احمدینژاد؛ از عوامگرایی تا عوامفریبی
آن زمان که محمود احمدینژاد در نهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری به ناگاه و در کمال بهت و حیرت همگان بر صندلی ریاست جمهوری ایران تکیه زد، فارغ از مؤلفههایی چون «دوپینگ انتخاباتی بسیج وسپاه» و «قرارگرفتن در مقابل هاشمی رفسنجانی» بسیاری دلیل اصلی کامیابی او را نهفته در «پوپولیسم» دیدند و بدینسان نشریات و مجلات بسیاری به تولید مطلب در این خصوص پرداختند.
اینگونه بود که وی از آنزمان همواره صفت پوپولیست را یدک کشید و خود نیز ابایی نداشت که خویشتن خویش را چنین بنمایاند. تأکید او بر مردم، لحن منحصر بهفرد و ادبیات خاص، جنس شعارها و در نهایت پیوند ونزدیکیاش با بزرگترین سیاستمدار پوپولیست حال حاضر دنیا یعنی هوگو چاوز همگی نشانهی این امر بودند که محمود احمدینژاد یک «پوپولیست تمام عیار» است.
«پوپولیست» همواره بر مردم تأکید می کند اما مردم از نظر او یک هویت بدون شکل است، هویتی که یکپارچه است و تکثر در آن راه ندارد. مردم از نظر یک پوپولیست همه یک شکل اند، یک خواسته دارند و یکجور فکر می کنند. بر همین مبناست که پوپولیستها همیشه شعارهای کلی می دهند، از معیشت مردم سخن میگویند اما دقیقاً مشخص نمی کنند منظورشان کدام طیف از مردم است و از مبارزه با فساد دم میزنند اما «نوع فساد» و «مفسد» را مشخص نمیکنند.
محمود احمدی نژاد در کارزارهای انتخاباتی سال ۸۴ ادعا کرد نفت را سر سفرههای مردم میآورد اما هیچگاه نگفت چگونه میخواهد این وعده را تحقق بدهد و در عمل هم دیدیم که به وعدهاش عمل نکرد. او از کوتاه کردن دست مافیای اقتصادی از«بیتالمال» سخن گفت، اما هیچگاه با این مافیا برخورد نشد.
پوپولیست میداند که رمز پیروزی او در مفاهیم کلی است و وارد شدن به جزئیات آغاز مرگ او است. برای همین احمدی نژاد چهارسال تمام همان شعارهایی را تکرار کرد که در ایام انتخابات به زبان رانده بود اما در عمل حتی یک گام هم از راهی را که در ادعا آغاز کرده بود، طی نکرد.
چنان که گفته شد پوپولیست به «هویت بی شکل» و ریخت نیافتهی مردم معتقد است و به آن نیاز دارد و میداند که اگر مردم حول منافع و علایق خود شکل یابند و به سمت تشکیل احزاب و نهادهای مدنی و صنفی بروند او دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت. به همین دلیل محمود احمدی نژاد از همان ابتدا بر طبل حزبستیزی کوبید و عنوان کرد که دولت وامدار هیچ حزبی نیست و احزاب را پدیدهای غربی دانست.
در همین راستا بود که در پروسهی تضعیف و حذف نهادهای مدنی هویتی دیگر و «هیئتی» به سازمان ملی جوانان بخشید که جوانان در قالب آن میتوانستند اقدام به تشکیل "NGO" کنند و حول علایق مشترک خویش سازمان یابند و در دانشگاهها انجمنهای اسلامی و شوراهای صنفی و انجمنهای علمی و فرهنگی را به ورطهی تعطیلی کشاند تا دانشجو روح جمعی را درک نکند و تجربهای از شکل یافتگی مدرن اجتماعی نداشته باشد.
و باز در راستای همین سیاست حذف نهادهای مدنی بود که در بهمن ماه سال ۸۴ و در جریان اعتصاب کارگران شرکت واحد از سپاه و بسیج، افرادی را به جای رانندگان اعتصاب کننده، پشت فرمان اتوبوس ها قرار داد تا مردم متوجه اعتصاب نشوند و کارگران نتیجهی کنش جمعی خویش را احساس نکنند.
محمود احمدی نژاد در قامت یک پوپولیست در سپهر سیاست ایران ظاهر شد و تا میانهی راه نیز با این عنوان جلو آمد اما آن زمان که تناقض و تفاوت «حرف» و «عمل» او آشکار شد کم کم چهرهی دیگری یافت و به همین خاطر در جریان دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری بسیاری از مردم دیگر او را نه به عنوان یک پوپولیست و عوامفریب که آشکارا به عنوان یک «دروغگو» شناختند.
احمدی نژاد کمکم و با گذر زمان از پوپولیسم به «دماگوژی» (DEMAGOGY) حرکت کرد. دماگوژی یا عوامفریبی عبارت است از فریفتن مردم ازطریق دادن شعارهای و وعدههای فریبنده و دروغین و «دماگوک» یا عوامفریب کسی است که در تلاش است با استفاده از دروغ به هر طریق ممکن مردم را به سمت خویش بکشاند.
با این تعریف اما پوپولیسم و دماگوژی شاید به هم شبیه باشند اما این دو در یک امر تفاوت ماهوی با هم دارند. یک سیاستمدار پوپولیست به آنچه که میگوید واقعاً باور دارد و در تلاش است تا ادعاهایش را عملی کند اما مسئله این است که اساساً شعارهای پوپولیستی به لحاظ کلیت و جامعیتی که دارند غیرعملیاتی هستند اما یک دماگوک یا سیاستمدار عوامفریب هیچ اعتقادی به آنچه که می گوید ندارد و با علم به اینکه عملکردش نادرست است و مردم آن را بر نمیتابند آشکارا با وارونه جلوه دادن حقایق و استفاده از دروغ های پی در پی در تلاش برای لاپوشانی حقیقت است.
بسیاری عقیده دارند که بزرگترین دروغ گوی عالم سیاست «گوبلز» است. او در سیاست تبلیغاتی خویش از مشی «دروغ بزرگ» استفاده می کرد و معتقد بود که یکی از دلایلی که دروغهای بزرگ کارایی زیادی دارند این است که مردم نمی توانند باور کنند که اساساً کسی بتواند چنین دروغی بگوید. از همین رو معمولاً در مواجهه با چنین دروغهایی دچار حالت شوک و غافلگیری میشوند، و تا به خودشان بیایند کار از کار گذشته است.
اکنون برخی دروغ گویی احمدی نژاد را با گوبلز مقایسه می کنند اما باید به این مسئله توجه کرد که زمانهی این دو بسیار متفاوت است. گوبلز در شرایطی از «تکنیک» دروغ در سیاست استفاده میکرد که رسانههای جمعی به اندازهی اکنون گسترده نبوده و عمدتاً در انحصار دولت بودهاند و به همین خاطر تا مدتها دروغهای او را «راستنمایی» میکردند، اما اکنون به مدد رسانههای خرد و گسترش تکنولوژی و فراگیری اینترنت دروغگویی بسیار دشوار شده است و در مدتی کوتاه مدارک بسیاری مبنی بر دروغ بودن ادعاها منتشر میشود.
نمونههای بیشماری در خصوص افشای دروغ های احمدی نژاد وجود دارند. از انکار ماجرای هالهی نور گرفته که فیلمش منتشر شد تا ادعای آزادی ملوانان انگلیسی به خاطر نامهی معذرتخواهی بلر که انتشار اصل نامه از تهدید جمهوری اسلامی حکایت داشت و نه از معذرتخواهی تونی بلر.
و در آخرین مورد اظهارات چند شب پیش او در تلویزیون دولتی ایران که مدعی شد برخورد با دختران به خاطر نوع پوشش آنها مسئول دیگری به جز دولت دارد و اساساً دغدغهی دولت نوع لباس پوشیدن مردم نیست که اینبار افشاگر دروغ وی نه مردم و رسانه های خرد که افرادی از درون خود حکومت بودند که آشکارا اعلام کردند دستور برخورد با «بدحجابی» ازسوی دولت به نیروی انتظامی ابلاغ شده است.
با این وصف این پرسش پیش میآید که احمدی نژاد که خود میداند دروغ میگوید و به خوبی هم میداند که مردم میدانند دروغ میگوید، چرا کماکان به سیاست دروغگویی خویش ادامه میدهد؟
به نظر می رسد که او از تداوم و تشدید دروغگوییهای خود دو هدف جداگانه را دنبال میکند و مخاطبان دروغهایش دو گروه مجزا هستند. یکی آن دسته ازمردم که هنوز به دروغ بودن ادعاهای او ایمان نیاوردهاند و دیگری مخالفان وی که یک سال است دروغگو بودن او را فریاد زده و آن را به رخ وی میکشند.
دولت احمدی نژاد آشکارا با یک بحران مشروعیت جدی مواجه است و با توجه به مؤلفهی ناکارآمدیاش چارهای ندارد که برای حفظ طرفداران خود به آنها دربارهی دستاوردهایش دروغ بگوید.
دولت محمود احمدی نژاد اکنون با مخالفانی به لحاظ کمی و کیفی بسیار قدرتمند مواجه است و هرگونه ریزش نیرو از سوی طرفدارانش ممکن است برای او به فاجعه بینجامد و به همین سبب ناگزیر است برای اینکه کماکان طرفداران خود را که عمدتاً از اقشار ضعیف جامعه و با تحصیلات پایین بوده و دسترسی به رسانههای غیرحکومتی ندارند، با دروغ های پی در پی حفظ کند.
وی در طول چهار سال گذشته شعارهایی داده است که هیچ کدام متحقق نشد. او وعدهی آوردن پول در سفره های مردم را داد اما در عمل وضع معیشتی مردم به مراتب بدتر از چهار سال قبل شده است. وی از همان ابتدا عنوان کرد که لیست مفسدان اقتصادی در جیبش است اما نه تنها هیچ لیستی از جیب خود بیرون نیاورد که آشکارا خود فاسدترین دولت پس از انقلاب را بر سر کار آورد.
دولتی که یک وزیرش به خاطر دروغ گفتن در خصوص مدرک تحصیلیاش استیضاح و برکنار شد و با وجود درآمد افسانهای نفت عملکرد غیرشفافی دارد و به گواه مجلسی همسو فقط در سال ۸۵ سرنوشت یک میلیارد دلار از درآمد نفتیاش مشخص نیست.
از طرف دیگر اما محمود احمدی نژاد گذشته از حفظ طرفدارنش از طریق دروغ هدف دیگری نیز از تداوم دروغگوییهای خود دارد. او در طول یک سال گذشته ازسوی طبقه متوسط تحقیر شده است و بنابراین در تلاش است تا با دروغگویی مخالفان خود را تحقیر کند.
اظهارات اخیر وی مبنی بر اینکه «انتخابات ایران آزادترین انتخابات دنیا است و مردم ایران از آزادیای که دارند بسیار راضی هستند» آشکارا در خدمت همین رویکرد است و نیز صحبتهای او دربارهی مخالفتش با برخورد با نحوهی پوشش مردم.
او می خواهد از این طریق از مخالفان خود که او را به عنوان یک دروغگوی بزرگ به دنیا معرفی کردند انتقام بگیرد. بنابراین به صورت هدفمند دروغهایی میگوید تا به تعبیر علی مطهری همچون «بچهای لوس» حرص دیگران را درآورد
منبع : رادیو زمانه.
آن زمان که محمود احمدینژاد در نهمین دورهی انتخابات ریاست جمهوری به ناگاه و در کمال بهت و حیرت همگان بر صندلی ریاست جمهوری ایران تکیه زد، فارغ از مؤلفههایی چون «دوپینگ انتخاباتی بسیج وسپاه» و «قرارگرفتن در مقابل هاشمی رفسنجانی» بسیاری دلیل اصلی کامیابی او را نهفته در «پوپولیسم» دیدند و بدینسان نشریات و مجلات بسیاری به تولید مطلب در این خصوص پرداختند.
اینگونه بود که وی از آنزمان همواره صفت پوپولیست را یدک کشید و خود نیز ابایی نداشت که خویشتن خویش را چنین بنمایاند. تأکید او بر مردم، لحن منحصر بهفرد و ادبیات خاص، جنس شعارها و در نهایت پیوند ونزدیکیاش با بزرگترین سیاستمدار پوپولیست حال حاضر دنیا یعنی هوگو چاوز همگی نشانهی این امر بودند که محمود احمدینژاد یک «پوپولیست تمام عیار» است.
«پوپولیست» همواره بر مردم تأکید می کند اما مردم از نظر او یک هویت بدون شکل است، هویتی که یکپارچه است و تکثر در آن راه ندارد. مردم از نظر یک پوپولیست همه یک شکل اند، یک خواسته دارند و یکجور فکر می کنند. بر همین مبناست که پوپولیستها همیشه شعارهای کلی می دهند، از معیشت مردم سخن میگویند اما دقیقاً مشخص نمی کنند منظورشان کدام طیف از مردم است و از مبارزه با فساد دم میزنند اما «نوع فساد» و «مفسد» را مشخص نمیکنند.
محمود احمدی نژاد در کارزارهای انتخاباتی سال ۸۴ ادعا کرد نفت را سر سفرههای مردم میآورد اما هیچگاه نگفت چگونه میخواهد این وعده را تحقق بدهد و در عمل هم دیدیم که به وعدهاش عمل نکرد. او از کوتاه کردن دست مافیای اقتصادی از«بیتالمال» سخن گفت، اما هیچگاه با این مافیا برخورد نشد.
پوپولیست میداند که رمز پیروزی او در مفاهیم کلی است و وارد شدن به جزئیات آغاز مرگ او است. برای همین احمدی نژاد چهارسال تمام همان شعارهایی را تکرار کرد که در ایام انتخابات به زبان رانده بود اما در عمل حتی یک گام هم از راهی را که در ادعا آغاز کرده بود، طی نکرد.
چنان که گفته شد پوپولیست به «هویت بی شکل» و ریخت نیافتهی مردم معتقد است و به آن نیاز دارد و میداند که اگر مردم حول منافع و علایق خود شکل یابند و به سمت تشکیل احزاب و نهادهای مدنی و صنفی بروند او دیگر محلی از اعراب نخواهد داشت. به همین دلیل محمود احمدی نژاد از همان ابتدا بر طبل حزبستیزی کوبید و عنوان کرد که دولت وامدار هیچ حزبی نیست و احزاب را پدیدهای غربی دانست.
در همین راستا بود که در پروسهی تضعیف و حذف نهادهای مدنی هویتی دیگر و «هیئتی» به سازمان ملی جوانان بخشید که جوانان در قالب آن میتوانستند اقدام به تشکیل "NGO" کنند و حول علایق مشترک خویش سازمان یابند و در دانشگاهها انجمنهای اسلامی و شوراهای صنفی و انجمنهای علمی و فرهنگی را به ورطهی تعطیلی کشاند تا دانشجو روح جمعی را درک نکند و تجربهای از شکل یافتگی مدرن اجتماعی نداشته باشد.
و باز در راستای همین سیاست حذف نهادهای مدنی بود که در بهمن ماه سال ۸۴ و در جریان اعتصاب کارگران شرکت واحد از سپاه و بسیج، افرادی را به جای رانندگان اعتصاب کننده، پشت فرمان اتوبوس ها قرار داد تا مردم متوجه اعتصاب نشوند و کارگران نتیجهی کنش جمعی خویش را احساس نکنند.
محمود احمدی نژاد در قامت یک پوپولیست در سپهر سیاست ایران ظاهر شد و تا میانهی راه نیز با این عنوان جلو آمد اما آن زمان که تناقض و تفاوت «حرف» و «عمل» او آشکار شد کم کم چهرهی دیگری یافت و به همین خاطر در جریان دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری بسیاری از مردم دیگر او را نه به عنوان یک پوپولیست و عوامفریب که آشکارا به عنوان یک «دروغگو» شناختند.
احمدی نژاد کمکم و با گذر زمان از پوپولیسم به «دماگوژی» (DEMAGOGY) حرکت کرد. دماگوژی یا عوامفریبی عبارت است از فریفتن مردم ازطریق دادن شعارهای و وعدههای فریبنده و دروغین و «دماگوک» یا عوامفریب کسی است که در تلاش است با استفاده از دروغ به هر طریق ممکن مردم را به سمت خویش بکشاند.
با این تعریف اما پوپولیسم و دماگوژی شاید به هم شبیه باشند اما این دو در یک امر تفاوت ماهوی با هم دارند. یک سیاستمدار پوپولیست به آنچه که میگوید واقعاً باور دارد و در تلاش است تا ادعاهایش را عملی کند اما مسئله این است که اساساً شعارهای پوپولیستی به لحاظ کلیت و جامعیتی که دارند غیرعملیاتی هستند اما یک دماگوک یا سیاستمدار عوامفریب هیچ اعتقادی به آنچه که می گوید ندارد و با علم به اینکه عملکردش نادرست است و مردم آن را بر نمیتابند آشکارا با وارونه جلوه دادن حقایق و استفاده از دروغ های پی در پی در تلاش برای لاپوشانی حقیقت است.
بسیاری عقیده دارند که بزرگترین دروغ گوی عالم سیاست «گوبلز» است. او در سیاست تبلیغاتی خویش از مشی «دروغ بزرگ» استفاده می کرد و معتقد بود که یکی از دلایلی که دروغهای بزرگ کارایی زیادی دارند این است که مردم نمی توانند باور کنند که اساساً کسی بتواند چنین دروغی بگوید. از همین رو معمولاً در مواجهه با چنین دروغهایی دچار حالت شوک و غافلگیری میشوند، و تا به خودشان بیایند کار از کار گذشته است.
اکنون برخی دروغ گویی احمدی نژاد را با گوبلز مقایسه می کنند اما باید به این مسئله توجه کرد که زمانهی این دو بسیار متفاوت است. گوبلز در شرایطی از «تکنیک» دروغ در سیاست استفاده میکرد که رسانههای جمعی به اندازهی اکنون گسترده نبوده و عمدتاً در انحصار دولت بودهاند و به همین خاطر تا مدتها دروغهای او را «راستنمایی» میکردند، اما اکنون به مدد رسانههای خرد و گسترش تکنولوژی و فراگیری اینترنت دروغگویی بسیار دشوار شده است و در مدتی کوتاه مدارک بسیاری مبنی بر دروغ بودن ادعاها منتشر میشود.
نمونههای بیشماری در خصوص افشای دروغ های احمدی نژاد وجود دارند. از انکار ماجرای هالهی نور گرفته که فیلمش منتشر شد تا ادعای آزادی ملوانان انگلیسی به خاطر نامهی معذرتخواهی بلر که انتشار اصل نامه از تهدید جمهوری اسلامی حکایت داشت و نه از معذرتخواهی تونی بلر.
و در آخرین مورد اظهارات چند شب پیش او در تلویزیون دولتی ایران که مدعی شد برخورد با دختران به خاطر نوع پوشش آنها مسئول دیگری به جز دولت دارد و اساساً دغدغهی دولت نوع لباس پوشیدن مردم نیست که اینبار افشاگر دروغ وی نه مردم و رسانه های خرد که افرادی از درون خود حکومت بودند که آشکارا اعلام کردند دستور برخورد با «بدحجابی» ازسوی دولت به نیروی انتظامی ابلاغ شده است.
با این وصف این پرسش پیش میآید که احمدی نژاد که خود میداند دروغ میگوید و به خوبی هم میداند که مردم میدانند دروغ میگوید، چرا کماکان به سیاست دروغگویی خویش ادامه میدهد؟
به نظر می رسد که او از تداوم و تشدید دروغگوییهای خود دو هدف جداگانه را دنبال میکند و مخاطبان دروغهایش دو گروه مجزا هستند. یکی آن دسته ازمردم که هنوز به دروغ بودن ادعاهای او ایمان نیاوردهاند و دیگری مخالفان وی که یک سال است دروغگو بودن او را فریاد زده و آن را به رخ وی میکشند.
دولت احمدی نژاد آشکارا با یک بحران مشروعیت جدی مواجه است و با توجه به مؤلفهی ناکارآمدیاش چارهای ندارد که برای حفظ طرفداران خود به آنها دربارهی دستاوردهایش دروغ بگوید.
دولت محمود احمدی نژاد اکنون با مخالفانی به لحاظ کمی و کیفی بسیار قدرتمند مواجه است و هرگونه ریزش نیرو از سوی طرفدارانش ممکن است برای او به فاجعه بینجامد و به همین سبب ناگزیر است برای اینکه کماکان طرفداران خود را که عمدتاً از اقشار ضعیف جامعه و با تحصیلات پایین بوده و دسترسی به رسانههای غیرحکومتی ندارند، با دروغ های پی در پی حفظ کند.
وی در طول چهار سال گذشته شعارهایی داده است که هیچ کدام متحقق نشد. او وعدهی آوردن پول در سفره های مردم را داد اما در عمل وضع معیشتی مردم به مراتب بدتر از چهار سال قبل شده است. وی از همان ابتدا عنوان کرد که لیست مفسدان اقتصادی در جیبش است اما نه تنها هیچ لیستی از جیب خود بیرون نیاورد که آشکارا خود فاسدترین دولت پس از انقلاب را بر سر کار آورد.
دولتی که یک وزیرش به خاطر دروغ گفتن در خصوص مدرک تحصیلیاش استیضاح و برکنار شد و با وجود درآمد افسانهای نفت عملکرد غیرشفافی دارد و به گواه مجلسی همسو فقط در سال ۸۵ سرنوشت یک میلیارد دلار از درآمد نفتیاش مشخص نیست.
از طرف دیگر اما محمود احمدی نژاد گذشته از حفظ طرفدارنش از طریق دروغ هدف دیگری نیز از تداوم دروغگوییهای خود دارد. او در طول یک سال گذشته ازسوی طبقه متوسط تحقیر شده است و بنابراین در تلاش است تا با دروغگویی مخالفان خود را تحقیر کند.
اظهارات اخیر وی مبنی بر اینکه «انتخابات ایران آزادترین انتخابات دنیا است و مردم ایران از آزادیای که دارند بسیار راضی هستند» آشکارا در خدمت همین رویکرد است و نیز صحبتهای او دربارهی مخالفتش با برخورد با نحوهی پوشش مردم.
او می خواهد از این طریق از مخالفان خود که او را به عنوان یک دروغگوی بزرگ به دنیا معرفی کردند انتقام بگیرد. بنابراین به صورت هدفمند دروغهایی میگوید تا به تعبیر علی مطهری همچون «بچهای لوس» حرص دیگران را درآورد
منبع : رادیو زمانه.
--
دریافت این پیام بدلیل تمایل شما به شنیدن صدای خس وخاشاک است
خواهشمند است برای اطلاع دوستانتان، این ایمیل رابرای ایشان فوروارد کنید
برای عضویت جدید در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+subscribe@googlegroups.com
برای لغو عضویت در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+unsubscribe@googlegroups.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر