۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

Re: تأسف، تأسف، تأسف

با درود به شما دوست گرامی و بزرگوار که مطمئن هستم قلب مهربانتان به عشق این مرز و بوم و ملت بزرگ می تپد و آنچه می فرمائید زائیده ی عشقتان است؛

ابتدا من باید نکته ای را خاطرنشان کنم که سرود ای ایران هیچ گاه سرود ملی نبوده است! در مورد اولین سرود ملی هم باید عرض کنم همانطور که حتما مستحضرید این اثر توسط یک پرفسور فرانسوی خلق شد که تنها آهنگ بود و بعدها با شعر زنده یاد بیژن ترقی اجرا شد و طبق آنچه که بنده دیده و شنیده ام اولین اجرا نیز متعلق به آقای سالار عقیلی نبوده است بلکه مربوط به خانم شقایق کمالی می باشد، اما به همین شعر بنگرید:

وطن ای هستی من

شور و سرمستی من

جلوه کن در آسمان

همچو مهر جاودان

بشنو سوز سخنم

که هم آواز تو منم

همه ی جان و تنم

وطنم وطنم وطنم وطنم...

بشنو سوز سخنم

که نواگر این چمنم

همه ی جان و تنم

وطنم وطنم وطنم وطنم...

همه با یک نام و نشان

به تفاوت هر رنگ و زبان

همه شاد و خوش و نغمه زنان

ز صلابت ایران جوان...

 

اگر نگاهی به این سروده بیندازیم درخواهیم یافت که یا شما این آهنگ را تاکنون نشنیده اید و یا به درستی و با دقت نشنیده اید! این شعر تنها ایران را می ستاید و نه ایرانی را! حتما شاد و خوش و نغمه زنان و تفاوت رنگ و زبان یعنی ستودن؟! و یا نواگر چمن وطن بودن؟! اگر وطنی نباشد کدام یک به درد می خورد؟! هیچ اشاره ای به غنای فرهنگی و بزرگی زنان و مردان ایران نشده است، پس این سروده نیز فریبی و سرابی بیش نیست! بنا به آنچه شما فرموده اید خاک هیچ ارزش و مفهومی ندارد، بله، کاملا متین می فرمایید، خاک و کشور و وطن بی مردمش معنی ندارد، اما ملت بی خاک و وطن چه؟ وقتی موطنی و زادگاهی نباشد آیا ملتی هم وجود دارد؟ آیا بدون نام ایران ایرانی معنا دارد؟ و یا بی نام چین و هند، ملت هایی به نام چینی و هندی وجود خواهد داشت؟

ملت ها زاییده ی مرز و بومشان هستند و خاک و وطن پرورشگاه آنان، شاید معنی "مام میهن" از همین جا سرچشمه می گیرد. و وطن بدست فرزندان دلیر خود استقلال خود را حفظ می کند تا نسل خویش را با فرهنگ و اصالتش بیافریند.

دوست بزرگوارم، همه ی موضوعات را نباید در هم آمیخت، اگر ما الان در ناکجا آبادیم و هیچ، و یا عکس شیر میان پرچم را حذف می کنند، آیا تقصیر سرود میهنی ای ایران است و یا زنده یاد دکتر حسین گل گلاب؟ آیا دکتر گل گلاب قصد گمراهی و تباهی ما را داشته که به قول شما چنین سروده ی وهم آلودی را به زبان رانده؟ مگر همین سرود از طرف صدا و سیما سالیان سال مورد بی مهری قرار نگرفته که تنها در زمان هایی که سودجویی و مصلحت در کار است اقدام به پخش آن از رسانه ی به اصطلاح ملی می شود؟

دوست عزیز، گلوله عشق را می شناسد! گلوله احساس را می شناسد! چرا که عقل از خطر گریزان است! غیرت یعنی عشق، غیرت یعنی جوشیدن خون از خشم.

همان مشروطه خواهانی که فرمودید چه کردند؟ اگر مردم با عشق و ایثار سینه را سپر گلوله نمی کردند چه می شد؟ آیا تنها عقل آنهایی که نشسته بودند و رهبری می کردنند کارها را پیش می برد؟

عقل و احساس لازم و ملزوم یکدیگرند، اگر عقل نباشد احساس به تباهی می رود و اگر احساس نباشد عقل کاری از پیش نمی برد چرا که عقل مصلحت بین است و احساس بی پروا!

علی ای حال، بنده به نوبه ی خود فکر نمی کنم که یک سرود میهنی که اوج احساسات میهن پرستانه در آن است ملتی را گرفتار کند! و یا چنین پایمال نمودن یک اثر جاودان هنری و هنرمندان گره ای از کار ما بگشاید! تا دیگر یاران چه اندیشند.

 

ما خود چو نداریم سر دوستی یار

بیگانه عیان است که خنجر زند از پشت

 

پاینده و پیروز باشید

با ادب و احترام فراوان

قهرمانی


From: Tahmoores M <tahmoores.post@gmail.com>
To: Hojjat Ghahramani <hjtghrmn@yahoo.com>
Sent: Sun, August 29, 2010 4:32:09 PM
Subject: Re: تأسف، تأسف، تأسف

بخوانید تا متوجه شوید که باید عقل به کار رود نه احساس

درود

معلوم است که ما اولین سرود ملی ایران که توسط سالار عقیلی بازخوانی شده است رو گوش ندادیم. من نمی دانم نظر سالار عقیلی درباره ی سرود ای ایران چه چیزی هست.

معلوم است که ما سرود ملی هندوستان رو گوش ندادیم.


من نابغه نیستم.
من نه مرغ هستم نه غاز هستم.
من روشن فکر نیستم.
من یک ایرانی هستم.

حتی اگر پر احساس ترین سرود حتی سرود ملی بر اساس عقل نباشه در آینده ای نه چندان دور اون ملت رو گرفتار میکنه.

آیا ما امروز گرفتار نیستیم؟
بابا عقل هم چیز شریفی هست.

دوست من تجربه ی تاریخی رو نادید نگیرید. تجربه ی تاریخی ملت های دیگه رو هم نادید نگیرید.
من داشتم از جلوی سر در باغ ملی در تهران رد میشدم دیدم که بالای در ورودی که پرچم ایران رو با کاشی در آوردن روی شیر وسط پرچم رو پوشوندون. خرابش کرده بودن... این یعنی حذف تجربه ی تاریخی... این یعنی حذف تاریخ ما...

ما نمیتونیم راهی رو که آلمانی ها در زمینه ی فاشیست طی کرده حالا ما طی کنیم. ما باید از تجربه ی اون ها استفاده کنیم... نه این که بگیم : آقا ما تاریخ بزرگی داریم ، آقا ما فرهنگ غنی داریم ، آقا ما... آقا ما...   الان چی کاره هستیم؟ هیچی.

در ضمن اون زمانی که اون سرباز آمریکایی سیلی به افسر ایرانی زد ما نباید فکر می کردیم که چه عاملی سبب شده که اون آمریکایی چنان رفتار کرده؟ نه اینکه بیاییم سرود احساسی بسراییم. باید یک سرودی می سرودیم تا ما رو به غیرت بیاره ، ما رو دلیر کنه.
آیا سنگ و خاک و گوهر و جوهر می تونه جبران اون سیلی که توسط اون سرباز به گوش افسر ایرانی خورد باشه؟ می تونه؟

اگر در اون زمان باشیم ( طرفای پنجاه سال پیش ) انگار یادمون رفته بود که ما پنجاه سال قبلش مشروطه راه انداختیم ( که تا امروز میشه صد و یک سال پیش ). آیا مشروطه بر اساس احساس بوجود اومد؟ یا نیاز جامعه بود و غیرت و عقل ایرانی کار رو جلو برد؟ گلوله عقل میشناسه یا احساس؟
چند نفر ما تاریخ مشروطه رو خوندیم؟ چند نفر؟! اصلا وقت کتاب خوندن داریم؟ یا ما نابغه ی کائنات هستیم و کل کتابخانه ها در مغز ماست.

ما حتی حافظ رو با عقل نمی خونیم و از دیوان حافظ برای فال گیری استفاده می کنیم. سراپای دیوان شعرای ما در ستایش عقل هست ( جز اون لیلی و مجنون و خسرو و شیرین و... ). حافظ بیت به بیتش عقل می طلبه نه احساس... ای کاش حافظ سرود ملی ما رو سروده بود.

اصلا چه ضرورتی هست تا در سرود ملی سنگ و خاک باشه؟
اصلا چرا نام بزرگان مملکت در سرود ملی نباشه؟

تا زمانی که ما احساسی رفتار کنیم وضعیتی بهتر از امروز نخواهیم داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر