داشتيم تو جبهه مصاحبه مي گرفتيم، كنارم ايستاده بود كه يكهو خمپاره آمد
نگاه كردم ديدم تركش بهش خورده و افتاده زمين. دوربين را برداشتم، خودش را سوژه كردم. بهش گفتم تو اين لحظات اگه حرفي، صحبتي داري بگو...در حالي كه مثل هميشه لبخند روي لبش بود، گفت:
من از امت شهيد پرور ايران يه خواهش دارم! اونم اينه كه وقتي كمپوت مي فرستيد جبهه، خواهشن پوستشو، اون كاغذ روشو نكنيد!!
بهش گفتم: بابا اين چه جمله ايه؟! مسخره بازي در نيار قراره از تلويزيون پخش بشه ها! يه جمله بهتر بگو!
با همون لهجه اصفهانيش گفت: اخوي، آخه نمي دوني كه تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده!
من از امت شهيد پرور ايران يه خواهش دارم! اونم اينه كه وقتي كمپوت مي فرستيد جبهه، خواهشن پوستشو، اون كاغذ روشو نكنيد!!
بهش گفتم: بابا اين چه جمله ايه؟! مسخره بازي در نيار قراره از تلويزيون پخش بشه ها! يه جمله بهتر بگو!
با همون لهجه اصفهانيش گفت: اخوي، آخه نمي دوني كه تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر