوياتر از
سخن خود فردوسي نيست:
اگر نيست ايدر فراوان درنگ همه نام بهتر كه ماند نه ننگ
مرا مرگ بهتر از آن زندگي كه سالار باشم كنم بندگي
مرا سر نهان گر شود زير سنگ از آن به كه نامم برآيد به ننگ
يكي داستان زد بر اين برپلنگ چو با شير جنگي درآمد به جنگ
به نام ار بريزي مرا گفت خون به از زندگاني به ننگ اندرون
به نام نكو گر بميرم رواست مرا نام بهتر كه تن مرگ راست

مذهب فردوسی:
بر اساس ابیاتی در خود شاهنامه و منابع اولیه‌ای چون آثار نظامی عروضی و
نصیرالدین قزوینی، فردوسی یک مسلمان شیعه بود؛ ولی برخی از پژوهشگران
اخیراً در مورد مذهب وی و شاخه شیعی آن اظهار تردید کرده‌اند. برخی صرفاً
او را شیعه نامیده‌اند؛
چراکه طوس از دیرباز مرکز تشیع بوده و نیز خاندان ابو منصور محمد ابن عبد
الرزاق هم ظاهراً شیعه بوده‌اند. فردوسی در مورد مذهب آسان‌گیر بود و
مذهب نیاکان خویش را پاس می‌داشت. به علاوه نشانه‌های ایمان اسلامی عمیق
از خود اظهار نمی‌داشت. در واقع فردوسی در شاهنامه گهگاه به ثبت لحظاتی
می‌پردازد که حتّی اگر هم برگرفته از منابع ایران باستان بوده‌اند
نمی‌بایست در نوشته‌های یک مسلمان مقید بیایند. با این حال فردوسی در
مورد شاخه مذهبی خود (تشیع) تعصب داشت و همچنان که از مقدمه شاهنامه بر
می‌آید او مذهب خود را اسلام واقعی می‌دانست. یک توضیح این دوگانگی این
است که در سده‌های اول اسلام در ایران، اعتقاد شیعی با مبارزات ملی در
خراسان عجین بود. به گونه‌ای که خلفای بغداد و طرفدارانشان در ایران
هیچ‌گاه بین «مجوس» (زرتشتیان)، «زندیق» (مانویان)، «قرمطی» (اسماعیلیان)
و «رافضی» (شیعیان به طور کلی) فرقی نمی‌گذاشتند. فردوسی بالاتر از همه
این بحث‌ها «یک یکتاپرست بود که ارتباطش را با نیاکانش حفظ کرده بود.»
فردوسی با فلاسفه و آنهایی که در پی اثبات وجود خدا بودند مخالف بود. او
معتقد بود، خدا را با عقل، قلب و یا دلیل نمی‌توان یافت. بلکه به اعتقاد
او وجود، یکتایی، و قدرت خدا، همگی با صرف وجود آفرینش به خودی خود تقریر
می‌شوند. به همین دلیل او خدا را در حالی می‌پرستید که در مورد چرایی و
چگونگی ایمان ساکت بود. بر اساس اعتقادات او، همه چیز از خوب و بد فقط به
اراده خدا برای انسان‌ها رخ می‌دهند. این ایمان مطلق به یگانگی و قدرت
خدا گاهی در شاهنامه بر اثر جبرگرایی او که احتمالأ ناشی از تاثیر
زروانیان دوره ساسانی است آشفته می‌گردید.
جایگاه جهانی فردوسی:
نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شده‌است. شاهنامه
فردوسی به بسیاری از زبان‌های زنده جهان برگردانده شده‌است.
هانس هاینریش شدر ایران‌شناس آلمانی در سخنرانی‌ای که در کنگره فردوسی در
۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (۵ مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به پاس هزاره فردوسی
و در شهر برلین بر پا شده بود، می‌گوید چیرگی بر ایران به دست مغولان و
از میان رفتن توان ایران پس از یک سده رهایی از چیرگی بیگانگان از
سبب‌های گرایش ایرانیان به شاهنامه و تلاش برای بازیابی کیستی (هویت)
فراموش شده خویش می‌باشد. همچنین وی همانندی روزگار ایرانیان در زمان
فردوسی با آلمان سده نوزدهم را چرایی گرایش اندیشمندان آن کشور به
شاهنامه فردوسی و برگردان آن به آلمانی می‌دانداما به گفته بسیاری از
پژوهشگران ایران فردوسی بزرگترین رزم‌نامه جهان را پدید آورده که
دربردارنده تاریخ جهان باستان است.
پروفسور کاول؛ امپراتور روم گفته است من شهر روم را با آجر به دست آوردم
و با مرمر آن را به جا گذاردم. ولی فردوسی کشورش را فاقد ادبیات دید و در
مقابل منظومه‌ای از خود باقی گذاشت که همه شاعران پس از او، فقط توانستند
از او تقلید کنند. اما هیچکدام نتوانستند بر او برتری یابند و آن در واقع
حتی با سبک‌های مختص به آن شاعران، می‌تواند برابری نماید و می‌توان گفت
که تنها کتابی در آسیا است که همانند اشعار رزمی هومر در اروپا است ....
تندیس‌های زیادی از فردوسی ساخته شده که شاید کهن‌ترین آنها تندیس باغ
نگارستان باشد. تندیس‌های دیگر: تندیس میدان فردوسی تهران، تندیس دانشکده
ادبیات دانشگاه تهران، تندیس دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، تندیس
کتابخانه ملی ایران در تهران، تندیس رم ایتالیا، تندیس سفارت ایران در
پاریس، تندیس دوشنبه تاجیکستان
آرامگاه فردوسی:
زمان مرگ او را در سال ۴۱۱ هجری قمری آورده‌اند. پس از مرگ، واعظ طبرستان
به دلیل شیعه بودن فردوسی از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان
مسلمانان جلوگیری کرد و به ناچار در باغ خود وی در توس به خاک سپرده شد.
مقبره فردوسی بین سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ به دستور رضا شاه بازسازی شد.
و در پایان گفتار خود را بدین چند بیت پندآمیز از منظومه حماسی فردوسی،
که همواره مایه مباهات ملت ایران و همه مردم فارسی زبان است پایان
می‌دهم:

بیا تا جهان را به بد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
همان گنج دینار و کاخ بلند
نخواهد بدن مرا ترا سودمند

به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس


سعادتمند باشید و ماندگار
تا درودی دیگر،
بدرود........

--
به سایت تفریح و سرگرمی هم سری بزنید
http://www.tafrihvsargarmi.ir
---
‏شما به این دلیل این پیام را دریافت کرده‌اید که در گروه Google Groups "تفريح و سرگرمي" مشترک شده‌اید.
برای لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل‌های آن، ایمیلی به taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
از این گروه در http://groups.google.com/group/taf_sar دیدن کنید.
برای گزینه‌های بیشتر، از https://groups.google.com/d/optout دیدن کنید.

RE: درخواست ترانه ای قدیمی

برنامه درخواستی شما:

http://www.mediafire.com/listen/ojtn6wmmildwjoj/Golhay-e-Tazeh_079.mp3

 

From: friends-of-radio-golha@googlegroups.com [mailto:friends-of-radio-golha@googlegroups.com] On Behalf Of ???? ???
Sent: May 13, 2015 10:55 AM
To: friendsOfGolha
Subject:
درخواست ترانه ای قدیمی

 

با سلام خدمت سروران گرامی رادیو گلها
مدتیست دنبال یه آواز قدیمی میگرد که فکر کنم مربوط به استاد گلپاست
ای خدا از عاشقان خوشنود باش
عاشقان را عاقبت محمود باش
اگه از دوستان کسی در آرشیو داره ممنون میشم برای دانلود بزارش
با نهایت تشکر و قدر دانی
محمدرضا از بروجرد

--

---
‏این پیام را به خاطر این دریافت کردید که برای مبحثی در گروه «دوستان راديو گلها» در Google Group ثبت‌نام شده‌اید.
جهت لغو اشتراک از این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به friends-of-radio-golha+unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینه‌های بیشتر از https://groups.google.com/d/optout بازدید کنید.