چه کسی در وضعیت امروز آقایان موسوی و کروبی مقصر است؟
کماکان از میر حسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان خبر خاصی در دست نیست. حصر، زندان، بازداشت، هر چه که بخواهید اسمش را بگذارید، آنها در حال حاضر در چنگال دشمنان قسم خورده خود اسیرند. به نظر من تقصیر این وضعیت مستقیما متوجه خود ما، بدنه اجتماعی جنبش سبز و به خصوص چهرههای مطرح و تصمیم گیرنده این جنبش در خارج از کشور است. افرادی که رسانههای پر مخاطب را در اختیار دارند و در پیدا و نهان، به افکار عمومی بدنه اجتماعی جنبش سمت و جهت میدهند.ـ
آقایان موسوی و کروبی یک سال تمام دعوت به هیچ تجمعی نکردند، در عین حال بارها و بارها در هر فرصتی، چه از طریق بیانیه و چه پیام و مصاحبه تکرار کردند که «مردم رهبر جنبش هستند» و «مردم باید جنبش را به پیش ببرند». دیگر به چه زبانی باید میگفتند که تحت فشار و زیر ذره بین حاکمیت قرار دارند و نوبت خود جنبش است که ادامه اعتراضات را سامان دهد؟ در تمام این مدت هر زمان بدنه اجتماعی و شبکه جنبش خواست پا پیش بگذارد، عدهای از سروران به میان دویدند که دست نگهدارید و «از رهبران سبز عبور نکنید»! به همین دلیل عملا یک سال هیچ حرکتی انجام نشد، تا جایی که آقایان موسوی و کروبی دیدند اگر خودشان دست به کار نشوند، هیچ ابتکار و برنامه ریزی عملی از متولیان جنبش، آنان که در امنیت خارج از ایران هستند، سر نخواهد زد.
با علم به این موضوع که حاکمیت آنان را به عنوان «سران فتنه» نشان کردهاست، موسوی و کروبی شجاعانه برای بیست و پنج بهمن فراخوان (هرچند غیر مستقیم) دادند، با وجود این که میدانستند بعد از یک سال بی تحرکی جنبش، این فراخوان آنها سرکوبگران را مطمئن خواهد کرد که اگر این دو نفر مهار شوند یعنی جنبش مهار شده. روز بیست و پنجم بهمن حکومتیان به این نتیجه رسیدند و از آن مطمئن شدند که اگر جنبش سبز تنها با فراخوان این دو نفر به خیابان میآید، بدیهی است که در صورت مهار و از میدان خارج شدن این دو نفر، دیگر مزاحمتی ایجاد نکند! فهم این مساله واقعا احتیاج به نبوغ بیش از اندازه ندارد و کاملا واضح است. با این وجود موسوی و کروبی این فداکاری را کردند و هزینهاش را با به حصر کشیده شدن پرداخت کردند، با امید به اینکه متولیان جنبش، آن دسته که از امنیت و آزادی عمل برخوردارند، به خود بیایند.
هرچند شورای هماهنگی راه سبز امید پس از تظاهرات بیست و پنجم بهمن اعلام موجودیت کرد و تحت فشار فعالان سیاسی و اجتماعی جنبش سبز، برای سه شنبههای باقی مانده تا پایان سال فراخوان به تجمع داد، با این وجود از نظر نگارنده این اقدام از سویی بسیار دیر انجام گرفت و از سوی دیگر به علت عدم شفافیت و مشخص نبودن اعضای تشکیل دهنده این شورا (دست کم اعضای مقیم خارج کشور) این فراخوانها با عدم اقبال یا اطلاع رسانی مناسب و کافی بخشی از کنشگران جنبش سبز مواجه شدند، کنشگرانی که البته به آنها نیز این انتقاد وارد است که گویا هنوز توقع دارند آقایان موسوی و کروبی ازمحل اسارت خود برای آنها فراخوان بفرستند و رویکرد و روش ادامه راه را تعیین کنند!
در کنار این مساله، با کمال تعجب شاهد این هستیم که افرادی مانند آقای فرخ نگهدار سعی میکنند جنبش را رسما خاتمه داده و عده ای از دوستان هم بدون تعمق کافی، از چنین مواضعی حمایت می کنند. صحبتهای اخیر آقای نگهدار هر چند نقاط مثبتی (مانند ضرورت ادامه مبارزه به دور از خشونت و گسترش شبکه اجتماعی) را شامل میشوند، اما به نظر من آقای نگهدار «شهد» را به «زهر» آلودهاند. ایشان حضور خیابانی را نفی میکنند و از «خشونتی» بیمناک هستند که جنبش سبز از لحاظ ماهیتی با آن مرزبندی دارد. اگر ایشان سنگپرانی برای دور کردن اوباشی که با چماق و زنجیر و انواع سلاحهای گرم و سرد به جان مردم افتادهاند و در هر نوبت عدهای را کشته و مجروح میکنند را خشونت میدانند و به بهانه آن فتوای پایان حضور خیابانی می دهند، این مساله به باور من به تعریف سلیقه ای ایشان از خشونت بازگشته، نوعی ایدهآلگرایی اغراق آمیز را بازتاب میدهد. در کنار این، ایشان متاسفانه همسو با تبلیغات حکومتی، مردم شجاعی که با پذیرش تمام خطرها در تجمعات شرکت میکنند را به گروههای «مجاهد، سلطنت طلب و کمونیست کارگری» وصل نموده و تقلیل میدهند! گو اینکه این سه گروه هم (حتی با پذیرش اینکه سیاستی ناهماهنگ با جنبش سبز و نادرست از نظر نگارنده را در پیش گرفتهاند) ایرانی هستند و حق ابراز عقیده برای آنان نیز باید محترم داشته شود.
سخن آخر اینکه از نظر من در بدنه اجتماعی جنبش جای نخبگان و اندیشمندان و جوانان مستعد و با انگیزه خالی نیست، ولی متاسفانه تعریفهای خود ساخته و خود پرداخته از «مصلحت» باعث شده که کماکان بعد از گذشت نزدیک به دو سال نتوانیم پیشرفت چندانی در پیگیری مطالبات به حق مردمی در زمینه خواست آزادی و دموکراسی را شاهد باشیم. جسته و گریخته شنیده می شود که افرادی با روابط خاص در ساختار قدرت و با استفاده از امکانات مالی فراوان در حال اعمال نفوذ هستند و متاسفانه تا این لحظه شفاف سازی مناسب در این مورد صورت نگرفته است.
به کنشگران تاثیر گذار و کسانی که تریبون های پر مخاطب جنبش سبز را در اختیار دارند توصیه میشود به مانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی بیشتر به «مردم» و خرد جمعی اعتماد کنند و با بریدن و دوختن استراتژیهای ناکارآمد و مخرب در پشت درهای بسته، با انفعال و سکوت طولانی، با سیاست های «واکنشی» و تلاش برای اعلام برائت از اتهاماتی که دستگاه دروغ پراکنی حاکمان بصورت دائمی تولید میکند، بیش از این موجب سلب اطمینان و پراکندن جو نا امیدی در میان بدنه اجتماعی جنبش سبز نشوند. مسوولیت بزرگی بر گردن تک تک ماست و روزی باید در پیشگاه تاریخ پاسخگو باشیم. دست کم از اشتباهات گذشته می توان عبرت گرفت.
-- کماکان از میر حسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان خبر خاصی در دست نیست. حصر، زندان، بازداشت، هر چه که بخواهید اسمش را بگذارید، آنها در حال حاضر در چنگال دشمنان قسم خورده خود اسیرند. به نظر من تقصیر این وضعیت مستقیما متوجه خود ما، بدنه اجتماعی جنبش سبز و به خصوص چهرههای مطرح و تصمیم گیرنده این جنبش در خارج از کشور است. افرادی که رسانههای پر مخاطب را در اختیار دارند و در پیدا و نهان، به افکار عمومی بدنه اجتماعی جنبش سمت و جهت میدهند.ـ
آقایان موسوی و کروبی یک سال تمام دعوت به هیچ تجمعی نکردند، در عین حال بارها و بارها در هر فرصتی، چه از طریق بیانیه و چه پیام و مصاحبه تکرار کردند که «مردم رهبر جنبش هستند» و «مردم باید جنبش را به پیش ببرند». دیگر به چه زبانی باید میگفتند که تحت فشار و زیر ذره بین حاکمیت قرار دارند و نوبت خود جنبش است که ادامه اعتراضات را سامان دهد؟ در تمام این مدت هر زمان بدنه اجتماعی و شبکه جنبش خواست پا پیش بگذارد، عدهای از سروران به میان دویدند که دست نگهدارید و «از رهبران سبز عبور نکنید»! به همین دلیل عملا یک سال هیچ حرکتی انجام نشد، تا جایی که آقایان موسوی و کروبی دیدند اگر خودشان دست به کار نشوند، هیچ ابتکار و برنامه ریزی عملی از متولیان جنبش، آنان که در امنیت خارج از ایران هستند، سر نخواهد زد.
با علم به این موضوع که حاکمیت آنان را به عنوان «سران فتنه» نشان کردهاست، موسوی و کروبی شجاعانه برای بیست و پنج بهمن فراخوان (هرچند غیر مستقیم) دادند، با وجود این که میدانستند بعد از یک سال بی تحرکی جنبش، این فراخوان آنها سرکوبگران را مطمئن خواهد کرد که اگر این دو نفر مهار شوند یعنی جنبش مهار شده. روز بیست و پنجم بهمن حکومتیان به این نتیجه رسیدند و از آن مطمئن شدند که اگر جنبش سبز تنها با فراخوان این دو نفر به خیابان میآید، بدیهی است که در صورت مهار و از میدان خارج شدن این دو نفر، دیگر مزاحمتی ایجاد نکند! فهم این مساله واقعا احتیاج به نبوغ بیش از اندازه ندارد و کاملا واضح است. با این وجود موسوی و کروبی این فداکاری را کردند و هزینهاش را با به حصر کشیده شدن پرداخت کردند، با امید به اینکه متولیان جنبش، آن دسته که از امنیت و آزادی عمل برخوردارند، به خود بیایند.
هرچند شورای هماهنگی راه سبز امید پس از تظاهرات بیست و پنجم بهمن اعلام موجودیت کرد و تحت فشار فعالان سیاسی و اجتماعی جنبش سبز، برای سه شنبههای باقی مانده تا پایان سال فراخوان به تجمع داد، با این وجود از نظر نگارنده این اقدام از سویی بسیار دیر انجام گرفت و از سوی دیگر به علت عدم شفافیت و مشخص نبودن اعضای تشکیل دهنده این شورا (دست کم اعضای مقیم خارج کشور) این فراخوانها با عدم اقبال یا اطلاع رسانی مناسب و کافی بخشی از کنشگران جنبش سبز مواجه شدند، کنشگرانی که البته به آنها نیز این انتقاد وارد است که گویا هنوز توقع دارند آقایان موسوی و کروبی ازمحل اسارت خود برای آنها فراخوان بفرستند و رویکرد و روش ادامه راه را تعیین کنند!
در کنار این مساله، با کمال تعجب شاهد این هستیم که افرادی مانند آقای فرخ نگهدار سعی میکنند جنبش را رسما خاتمه داده و عده ای از دوستان هم بدون تعمق کافی، از چنین مواضعی حمایت می کنند. صحبتهای اخیر آقای نگهدار هر چند نقاط مثبتی (مانند ضرورت ادامه مبارزه به دور از خشونت و گسترش شبکه اجتماعی) را شامل میشوند، اما به نظر من آقای نگهدار «شهد» را به «زهر» آلودهاند. ایشان حضور خیابانی را نفی میکنند و از «خشونتی» بیمناک هستند که جنبش سبز از لحاظ ماهیتی با آن مرزبندی دارد. اگر ایشان سنگپرانی برای دور کردن اوباشی که با چماق و زنجیر و انواع سلاحهای گرم و سرد به جان مردم افتادهاند و در هر نوبت عدهای را کشته و مجروح میکنند را خشونت میدانند و به بهانه آن فتوای پایان حضور خیابانی می دهند، این مساله به باور من به تعریف سلیقه ای ایشان از خشونت بازگشته، نوعی ایدهآلگرایی اغراق آمیز را بازتاب میدهد. در کنار این، ایشان متاسفانه همسو با تبلیغات حکومتی، مردم شجاعی که با پذیرش تمام خطرها در تجمعات شرکت میکنند را به گروههای «مجاهد، سلطنت طلب و کمونیست کارگری» وصل نموده و تقلیل میدهند! گو اینکه این سه گروه هم (حتی با پذیرش اینکه سیاستی ناهماهنگ با جنبش سبز و نادرست از نظر نگارنده را در پیش گرفتهاند) ایرانی هستند و حق ابراز عقیده برای آنان نیز باید محترم داشته شود.
سخن آخر اینکه از نظر من در بدنه اجتماعی جنبش جای نخبگان و اندیشمندان و جوانان مستعد و با انگیزه خالی نیست، ولی متاسفانه تعریفهای خود ساخته و خود پرداخته از «مصلحت» باعث شده که کماکان بعد از گذشت نزدیک به دو سال نتوانیم پیشرفت چندانی در پیگیری مطالبات به حق مردمی در زمینه خواست آزادی و دموکراسی را شاهد باشیم. جسته و گریخته شنیده می شود که افرادی با روابط خاص در ساختار قدرت و با استفاده از امکانات مالی فراوان در حال اعمال نفوذ هستند و متاسفانه تا این لحظه شفاف سازی مناسب در این مورد صورت نگرفته است.
به کنشگران تاثیر گذار و کسانی که تریبون های پر مخاطب جنبش سبز را در اختیار دارند توصیه میشود به مانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی بیشتر به «مردم» و خرد جمعی اعتماد کنند و با بریدن و دوختن استراتژیهای ناکارآمد و مخرب در پشت درهای بسته، با انفعال و سکوت طولانی، با سیاست های «واکنشی» و تلاش برای اعلام برائت از اتهاماتی که دستگاه دروغ پراکنی حاکمان بصورت دائمی تولید میکند، بیش از این موجب سلب اطمینان و پراکندن جو نا امیدی در میان بدنه اجتماعی جنبش سبز نشوند. مسوولیت بزرگی بر گردن تک تک ماست و روزی باید در پیشگاه تاریخ پاسخگو باشیم. دست کم از اشتباهات گذشته می توان عبرت گرفت.
دریافت این پیام بدلیل تمایل شما به شنیدن صدای خس وخاشاک است
خواهشمند است برای اطلاع دوستانتان، این ایمیل رابرای ایشان فوروارد کنید
برای عضویت جدید در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+subscribe@googlegroups.com
برای لغو عضویت در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+unsubscribe@googlegroups.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر