We do not send Spam. To unsubscribe from this group, send email to iran7033@gmail.com.
ما ایمیل ناخواسته ارسال نخواهیم کرد. اگر مایل به دریافت خبرنامه ما نیستید به ما ایمیل بزنید.
دولت گذار در برون مرز ایران
www.Iran7033.com
مرگ مشکوک چند زن زندانی بی دفاع در زندان اوین
iranpressnews.com
iranpressnews.com
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" در طی چند هفتۀ اخیر چند نفر از زنان زندانی بند 1 زندان اوین بطرز مشکوکی در گذشته اند.
در طی یکماه گذشته حداقل 3 تن از زنان زندانی این بند که آخرین آنها ، زندانی توران تربتی 38 ساله است به طرز مشکوکی در حدود 5 روز پیش در گذشت همچنین زن زندانی دیگری بنام خانم فاطمه عباسی پیش از این در زندان بطور ناگهانی درگذشت. هویت زن زندانی سوم متعاقبا اعلام خواهد شد.
از مدتی پیش وضعیت وشرایط زنان زندانی زندان اوین شدیدا به وخامت گراییده است. تعداد زیادی از آنها بیمارهستند و نیاز به درمان دارند با این وجود از خدمات درمانی محرم اند .وضعیت غذایی آنها اسف بار می باشد و مدتها است که گوشت ومرغ و ماهی را از لیست غذایی آنها حذف شده است و اکثر اوقات غذای آنها تخم مرغ و سیب زمینی است.وضعیت بهداشتی زنان زندانی قرون وسطایی است و چیزی به عنوان بهداشت در این بند دیگر معنی و مفهومی ندارد.
اکثر زنانی که در بند 1 هستند به اتهام مصرف مواد مخدر بازداشت شده اند . در زندان به آنها داروی متادون با دز بالا داده می شود که باعث اعتیاد آنها شده است .متادون را به زنان زندانی که سن آنها بین 20 الی 40 سال می باشد تجویز می شود .از طرفی دیگر داروی متادن را همراه با مخلوطی از داروهایی دیگر به آنها داده می شود که باعث ایجاد زخم هایی شبیه زخم بستر بر بدن آنهاو حتی باعث مرگ آنها شده است .
از طرفی دیگر شایعاتی حاکی از آن است که قرار است زنان زندانی عادی زندان اوین به زندانی در ورامین منتقل شوند.گفته می شود که انتقال آنها قرار است پس از تعطیلات عید نوروز صورت گیرید.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،عدم رسیدگی پزشکی که منجر به مرگ زنان زندانی بی دفاع در زندانهای رژیم ولی فقیه علی خامنه ای می گردد را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و سایر مراجع بین المللی خواستار رسیدگی به پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه در دادگاه های بین المللی است.
06 اسفند 1389 برابر با 26 مارس 2011
گزارش فوق را به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
در طی یکماه گذشته حداقل 3 تن از زنان زندانی این بند که آخرین آنها ، زندانی توران تربتی 38 ساله است به طرز مشکوکی در حدود 5 روز پیش در گذشت همچنین زن زندانی دیگری بنام خانم فاطمه عباسی پیش از این در زندان بطور ناگهانی درگذشت. هویت زن زندانی سوم متعاقبا اعلام خواهد شد.
از مدتی پیش وضعیت وشرایط زنان زندانی زندان اوین شدیدا به وخامت گراییده است. تعداد زیادی از آنها بیمارهستند و نیاز به درمان دارند با این وجود از خدمات درمانی محرم اند .وضعیت غذایی آنها اسف بار می باشد و مدتها است که گوشت ومرغ و ماهی را از لیست غذایی آنها حذف شده است و اکثر اوقات غذای آنها تخم مرغ و سیب زمینی است.وضعیت بهداشتی زنان زندانی قرون وسطایی است و چیزی به عنوان بهداشت در این بند دیگر معنی و مفهومی ندارد.
اکثر زنانی که در بند 1 هستند به اتهام مصرف مواد مخدر بازداشت شده اند . در زندان به آنها داروی متادون با دز بالا داده می شود که باعث اعتیاد آنها شده است .متادون را به زنان زندانی که سن آنها بین 20 الی 40 سال می باشد تجویز می شود .از طرفی دیگر داروی متادن را همراه با مخلوطی از داروهایی دیگر به آنها داده می شود که باعث ایجاد زخم هایی شبیه زخم بستر بر بدن آنهاو حتی باعث مرگ آنها شده است .
از طرفی دیگر شایعاتی حاکی از آن است که قرار است زنان زندانی عادی زندان اوین به زندانی در ورامین منتقل شوند.گفته می شود که انتقال آنها قرار است پس از تعطیلات عید نوروز صورت گیرید.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،عدم رسیدگی پزشکی که منجر به مرگ زنان زندانی بی دفاع در زندانهای رژیم ولی فقیه علی خامنه ای می گردد را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و سایر مراجع بین المللی خواستار رسیدگی به پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه در دادگاه های بین المللی است.
06 اسفند 1389 برابر با 26 مارس 2011
گزارش فوق را به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
از میان مطالب دریافتی
اسفندیار رحیم مشایی 18 پست و سمت مدیریتی در دولت احمدی نژاد داره ولی پسرش چند ساله بیکاره !در اخبار امده که رضا رحیم مشایی پسر اسفندیار چند ساله بیکاره ولی بجاش باباش 18 پست مدیریتی داره
فکر کن اینجا ایرانه
از این جماعت ساندیس خور هر چی بگید بر میاد رای می دزدند پسورد یاهو و گوگل میدزدن آدم میکشن دیگه انتشار یک سری آمار جعلی که کاری نداره پس اصلا به آمار هایی که در مورد اخراجی های 3 می دهند اعتماد نکنید و تا میتونید سی دی های اخراجی های 3 را کپی کنید و به دوستان و اعضای خانواده تان که قصد رفتن به سینما را دارند بدهید .
فرهنگ بسیجی :فحش مادر دادن به ملت ایران در وبلاگ خود
تصویر فوق تصویر وبلاگ یك عرزشی است كه به ملت ایران توهین میكند.
اینها کسانی هستند که از اسلام و قران و ادب دم میزنند همان هایی که در زندانها به فرزندان این اب خاک تجاوز میکنند
همان هایی که با چماق بر جان مردم در خیابان ها میفتند
این تصویر رو فقط برای تلنگر بر ذهن های مسالمت امیز و نشان دادن اوج بیشعوری و خباثت یک بسیجی و توهین به مادران من و شما اینجا میگزاریم
اینها کسانی هستند که از اسلام و قران و ادب دم میزنند همان هایی که در زندانها به فرزندان این اب خاک تجاوز میکنند
همان هایی که با چماق بر جان مردم در خیابان ها میفتند
این تصویر رو فقط برای تلنگر بر ذهن های مسالمت امیز و نشان دادن اوج بیشعوری و خباثت یک بسیجی و توهین به مادران من و شما اینجا میگزاریم
جنگ تحمیلی ، خزر ، تناقض و...
1- عقب نشینی از حقوق ملت ایران خیانت است..2- ما بر سر حقوق مسلم خود حاضر به مذاكره با هیچ كشوری نیستیم...
3- ما ذره ای از حقوق ملت ایران عقب نشینی نخواهیم كرد...
4- اصولا ملت ایران به اجازه نخواهد داد كه بر سر حقوق اساسی آنها با كسی مذاكره كنیم...
5- ما ذره ای از حقوق ملت ایران عقب نشینی نخواهیم كرد...
6- ما از حقوق ملتمان به اندازه سر سوزنی كوتاه نمی آییم....
7- جهانیان بدانند ملت ایران از حقوق مسلم خود عقب نشینی نخواهد كرد...
8-
...
جملات فوق عینا متن گفته های مسئولین ایران است.
در طی سالیان اخیر چندبار جملات فوق را شنیده اید؟
10 بار ، 100 بار، 1000 بار ....
یك سوال ؟!
طبق بند ششم قطعنامه لازم الاجرا 598 شورای امنیت (كه با توافق سه جانبه ایران ، عراق و سازمان ملل متحد تنظیم شد) ، دبیر كل سازمان ملل موظف به شناسایی متجاوز در جنگ ایران و عراق شد و متجاوز ملزم و متعهد به پرداخت كلیه خسارات و همچنین غرامت به كشور مقابل گردید.
این قطعنامه در تاریخ27 تیرماه 1367 مورد قبول ایران و عراق قرار گرفت.
پس از بررسی هیاتهای مختلف كارشناسی شورای امنیت و سازمان ملل ، خاویار پرز دكوئیار( دبیر كل وقت سازمان ملل متحد) طی بیانیه ای رسمی عراق را متجاوز اعلام كرد و عراق ملزم به پرداخت كلیه خسارات و همچنین غرامت به كشور ایران شد.
رییس جمهور وقت (هاشمی رفسنجانی) و وزیر كشور وقت (عبدالله نوری) حداقل خسارت وارده به كشور در طول 2900 روز جنگ را حداقل 1000 میلیارد دلار اعلام كردند. حال آنكه صرفا خسارت ناشی از شهادت حداقل 300 هزار نفر، مجروح شدن حداقل 700 هزار نفر، تخریب كامل حداقل 10 شهر كشور، تخریب عمده 5 استان كشور، حملات موشكی به حداقل 30شهر كشور، هزاران بی خانمان و جنگ زده ، تخریب صنایع و زیرساختهای اقتصادی و ... غرامت آنها شاید بسیار بیشتر باشد.
اما
ضروری است بدانید كشور كویت بخاطر 40 روز اشغال كشورش توسط عراق در جنگ اول خلیج فارس، 200 میلیارد دلار غرامت درخواست كرد و طی چند سال از درآمد حاصل از فروش نفت عراق ، غرامت مذكور به حساب كویت واریز شد.
حال ما به همین 1000 میلیارد دلار هم قانع باشیم چون مبلغ بالایی است.
اما
در این مدت حدود 20سال، ایران حاضر به پیگیری دریافت خسارت و غرامت خود از عراق نشد.
چندی پیش یك خبرنگار از یكی از مسئولین ارشد مملكتی( نماینده ویژه 18 ساله رهبر در شورای عالی امنیت ملی، رییس قبلی صدا و سیما و دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی و رییس فعلی مجلس) در باره علت عدم پیگیری غرامت جنگ از عراق پرسیده بود . وی پرسید سرنوشت پرداخت خسارات جنگ تحمیلی بر كشور به كجا انجامیده است؟
در جواب وی با عتاب و تندی گفته شد، دیگر در مورد این قضیه سئوال نپرسید و پیگیری نكنید . این خلاف مصالح ملی است!
هرچه فكر كنیم كه علت آنكه ما نباید پیگیر خسارات و غرامت جنگ ویرانگرباشیم چیست . احتمالا جوابی منطقی نخواهید یافت!
شگفتی آنجاست كه ما باید پیگیر منافع، فلسطین و لبنان و ونزوئلا و بولیوی و بوسنی و كاستاریكا و سریلانكا و ... باشیم اما حق پیگیری حقوق مسلم خود را نداریم!
یك سوال دیگر ؟!
طبق دو معاهده رسمی فیمابین ایران و شوروی سابق در دهه 1920 و 1940 سهم ایران و شوروی سابق از حقوق و كلیه منافع دریای خزر، مساوی و مشترك است.
همچنان كه معاهدات و حقوق بینالملل و منطق ایجاب می كرد در سال 1991 كشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق، به مجامع جهانی اعلام نمودند كشورهایشان به كلیه معاهدات و تفاهمنامه های فیمابین با سایر كشورها پایبند است.
لذا 4 كشور تركمنستان، قزاقستان، روسیه و آذربایجان ، به دلخواه خودشان ، مختار به تقسیم منافع دریای خزر، از سهم 50 درصدی شوروی سابق بودند.
اما جایگاه بین المللی و قدرت چانه زنی ایران در سالهای اخیر چنان تنزل یافته و اوامر و دستورات سران كرملین ( روسیه) ما را به جایی برد كه سران ایران حاضر شدند بر سر 50 درصد سهم قطعی و قانونی خود در دریای خزر بر سر میز مذاكره بنشینند.
در اجلاسی كه به دلیل حضور شخص ولادیمیر پوتین(رییس جمهور وقت روسیه) با ذوق زدگی زائدالوصف ایران در تهران برگزار شد، به جایی رسیدیم كه در عین ناباوری سهم ایران از منافع رو و زیر زمینی خزر 3/11 (یازده و سه دهم ) تعیین شد!
پنجاه درصد كجا و یازده درصد كجا ؟!
وقتی این مساله با واكنش شدید نخبگان و مردم مواجه شد ، وزیر خارجه دولت نهم در مراسم عید غدیر در میان كاركنان وزارت خارجه اعلام كرد:" این یك جنجال است . این را بدانید حق ایران از رژیم حقوقی دریای خزر هیچگاه در طول تاریخ بیش از 11 ( یازده)درصد نبوده است!"
كار به جایی رسید كه كاظم جلالی (عضو و مخبر كمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس) اعلام كرد: "اگر ما به سهم 20 درصدی از خزر برسیم برای ما یك پیروزی خواهد بود ."
جالب است اجلاس اخیر برای تعیین رژیم حقوقی دریای خزر اینبار در قزاقستان و بدون دعوت از ایران انجام شد.
و هم اكنون چندسال است به جایی رسیدیم كه كشور آذربایجان نفت را ، و كشور تركمنستان گاز را از زیر آب و خاك خارج می كند اما ما نمی توانیم دم بر آوریم. ( صحت این گفته را میتوانید از هر كارشناس مستقل نفت و گاز جویا شوید.)
وقتی كشور آذربایجان (كه ایران خود را متعهد به ارسال كمكهای انسان دوستانه كمیته امداد امام به محرومان آن كشور میداند) ایران را از كنسرسیوم استخراج نفت در سواحل مشترك آذربایجان و ایران اخراج كرد ، سخت ترین و تندترین واكنش ایران این بود كه وزیر خارجه ایران این مساله را صرفا " كار بد " توصیف كرد و هیچ اقدام حقوقی برای استیفای حق مسلم ایران از منافع خزر انجام نشد.
ای كاش به جای روسیه ، آمریكا در ساحل خزر بود . چون مسئولین ایران فقط می توانند در مقابل آمریكا و اسراییل چنگ و دندان نشان داده و در مقابل سایر كشورها كلاه ایران پشم ندارد.
در واقع تئوری و دكترین اصلی جمهوری اسلامی این است
به همه كشورها باید باج داد تا به آمریكا باج نداد.
حال آیا جملات مسئولین جمهوری اسلامی درباره كوتاه نیامدن
از حقوق ملت ایران، صحت دارد؟
شما هم روی این سئوالها و سوالای مشابه فكر كنید.
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود؛ روی ساحل نوشت: دریا "دزد" است.
-مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ساحل نوشت: دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی است.
-موج دریا آمد و جملات را با خود محو کرد و این پیام را به جا گذاشت: برداشت دیگران در مورد خود را در وسعت خویش حل کنیم.
اعدام مخفیانه یک زوج کلیمی- ارمنی به همراه سه تن دیگر و عدم تحویل پیکر دو اعدامی
donbaleh.com
donbaleh.com
سحرگاه روز دوشنبه ۲۳ اسفند ماه یک زوج کلیمی- ارمنی به همراه یک زن و دو مرد در زندان اوین به صورت مخفیانه اعدام شدند. بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، دفتر کشیک شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب ضمن تائید اجرای حکم اعدام ۵ نفر در سحرگاه دوشنبه از ارائه هرگونه توضیحی در خصوص نحوه تحویل اجساد و تدفین پیکر این زوج خودداری کرد. خانم آدیوا میرزا سلیمان کلیمی از ایرانیان کلیمی به همراه همسرش وارژان پطروسیان از ایرانیان ارمنی به همراه یک زن و دو مرد با هویت نامعلوم به صورت مخفیانه در زندان اوین اعدام شدند. از اتهام اعدام شدگان اطلاعی در دست نیست. گفتنی ست اقوام زوج اعدامی مذکور که قصد داشتند بر اساس آداب و رسوم خود مراسم تدفین ایشان را اجرا کنند از سوی نیروهای اطلاعاتی و امنیتی تهدید به بازداشت شدند.
شرافت از دست رفتهی پزشکی
این ایمیل همانگونه که دریافت شده، فرستاده میشود
(لطفاً بخوانید!) پیشگفتار: خیلی وقت بود وقت خالی گیر نیاوردهبودم که این فاجعه را بنویسم. توصیه میکنم وقت بگذارید و بخوانید، چون مطمئنم شما هم به این مشکل بر خواهید خورد. بهخصوص این روزها که مشکل گرفتگی عروق قلبی بیشتر از حد تصور زیاد شده. اگر از دوستان عزیز خواننده کسی پزشک بود یا اطلاعات پزشکی داشت هم خواهش میکنم وارد بحث شود یا اگر چیزی را غلط نوشتهام اصلاحم کند.. نمیدانم پزشکها چقدر به آن سوگندی که آخر کار تحصیلشان میخورند وفادار میمانند، یا اصلآً یادشان مانده چیزی از مواردش را یا نه. خب انتظاری نیست. این سوگندنامه هم مثل همهی چیزهای خوب این مملکت صوریست. بحث من اما سر شرافت گمشدهی پزشکهاست. ربطی هم ابداً به سوگندنامه ندارد، که نادیده هم مشخص است راه کدام است و چاه کدام. بگذرم از حواشی و برسم به متن.
حدود دو ماه پیش نیمههای شب، یکی از بستگانم مشکلی براش پیش آمد و رفت اورژانس. بردهشد در واقع. مشکوک شدند به سکتهی قلبی و متخصص قلب مقیم نبود و ماند تا صبح که حضرت حاکم نزول اجلال بفرمایند. آمد و دید و آزمایش نوشت و رفت و برگشت و تجویز کرد: آنژیوگرافی. آشنای دلنازک ما هم پر از ترس و اضطراب رفت زیر نیمچه تیغ آنژیوگرافی. نتیجه: 20 درصد گرفتگی قلبی. تجویز: درمان دارویی. آشنای ما ماند و دعای خیر بهجان پزشک مهربانی که خیالاش را از عمل قلب باز راحت کردهبود.
چند هفته گذشت و قرعهی کار به نام پدر و مادر خودم افتاد. برای تکمیل مدارک پزشکی حج باید میرفتند برگهی سلامت قلب هم میگرفتند. رفتند و نوار قلب مشکل داشت. تست ورزش دادند و باز مشکل داشت. تجویز: آنژیوگرافی. استرس وارده به یک خانواده را حساب کنید خودتان. پدر و مادر مشکوک به گرفتگی عروق. یک لحظه هم که هردوشان را همزمان تصور کنی روی تخت بیمارستان، کافیست برای شب و روزت. رنگ به روی مادر نمانده بود از ترس. انقدر شجاعتاش ترک خورده بود که داشت آرزو میکرد بچهی من را بیند و حسرت میخورد که اگر ندیدم چه؟ به پدرم لابد باید تکیه میکرد که آن بیچاره خودش بار خودش را اگر میکشید خیلی هنر کردهبود. با سابقهی بیماری قلبی در خانوادهی ما، همهی ذهنها رفتهبود سمت عمل قلب بازی که بهزودی هردوشان باید انجام میدادند.
پدرم ولی سماجت کرد. چندتا آشنای پزشک داشت، رفت مشاورهی حالاخارج از تخصص، دوستانه. تست ورزشها را دیدند و آنها هم آنژیوگرافی همکارشان را تایید کردند و حتا برای مادرم تاکید کردند «اورژانسی». تنها شانس ما این بود که پسرخالهام آمدهبود ایران. تخصص نمیدانم چی دارد میخواند، آمریکا. دید و گفت «مشکل که دارد، ولی چرا آنژیوگرافی؟ توی ایران مگر سیتیآنژیو ندارید؟». این اصطلاح جدید ِنجاتبخش را بلعیدیم و پی گرفتیم و رسیدیم به بیمارستان قلب و دی و امامخمینی. آمار گرفتیم از اینطرف و آنطرف که فرقاش را ببینیم با آنژیوگرافی، که پزشکهای قلب همگی گفتند «به دقت آنژیوگرافی نیست، نکند گول بخورید ها!». حالا حسن این سیتیآنژیو چه بود که ما افتادیم دنبال ردپاهای حضورش؟ تیغ نمیزدند رگ کشاله را پاره کنند و یک دوربین بفرستند توی رگها. یعنی خون نمیپاشید تا سقف اتاق آنژیوگرافی. بعد هم یک کیسهی شن نمیگذاشتند روی پای آدم که خون نزند بیرون. یک مادهی رادیواکتیو تزریق میشد و با یک دستگاه خیلی خوشبرخورد (شبیه امآرآی) همان کار انجام میشد. بدون هیچ ترس و اضطرابی. بدون ریختن یک قطره خون. فقط گیر کردهبودیم سر آن «به دقت آنژیوگرافی نیست، گول نخورید ها».
حالت واضح و مشترکی که توی چشمهای همهی آن متخصصین قلب دیدم «جاخوردن بود». نمیدانستند از کجا فهمیدهایم اسم سیتیآنژیو را. به پدرم گفتم بیشتر مشورت کند، که بوی پول دارم حس میکنم. خودش هم حس کردهبود. تحقیق انجام شد و نتیجه جالب بود. «سیتی آنژیو» نه تنها دقتاش کمتر از آنژیو نبود، که مقایسهشان شبیه بود به مقایسهی فلاپیدیسک و دیویدی. تفاوت تکنولوژیها بالای بیستسال بود. دلمان قرص شد و هردوشان با هزینهای حدود هشتصدهزار تومان سیتیآنژیو را انجام دادند و شکر خدا مجموع گرفتگی هردوشان روی هم 20 درصد هم نبود. آن شرافت گمشده کجاست؟ عرض میکنم.
هزینهی آنژیوگرافی (که تیغ دارد و ترس و خون) حدود یک تا یکونیم میلیون تومان است برای هر نفر، و هزینهی سیتیآنژیو حدود چهارصدهزار تومان. زمانی که صرف آنژیوگرافی میشود با احتساب یک تا دو شب بستری بودن بعد از آن (جدای از وقتهای پذیرش و نوبتدهی و...) حدود دو روز است، و وقتی که صرف سیتیآنژیو میشود (باز هم جدای از پذیرش و نوبتدهی و...) حدود نیمساعت. ترس و اضطرابشان را هم مقایسه نکنم که لابد میدانید. پس گیر این پزشکهای متخصص قلب کجاست؟
مشکل خیلی پیچیده نیست. آنژیوگرافی را فقط متخصص قلبای که دورهی مخصوص آنژیوگرافی را دیدهباشد میتواند انجام بدهد، ولی سیتیآنژیو را یک رادیولوژیست (که البته او هم باید دوره دیدهباشد) میتواند انجام دهد. یعنی انحصار آنژیوگرافی دست صنف خودشان است و انحصار سیتیآنژیو دست دیگران. چون طبیعتاً یک مرکز پزشکی ترجیح میدهد برای انجام کاری مشابه، حقوق خیلی کمتر یک رادیولوژیست را بدهد تا حقوق بالای یک متخصص قلب را. خب تجارت کثیف متخصصین قلب (که فرق میکند با جراح قلب) را که میبینید، اما حالا عمق فاجعه کجاست؟
عمق فاجعه اینجاست که این جماعت نخورده نیستند. هشتشان گرو نهشان نیست. خیلی راحت میتوانند ماهی پنچ-شش میلیون تومان دربیاورند ( و خیلی هم بیشتر از اینها). اما باز گدا-صفتانه چشمشان دنبال یکقران دو-زار پولیست که از هر آنژیوگرافی بهجیب میزنند، بیاینکه به فکر سلامتی و راحتی بیمار باشند. حتا گستاخی و دزدی (که اتفاقاً حقیقت معنای دزدی همینجاست) را بهحدی میرسانند که تمام تلاششان را بهکار میگیرند برای پشیمان کردن بیمار از دستیابی به راه تشخیص جدیدتر و کمهزینهتر و آسانتر، تازه اگر بگذریم از هماهنگیهای پلیدشان برای «ناشناخته ماندن» این تکنولوژی.
بعد از پدر و مادرم داییم هم رفت سراغ چکآپ. ده سال پیش آنژیوگرافی کردهبود و حالا باید دوباره تست ورزش میداد. مشکل داشت تستاش. تجویز: آنژیوگرافی. پیش چهار-پنجتا از بهترین متخصصین قلب تهران رفت (که اگر هر شخصی فکر میکند صداش به جایی میرسد خواست اسامی را بهاش میدهم) و همه گفتند آنژیوگرافی. انقدر چربزبانی و بازاریابی کردهبودند برایش که ما هرچه میگفتیم بیا اول برو سیتیآنژیو، -با اینکه میترسید از آنژیوگرافی- قبول نمیکرد و استدلال پزشک را پذیرفتهبود به این توجیه که اگر رگاش گرفتهبود همانجا یکباره برایش بالن میزنند یا استنت میگذارند و چه و چه. تاکید هم کردهبودند «اورژانسی»ست و حتا از سفر با ماشین یا هواپیما یا هر وسیلهی دیگری منعاش کردهبودند و نوبت اضطراری هم بهاش دادهبودند «همین فردا صبح». ای تف به درسی که خواندهاند که حالا هیچ فرقی با این بازاریابهای شرکتهای هرمی ندارند.
به هر زحمتی بود راضیش کردیم برود سیتیآنژیو و رفت و نتیجه: گرفتگی جزیی. درمان: یکی-دوتا قرص فقط.
این فریاد را کجا باید زد؟ به کی باید گفت پزشکهای مملکت تبدیلشدهاند به حسابهای بانکی ناطق؟ جالبی قضیه میدانید کجاست؟ کمی بیشتر تحقیق کردیم، قیمت دستگاه سیتیآنژیو کمتر از سهمیلیون دلار است. پولی که یعنی هیچ! ولی فقط سهتا توی ایران داریم. چرا؟ چون برای وارد کردناش (حتی بخش خصوصی) باید از وزارت بهداشت تاییدیه گرفت و آنها هم تایید نمیکنند (جز همان سهتایی که لابد برای دوست و آشناست). چرا؟ چون آنها که باید تایید کنند خودشان متخصص قلباند و بازارشان بهخطر میافتد.
.
«... سوگند یاد میكنم كه: از تضییع حقوق بیماران بپرهیزم و سلامت و بهبود آنان را بر منافع مادی و امیال نفسانی خود مقدم دارم...»
.
رگ گردنتان باد نکرده هنوز؟
چرا میگوییم 120 سال زنده باشید؟
باز هم تمدن و فرهنگ ایرانیان باستان
آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم 120 سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟
برای چه نمی گوییم 150 یا 100 سال یا ...
در ایران و در زمان ماقبل هجوم اعراب به ایران سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر 4 سال یکروز اضافه کنند (که البته اضافه هم می کردند) در واقع هر120سال یک بار سال میشد 13 ماه . که این ماه 13 جشن و رقص وپایکوبی بوده است.
120 سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یکبار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند
به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد.
که وقتی به هم می رسیدند بگویند 120 سال زنده باشی.
شعر روز
به کوروش گفت:کوروش ، شاه شاهان
شهنشاه بزرگ ملک ایران
وطن را چون تو ما غمخوار هستیم
بخواب آسوده ، ما بیدار هستیم
چو بشنید این سخن کوروش به پا خواست
نظر افکند آنی بر چپ و راست
که بیند لحظه ای حال وطن چیست ببیند آن یل صاحب سخن کیست
به پشت شه امیران کله پوش
به گرداگرد قبرش گوش تا گوش
چو کوروش دید برق جامه هاشان مزین دید روی شانه ها شان
هزاران تاج و یک دنیا ستاره نماندش حاجت هیچ استخاره
به کنجی شاه ایران را صدا کرد به زیر گوشش ایران را دعا کرد
به وی فرمود کوروش با تب و تاب مبادا لحظه ای چشمت رود خواب
به یک دم می زند دشمن شبیخون به آنی می شود کارون پر از خون
هزاران گرگ دندان تیز اینجاست گه اسکند ، گهی چنگیز اینجاست
زمانی دوست بر تن می زند نیش بسا گرگ است اندر جامه میش
ز اندرز و نصیحت شه برآشفت نظر افکند بر کوروش به وی گفت
که ما خود آریامهر وجودیم به گیتی صاحب بود و نبودیم
به دنیا اینچنین و آن چنانیم نه ایران ،بلکه سلطان جهانیم
به معنا عالم آرای زمانیم تمدن را چنین دروازه بانیم
ز چشم بد وطن را دور داریم به هر برزن دوصد مامور داریم
همه جان بر کفان سخت پیمان همه از نوکران سفره پر نان
وطن را چون تو ما غمخوار هستیم بخواب آسوده ، ما بیدار هستیم
چو کوروش خفت و در خواب گران بود ولی از خواب خود دل ناگران بود
که ناگه باد و طوفانی به پا خواست شعار مرگ بر شاه از چپ و راست
همان جان بر کفان سخت پیمان همانا نوکران سفره پر نان
به فریاد بلند از کوچه و بام که شاهنشاه باید گردد اعدام
چو صید ناگهان افتاده در دام به ملت داد شاهنشاه پیغام
که خشمت را به چشم خویش دیدیم صدای انقلابت را شنیدیم
من آن شاه پشیمان ملولم کز این پس خدمت آل رسولم
از این پس طبق قانون اساسی ندارم کار با کار سیاسی
به غیر از سلطنت کاری ندارم به جز کاخی و درباری ندارم
در میخانه ها با زور بستند دو صد پیمانه چون پیمان شکستند
مسلمان می شوند یکباره از دم وزیر و شیخ و شاه و صدر اعظم
به یادم هست من بی بی چو بیکم بیانات نخستین صدر اعظم
که بعد از انقلاب آمد سر کار چنین اش بود لاکردار گفتار
که ای هم میهن خوب و گرامی اگرچه هم شریفم هم امامی
مپنداری که من همواره خویشم نه من آن جعفر سی روز پیشم
که من خود پایه ای از انقلابم موافق تر زهرکس با حجابم
مرا این انقلاب از بیخ عوض کرد غلط کرد هرکسی تاریخ عوض کرد
شهنشاهی کجا تاریخ دارد ؟ بلی این کارها توبیخ دارد
پس از آن هم شریف و هم امامی به دولت می رسد مردی نظامی
همان که نا آمده ناکام می رفت همه شب روی پشت بام می رفت
که ملت گفتش اینجا جا ،ندارد نوار آنچنانی پا ندارد
همان که گفت این حرفا دروغ است کجای شهر نا امن و شلوغ است؟
وطن آرام و در امن و امان است هنوز ایران گلستان جهان است
چو رهبر آنچنان آگاه داریم خردمندی چو شاهنشاه داریم
کجا بر ما زند دشمن شبیخون؟ کدامین رود می گردد پر از خون؟
هنوز ارتش غلام جان نثار است به فرمان مطاع شهریار است
رسید این خیمه شب بازی به جایی که آمد نوبت ملی گرایی
بلی ،ملت همه ملی گرایند ولی هرگز بر این مسند نپایند
ز دریا مرغ طوفان پرکشان شد نگهدار درفش کاویان شد
به روز اول کار صدارت چنین می داد بر ملت بشارت
که من ایرانی آزاده کیشم همان خان لر سی سال پیشم
ز طوفان ترسی و بیمی ندارم به کس تکریم و تعظیمی ندارم
نه آن طفلم که از دادی بترسد نه آن بیدم که با ،بادی بلرزد
مرا ایران به دنیا قبله گاه است به ایرانم فقط قانون پناه است
مرا پیری نباشد جز مصدق که از درد وطن کرد عاقبت دق
مرا ترسی ز کس جز از خدا نیست ز تسبیح و ز نعلین و عبا نیست
صداقت در نهادش را نشان داد به حرفش ماند و بر آن ایده جان داد
چو شاه از میهنش می رفت بیرون به چشمش اشک بود و بر دلش خون
همان را کو سفر آغاز می شد در گیتی به رویش باز می شد
هزاران مرد و زن در انتظارش امیران و وزیران در کنارش
در استقبال آن فرخنده شوکت هزاران تاج و صدها طاق نصرت
به روی شاه کس در وا نمی کرد کسی آغوش بر وی وا نمی کرد
هراسان مهره ی از هر طرف کیش تو گویی زیر لب می گفت با خویش
چه آسان رشته ها از هم گسستند نمک خوردند نمکدان را شکستند
بلی ،سلطان مات دل شکسته عقاب ناتوان بال بسته
پریشان اندر آن آشفته ایام فرو افتاد بر بام عمو سام
همان افکنده آتش را به خرمن رفیق نا رفیق پشت پا زن
پس از چندی که آنجا ماند آخر پیامی آمدش از سوی کارتر
که با ایران کماکان کار داریم گروگان دستشان بسیار داریم
چو نبود پیش ما دیگر ترا جای به بام دوستی دیگر فرود آی
باز هم در آسمان پر می کشید خسته گاهی بر زمین سر می کشید
تا ببیند گل کجاخوش رنگ و بوست کی نشیند عاقبت در خاک دوست
دمادم می رسد از آسمانش پیام از افسر پرواز بانش
که شه بیمار و بس آشفته حال است در این پرواز شاهین خسته بال است
همان شاهین که بر بالش نشان داشت به سر تاج سر شاهنشهان داشت
همان شاهین که تا پرواز می کرد به مرغان دگر صد ناز می کرد
مپنداری که این شاهین همان است یکی مرغ ضعیف خسته جان است
به بام آسمان در اوج افلاک به سکان آمد آن شه با دلی چاک
به تاریکی یکی تیری رها کرد رفیقش شاه اردن را صدا کرد
که ای یار وفادار مسلمان فقط یک شب ترا هستیم مهمان
به پاسخ گفت او با مهربانی که ای یار و رفیق جاودانی
تو خود دانی که من اسما رئیسم ولی رسما غلام انگلیسم
به مهر دوست دل آکنده هستم ولی از روی تو شرمنده هستم
ز بام آسمان ،از این کشاکش خبر بردند بر شاه مراکش
که شه را حال و روزش آنچنان است نه جایش در زمین نه آسمان است
چو بشنید این سخن سلطان برآشفت به فریادی رسا بر خادمان گفت
همان یک شب که اینجا ماند بس نیست؟ بگوییدش که اندر خانه کس نیست
در این بلوا در این دار مکافات پیامی می رسد از سوی سادات
ندارم ترسی از تهدید کارتر ندارم وحشتی از مکر تاچر
بیا ای دوست خاک من سرایت قدم بگذار چشمم زیر پایت
رفاقت گر چنین کردیم کردیم به روز غم اگر کردیم مردیم
تا پیام از جانب انور گرفت باز مرغ خسته بالش پر گرفت
باز شاهین مست در پرواز شد باز هم غرق غرور و ناز شد
عاقبت با صد سلام و صد درود آمد اندر خاک آن کشور فرود
میهمان بیمار و بد احوال بود سخت از این ماجرا بد حال بود
گاه تنها بود و گه بالا سرش دست انور بود و گاهی همسرش
زان خدایان آریامهر وجود استخوانی بیشتر بر تن نبود
می فکند از خشم گه آن پادشاه خسته بر آیینه عبرت نگاه
سخت می غرید کاین تصویر چیست؟ این عقاب ناتوان پیر کیست؟
شعله را می دید بر بال و پرش اشک را در دیده نا باورش
وارث شاهان و تاریخ کهن اینچنین می گفت گه با خود سخن
پادشاها ،دارم از ایران خبر پیش مرگانت که می دادند سر
زنده باد و زنده باد و زنده باد شاه ایران تا ابد پاینده باد
بودشان فریاد هر شام وپگاه زنده باد و نعره جاوید شاه
در خیابان ها چه بلوا کرده اند چوبه ی دارت مهیا کرده اند
گر رسد بر خاک میهن پای ما کس نبیند سر به تن فردای ما
خیر مقدم ها و آن تکریم کو؟ پیش پای ما سر تعظیم کو؟
مرگ با تعظیم بر آنسوی شد شاه ایران را خوش آمد گوی شد
همان جا دیده از دنیا فرو بست شبی در مصر بر تاریخ پیوست
چو در غربت نه یار و هم نوا داشت به تابوتش نشانی آشنا داشت
نشانی از درفش کاویانی به پرچم ،شیر و خورشید کیانی
همان شب روح شه از وی جدا شد چو تیری از کمان تن رها شد
شبانگاهان روان شد سوی مرغاب همان جایی که کوروش بود در خواب
برفت آنجا که دیدارش کند باز ز خواب ناز بیدارش کند باز
به او گوید که از خواب گران خیز برای پاس میهن باز برخیز
بساط پاسداران بس مهیاست برای خفتن اینک نوبت ماست
بیابان تا بیابان جستجو کرد سراسر دشت ها را زیر و رو کرد
نه بود از قبر شاهنشه نشانی نه از تاج و نه از تخت کیانی
بلی تاریخ بس تکرار دارد گهی خواب و گهی بیدار دارد
زمانی نوبت آن است و گه این گهی زین پشت و گاهی پشت بر زین
زمانی اینچنین گه آنچنان است بسی شه، مات شطرنج زمان است
ندیدم هیچ شاهی را که بازی به پایان برده با گردن فرازی
خوش آن کو اندر این بازی نبازد به هیچ و پوچ این دنیا ننازد
از آن صحرا هنوز هم گاه بی گاه طنین بانگ کوروش کوروش شاه
صدایی با نسیم شب هم آغوش هنوز هم می رسد گهگاه بر گوش
وطن را چون تو ما غمخوار هستیم بخواب آسوده ما بیدار هستیم
مسعود صدر
شهنشاه بزرگ ملک ایران
وطن را چون تو ما غمخوار هستیم
بخواب آسوده ، ما بیدار هستیم
چو بشنید این سخن کوروش به پا خواست
نظر افکند آنی بر چپ و راست
که بیند لحظه ای حال وطن چیست ببیند آن یل صاحب سخن کیست
به پشت شه امیران کله پوش
به گرداگرد قبرش گوش تا گوش
چو کوروش دید برق جامه هاشان مزین دید روی شانه ها شان
هزاران تاج و یک دنیا ستاره نماندش حاجت هیچ استخاره
به کنجی شاه ایران را صدا کرد به زیر گوشش ایران را دعا کرد
به وی فرمود کوروش با تب و تاب مبادا لحظه ای چشمت رود خواب
به یک دم می زند دشمن شبیخون به آنی می شود کارون پر از خون
هزاران گرگ دندان تیز اینجاست گه اسکند ، گهی چنگیز اینجاست
زمانی دوست بر تن می زند نیش بسا گرگ است اندر جامه میش
ز اندرز و نصیحت شه برآشفت نظر افکند بر کوروش به وی گفت
که ما خود آریامهر وجودیم به گیتی صاحب بود و نبودیم
به دنیا اینچنین و آن چنانیم نه ایران ،بلکه سلطان جهانیم
به معنا عالم آرای زمانیم تمدن را چنین دروازه بانیم
ز چشم بد وطن را دور داریم به هر برزن دوصد مامور داریم
همه جان بر کفان سخت پیمان همه از نوکران سفره پر نان
وطن را چون تو ما غمخوار هستیم بخواب آسوده ، ما بیدار هستیم
چو کوروش خفت و در خواب گران بود ولی از خواب خود دل ناگران بود
که ناگه باد و طوفانی به پا خواست شعار مرگ بر شاه از چپ و راست
همان جان بر کفان سخت پیمان همانا نوکران سفره پر نان
به فریاد بلند از کوچه و بام که شاهنشاه باید گردد اعدام
چو صید ناگهان افتاده در دام به ملت داد شاهنشاه پیغام
که خشمت را به چشم خویش دیدیم صدای انقلابت را شنیدیم
من آن شاه پشیمان ملولم کز این پس خدمت آل رسولم
از این پس طبق قانون اساسی ندارم کار با کار سیاسی
به غیر از سلطنت کاری ندارم به جز کاخی و درباری ندارم
در میخانه ها با زور بستند دو صد پیمانه چون پیمان شکستند
مسلمان می شوند یکباره از دم وزیر و شیخ و شاه و صدر اعظم
به یادم هست من بی بی چو بیکم بیانات نخستین صدر اعظم
که بعد از انقلاب آمد سر کار چنین اش بود لاکردار گفتار
که ای هم میهن خوب و گرامی اگرچه هم شریفم هم امامی
مپنداری که من همواره خویشم نه من آن جعفر سی روز پیشم
که من خود پایه ای از انقلابم موافق تر زهرکس با حجابم
مرا این انقلاب از بیخ عوض کرد غلط کرد هرکسی تاریخ عوض کرد
شهنشاهی کجا تاریخ دارد ؟ بلی این کارها توبیخ دارد
پس از آن هم شریف و هم امامی به دولت می رسد مردی نظامی
همان که نا آمده ناکام می رفت همه شب روی پشت بام می رفت
که ملت گفتش اینجا جا ،ندارد نوار آنچنانی پا ندارد
همان که گفت این حرفا دروغ است کجای شهر نا امن و شلوغ است؟
وطن آرام و در امن و امان است هنوز ایران گلستان جهان است
چو رهبر آنچنان آگاه داریم خردمندی چو شاهنشاه داریم
کجا بر ما زند دشمن شبیخون؟ کدامین رود می گردد پر از خون؟
هنوز ارتش غلام جان نثار است به فرمان مطاع شهریار است
رسید این خیمه شب بازی به جایی که آمد نوبت ملی گرایی
بلی ،ملت همه ملی گرایند ولی هرگز بر این مسند نپایند
ز دریا مرغ طوفان پرکشان شد نگهدار درفش کاویان شد
به روز اول کار صدارت چنین می داد بر ملت بشارت
که من ایرانی آزاده کیشم همان خان لر سی سال پیشم
ز طوفان ترسی و بیمی ندارم به کس تکریم و تعظیمی ندارم
نه آن طفلم که از دادی بترسد نه آن بیدم که با ،بادی بلرزد
مرا ایران به دنیا قبله گاه است به ایرانم فقط قانون پناه است
مرا پیری نباشد جز مصدق که از درد وطن کرد عاقبت دق
مرا ترسی ز کس جز از خدا نیست ز تسبیح و ز نعلین و عبا نیست
صداقت در نهادش را نشان داد به حرفش ماند و بر آن ایده جان داد
چو شاه از میهنش می رفت بیرون به چشمش اشک بود و بر دلش خون
همان را کو سفر آغاز می شد در گیتی به رویش باز می شد
هزاران مرد و زن در انتظارش امیران و وزیران در کنارش
در استقبال آن فرخنده شوکت هزاران تاج و صدها طاق نصرت
به روی شاه کس در وا نمی کرد کسی آغوش بر وی وا نمی کرد
هراسان مهره ی از هر طرف کیش تو گویی زیر لب می گفت با خویش
چه آسان رشته ها از هم گسستند نمک خوردند نمکدان را شکستند
بلی ،سلطان مات دل شکسته عقاب ناتوان بال بسته
پریشان اندر آن آشفته ایام فرو افتاد بر بام عمو سام
همان افکنده آتش را به خرمن رفیق نا رفیق پشت پا زن
پس از چندی که آنجا ماند آخر پیامی آمدش از سوی کارتر
که با ایران کماکان کار داریم گروگان دستشان بسیار داریم
چو نبود پیش ما دیگر ترا جای به بام دوستی دیگر فرود آی
باز هم در آسمان پر می کشید خسته گاهی بر زمین سر می کشید
تا ببیند گل کجاخوش رنگ و بوست کی نشیند عاقبت در خاک دوست
دمادم می رسد از آسمانش پیام از افسر پرواز بانش
که شه بیمار و بس آشفته حال است در این پرواز شاهین خسته بال است
همان شاهین که بر بالش نشان داشت به سر تاج سر شاهنشهان داشت
همان شاهین که تا پرواز می کرد به مرغان دگر صد ناز می کرد
مپنداری که این شاهین همان است یکی مرغ ضعیف خسته جان است
به بام آسمان در اوج افلاک به سکان آمد آن شه با دلی چاک
به تاریکی یکی تیری رها کرد رفیقش شاه اردن را صدا کرد
که ای یار وفادار مسلمان فقط یک شب ترا هستیم مهمان
به پاسخ گفت او با مهربانی که ای یار و رفیق جاودانی
تو خود دانی که من اسما رئیسم ولی رسما غلام انگلیسم
به مهر دوست دل آکنده هستم ولی از روی تو شرمنده هستم
ز بام آسمان ،از این کشاکش خبر بردند بر شاه مراکش
که شه را حال و روزش آنچنان است نه جایش در زمین نه آسمان است
چو بشنید این سخن سلطان برآشفت به فریادی رسا بر خادمان گفت
همان یک شب که اینجا ماند بس نیست؟ بگوییدش که اندر خانه کس نیست
در این بلوا در این دار مکافات پیامی می رسد از سوی سادات
ندارم ترسی از تهدید کارتر ندارم وحشتی از مکر تاچر
بیا ای دوست خاک من سرایت قدم بگذار چشمم زیر پایت
رفاقت گر چنین کردیم کردیم به روز غم اگر کردیم مردیم
تا پیام از جانب انور گرفت باز مرغ خسته بالش پر گرفت
باز شاهین مست در پرواز شد باز هم غرق غرور و ناز شد
عاقبت با صد سلام و صد درود آمد اندر خاک آن کشور فرود
میهمان بیمار و بد احوال بود سخت از این ماجرا بد حال بود
گاه تنها بود و گه بالا سرش دست انور بود و گاهی همسرش
زان خدایان آریامهر وجود استخوانی بیشتر بر تن نبود
می فکند از خشم گه آن پادشاه خسته بر آیینه عبرت نگاه
سخت می غرید کاین تصویر چیست؟ این عقاب ناتوان پیر کیست؟
شعله را می دید بر بال و پرش اشک را در دیده نا باورش
وارث شاهان و تاریخ کهن اینچنین می گفت گه با خود سخن
پادشاها ،دارم از ایران خبر پیش مرگانت که می دادند سر
زنده باد و زنده باد و زنده باد شاه ایران تا ابد پاینده باد
بودشان فریاد هر شام وپگاه زنده باد و نعره جاوید شاه
در خیابان ها چه بلوا کرده اند چوبه ی دارت مهیا کرده اند
گر رسد بر خاک میهن پای ما کس نبیند سر به تن فردای ما
خیر مقدم ها و آن تکریم کو؟ پیش پای ما سر تعظیم کو؟
مرگ با تعظیم بر آنسوی شد شاه ایران را خوش آمد گوی شد
همان جا دیده از دنیا فرو بست شبی در مصر بر تاریخ پیوست
چو در غربت نه یار و هم نوا داشت به تابوتش نشانی آشنا داشت
نشانی از درفش کاویانی به پرچم ،شیر و خورشید کیانی
همان شب روح شه از وی جدا شد چو تیری از کمان تن رها شد
شبانگاهان روان شد سوی مرغاب همان جایی که کوروش بود در خواب
برفت آنجا که دیدارش کند باز ز خواب ناز بیدارش کند باز
به او گوید که از خواب گران خیز برای پاس میهن باز برخیز
بساط پاسداران بس مهیاست برای خفتن اینک نوبت ماست
بیابان تا بیابان جستجو کرد سراسر دشت ها را زیر و رو کرد
نه بود از قبر شاهنشه نشانی نه از تاج و نه از تخت کیانی
بلی تاریخ بس تکرار دارد گهی خواب و گهی بیدار دارد
زمانی نوبت آن است و گه این گهی زین پشت و گاهی پشت بر زین
زمانی اینچنین گه آنچنان است بسی شه، مات شطرنج زمان است
ندیدم هیچ شاهی را که بازی به پایان برده با گردن فرازی
خوش آن کو اندر این بازی نبازد به هیچ و پوچ این دنیا ننازد
از آن صحرا هنوز هم گاه بی گاه طنین بانگ کوروش کوروش شاه
صدایی با نسیم شب هم آغوش هنوز هم می رسد گهگاه بر گوش
وطن را چون تو ما غمخوار هستیم بخواب آسوده ما بیدار هستیم
مسعود صدر
برای با ما بودن و با ما شدن
وبلاگ قدیمی : http://iran7031.blogspot.com/
وبلاگ جدید : http://iran7031a.blogspot.com/
ویدیوها: http://www.youtube.com/iran7032
نشانی پست الکترونیکی: iran7033@gmail.com
ـ خواهشمندیم که با توجه به تعداد بالای ایمیلهای دریافتی از ارسال هرگونه ایمیل گروهی و ناخواسته شدیدا خودداری کنید زیرا در این صورت نشانی پست الکترونیکی شما فیلتر خواهد شد و دیگر هیچگونه ایمیلی از سوی نشانی شما به دست ما نخواهد رسید.
ـ نظرات , پیشنهادات و انتقادات شما می تواند در هر چه بهتر شدن خبرنامه بابک خرمدین ما را یاری دهد , پس با ارسال نظرات , پیشنهادات و انتقادات خود ما را در هر چه بهتر شدن خبرنامه بابک خرمدین یاری رسانید.
ـ به دلیل وجود مشکلات مالی ما در طی سال گذشته مجبور به بستن خطوط پیامگیر تلفنی و سیستم پیامک پیر این خبرنامه شدیم زیرا خبرنامه بابک خرمدین به صورت کاملا مستقل فعالیت می نماید و در این راه کمکهای مالی شما هموطنان ما را در پیشبرد اهدافمان و گسترش فعالیتهایمان یاری دهد , از همین رو در صورتی که مالی به ارسال کمک مالی به این خبرنامه می باشید می توانید از طریق نشانی های ذکر شده در بالا با ما تماس بگیرید.
ـ خبرنامه ما بابک خرمدین از هرگونه دست بندی سیاسی به دور می باشد و هدف خود را پشتیبانی و حمایت از افراد و گروههائی قرار داده است که مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و یا به نوعی با مبارزات خود به پیشبرد اهداف آزادیخواهانه ملت ایران یاری می رسانند.
دیدگاه خوانندگان در رابطه با این شماره خبرنامه را می توانید در آدرس زیر بخوانید و یا دیدگاههای خود را با دیگران به اشتراک گذارید.
http://www.facebook.com/group.php?gid=342751176306
http://www.facebook.com/group.php?gid=342751176306
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر