قسمت سوم
عنوان مطلب: چنين گفت شيطان
منشر شده در نشريه مبشر صبح دانشگاه صنعتي اصفهان
تاريخ انتشار: شنبه 91/2/23
چهارمي: من گفت و گوي شما با دومي و سومي را شنيدم. به نظرم بخشي از حرفهاي شما قابل فكر است، ولي نميتوانم تمام حرفهاي شما را بپذيرم.
اولي: همين كه ميخواهيد روي حرفهاي بنده فكر كنيد، مايه خوشحالي است. با اين حال اگر سؤالي داشته باشيد، مي توانم پاسخ بدهم.
چهارمي: شما ميگفتيد كه براي ساختن يك تكنولوژي غربي ساده مانند لامپ، بايد كلي زحمت كشيد. خب اين حرف، حرف درستي است. ولي مگر براي ساخت ابزار ديني نيازي به تلاش نيست؟! پس انتقاد شما به تكنولوژي غربي وارد نيست، بلكه نقد شما تمام ابزارها اعم از ديني و غيرديني را شامل ميشود. چون ابزارهاي ديني كه از آسمان نازل نميشوند، براي ساختن همانها هم نياز به انجام دادن يك سري مراحل است.
اولي: حرف شما از يك جنبه درست است. ولي من نميخواستم بگويم براي ساختن ابزار ديني هيچ تلاشي نياز نيست. من منتقد «مدرنيته» و «تكنولوژي» آن هستم. اين تمدن براي اثبات برتري خود بر ساير تمدنها، همواره اين دليل را ميآورد كه ما به كمك تكنولوژي، براي شما «رفاه» آوردهايم. بنده گفتم اين ابزارهاي كنوني نه تنها «رفاه» نياوردهاند، بلكه موجب «بحران» و «عدم آسايش» بيشتر انسانها هم شدهاند. چون براي ساخت آنها بايد زحمت بسياري كشيد و عمرمان را به پاي آن تلف كنيم.
مثلاً شما به صنايع تبديلي مواد غذايي نگاه كنيد. براي توليد بسياري از اين خوردنيها مانند كنسرو، كمپوت، سوسيس، كالباس، سس مايونز و نوشابهها ... از مواد نگهدارنده سرطانزايي مانند «بنزوات سديم» كه از مشتقات ماده سمي «بنزن» است، استفاده ميشود. مدرنيته ابتدا مواد سمي توليد ميكند و به خورد مردم ميدهد، امواج سرطانزا محيط ما را فرا گرفته، آلودگي هوا، دود سيگار، ظروف تفلون و يكبار مصرف، همه و همه سرطانزا هستند و ميخواهيم با راديوداروها و رآكتور هستهاي، سرطانها را درمان كنيم. من ميخواستم اين دور باطلي كه تمدن مدرنيته به وجود آورده- در ساخت لامپ گرفته تا ساير زمينهها- را به بقيه نشان بدهم و بگويم فريب دروغهايي كه اين تمدن ميگويد، را نخوريم.
اگر اين دروغ «آسايش بيشتر» كه غرب ادعاي آن را دارد نبود، هيچ گاه اين تمدن سراسر عالم را فتح نميكرد.
در نگاه ديني، «رفاه كامل» و تام و تمام در كره زمين امكان ندارد. زيرا اينجا «بهشت» نيست. و نبايد انتظار داشته باشيم كه يك ابزار بتواند براي ما رفاه «محض» به ارمغان بياورد. در حالي كه غرب ادعا دارد كه ما براي شما «رفاه محض» آوردهايم.
چهارمي: اگر منظور شما اين بوده، من هم با شما موافقم. ولي ظاهراً شما معتقديد دانشمندان غربي در ساخت «علم» و «تكنولوژي»، «پيشفرضهايي» داشتهاند. دليل تان براي اين حرف چيست؟
اولي: حق با شماست. ما معتقديم «علوم» و «ابزراهاي مدرن» به دليل پيشفرضهاي غيرديني كه داشتهاند، سالم نيستند. اساساً امكان ندارد كه يك دانشمند بتواند بدون «پيشفرض» به عالم و طبيعت نگاه كند. به اين دليل كه همين كه بخواهد ادعا كند كه «من بدون هيچ پيشفرضي به طبيعت نگاه ميكنم و از آن گزارش تهيه ميكنم»، خود همين جمله براي او در حكم «پيش فرض» خواهد بود!!
انسان هميشه پيشفرضهاي زيادي را با خود همراه دارد. بشر از لحظهاي كه شروع به تفكر ميكند، بسياري مسائل را بديهي فرض ميكند. در اين بين ميان دانشمند غربي و ديني هيچ فرقي نيست. تفاوت در پيشفرضهاي آنهاست كه پيشفرضهاي دانشمند غربي، ديني نيست.
چهارمي: برهان خلف شما قانع كننده است. من هم ميپذيرم كه ما نميتوانيم از «پيشفرض» خالي باشيم. ولي دليل شما براي اينكه پيش فرض آنها غير ديني است، چيست؟ به صرف اين كه يك دانشمند در يك كشور غير اسلامي و آن سر دنيا، علم توليد كرده، نميتوان گفت كه آن علم غيرديني خواند!
اولي: من هم با شما موافقم كه «غرب» يك منطقه بر روي نقشه «جغرافيا» نيست. در نگاه من، «غرب» يك «بينش» و «جهانبيني» است و هر كس اين بينش را داشته باشد «غربي» است، صرفنظر از اين كه كجا زندگي كند. و متقابلاً هر كس كه با عينك «غربي» به عالم نگاه نميكند، «غربي» نيست، حتي اگر در «نيويورك» و يا «لس آنجلس» زندگي كند.
در شروع رنسانس، انسان نگاه جديدي به عالم پيدا كرد. اين تغيير نگاه، موجب شد كه بشر با عينك و پيشفرضهاي جديدي به طبيعت نگاه كند. «فرانسيس بيكن» از فلاسفه عصر رنسانس ميگويد: «بشر از پديدهاي طبيعي، نظمي بيش از آنچه در آنها واقعاً موجود است، انتظار دارد.» به اعتقاد بنده اين جمله، رهآموز تمدن غرب و تمامي علوم مدرن بوده و مسير آنها را مشخص كرده. به عبارت بهتر در تمامي علوم كنوني، اين پيشفرض وجود دارد كه نظم كنوني «طبيعت» مطابق با خواستهها و اميال ما نيست و ما بايد اين نظم را تغيير دهيم.
چهارمي: هنوز متوجه منظور شما نشدهام. ممكن است قدري بيشتر توضيح بدهيد.
اولي: ببينيد يك وقت شما معتقد هستيد كه خالق شما كه خداي حكيم است، طبيعت را آفريده، و در اين صورت تصديق ميكنيد كه خداي حكيم حتماً تمام نيازهاي شما را در طبيعت و به بهترين شكل قرار دادهاست.
در اين صورت سعي ميكنيد در عين كشف و استفاده از طبيعت، نظم حكيمانه موجود در آن را به هم نزنيد. سعي ميكنيد كه آن را بشناسيد و خودتان را با آن وفق دهيد. در اين صورت بحرانهاي مختلف زيست محيطي هم ايجاد نميكنيد.
اما اگر مانند «بيكن» فكر كنيم كه طبيعت كنوني ناقص است و ما بايد آن را كامل كنيم، يا مانند اديسون فكر كنيم و نخواهيم بپذريم كه خداوند شب را براي آرامش قرار دادهاست( و جعل اليل سكناً، ترجمه: و اوست كه شب را مايه آرامش قرار داده، انعام: 96)، ( و من آياته منامكم باليل و النهار و ابتغائكم من فضله، ترجمه: و از نشانههاي ربوبيت او خواب شما در شب براي آرامش يافتن و تلاشتان در روز براي دستيابي به خداست. روم:23 ) حتماً همين علوم و تكنولوژي به وجود ميآيند.
اگر مانند «بيكن» فكر كنيم پيش خود خواهيم گفت كه چرا فقط بايد در تابستان «هندوانه» بخوريم؟ ما ميخواهيم در زمستان هم هندوانه بخوريم!
در حالي كه خداي حكيم ميدانسته كه ميوهاي مانند «هندوانه» به دليل آبدار بودن براي تابستان و فصول گرم كه بدن ما با كمبود آب مواجه است، مفيد است و اگر در زمستان هندوانه كه طبع سرد دارد را بخوريم، ممكن است بيمار بشويم.
اما ما چون به نظم موجود در طبيعت راضي نيستم، دست به كار ساختن سردخانه و توليد محصولات پتروشيمي مانند گاز اتيلن ميشويم تا هندوانههاي نرسيده را در تابستان بچينيم و در سردخانه بگذاريم تا به كمك گاز اتيلن در زمستان برسد و بتوانيم شب يلدا هندوانه بخوريم. بعد هم كلي خوشحال هستيم كه ما به بشريت خدمت كردايم!!
از نظر من افرادي مانند «بيكن» و «دكارت» فقط يك جمله ساده نگفتهاند. بلكه اكنون جملات و افكار آنها كم و بيش در همه جا مطرح است و همه ما نيز ناخودآگاه حرف آنها را پذيرفتهايم. الان عموم ما «دكارتي» فكر ميكنيم.
دكارت معتقد بود كه به جز انسان، همه موجودات اين سياره، مرده هستند. دكارت براي حيوانات و گياهان، حيات قائل نبود. او معتقد بود كه اين موجودات مانند يك ماشين هستند. همان طور كه در ماشين بنزين ميريزيم و حركت ميكند، حيوانات هم با خوردن غذا و آب توان حركت پيدا ميكنند.
چهارمي: اثر اين حرف چيست؟
اولي: اثرش اين است وقتي شما معتقد باشيد كه طبعيت يك موجود مرده است، به خود اجازه ميدهيد هر كاري با آن انجام بدهيد حتي اگر به قيمت نابودي آن باشد. شما مستند «خليج كوچك» را ببينيد، مستند «فاز سه» را ببينيد. اين نحوه برخورد با طبيعت و قلع و قمع حيوانات براي سود بيشتر، همه به اين دليل است كه در نگاه انسان غربي، طبيعت موجود مرده است.
اصلاً وقتي كه ما در كتابهاي علوم تجربي خوانديم كه درخت از «سلولز» ساخته شدهاست، ياد گرفتيم كه مانند دكارت طبيعت را «مرده» ببينيم. درخت «سلولز» نيست. درخت يك موجود زنده است و يك روح آن را تدبير ميكند.
به همين دليل معتقدم كه براي اصلاح نظام آموزشي حتماً بايد كتابهايي مانند علوم تجربي و زيستشناسي و ... را بازنويسي كنيم. تمام اين كتابها حامل نگاه «گاليله- بيكن-دكارتي» به عالم است.
چهارمي: نقش «بيكن» و «دكارت» در علوم و فنون جديد، تا حدي روشن شد، اما چرا «گاليله» را كنار اين دو نفر ذكر كرديد؟
اولي: يكي از اتفاقاتي كه در عصر جديد رخ داد، اين بود كه بشر سعي كرد به طبيعت با چشم رياضي نگاه كند. گاليله ميگفت: «خدا طبيعت را با قلم رياضي خلق كردهاست!» در حقيقت، از رنسانس به بعد انسان سعي كرد كه تمام عالم طبيعت را با محاسبات رياضي كشف و در آن تغيير ايجاد كند.
چهارمي: يعني شما معتقد هستيد كه نگاه رياضيوار به طبيعت، درست نيست؟!
اولي: نگاه رياضي به طبيعت «غلط» نيست، بلكه «ناقص» است. نگاه رياضيوار فقط يك جنبه از طبيعت و جنبه كمي آن را ميتواند بسنجد و نه همه ابعاد طبيعت را. اما علم مدرن ميخواهد با «رياضيات» و «محاسبات»، «تمام» طبيعت را كشف كند و اين امكان پذير نيست و لذا مدرنيته در علوم هر روز با بحران مواجه ميشود.
چهارمي: پس شما با رياضيات مشكل نداريد، بلكه با «فقط» رياضي ديدن طبيعت مخالفيد. آيا برداشت من درست است؟
اولي: بله همين طور است. البته نگاه فقط «رياضي وار» به طبيعت، يكي ديگر از پيشفرضهاي علم مدرن است. علاوه بر اينكه اگر بخواهيم فقط با نگاه «رياضي وار» به طبيعت نگاه كنيم، قطعاً اين بحران محيط زيست رخ ميدهد.
چهارمي: چرا؟!
اولي: ببينيد، در نگاه ديني طبيعت يك «آيه الهي» است كه بايد در آن زندگي كرد و نيازهاي خودمان را به كمك آن برطرف كنيم. اما نبايد اين خانه را ويران كرد. اما با نگاه «رياضي وار» صرف، طبيعت براي ما ديگر محل سكنا و آرامش و زندگي نيست، بلكه يك «منبع انرژي» است. وقتي اين طور به طبيعت نگاه شود، بايد منتظر نابودي آن هم باشيم. چون ديگر هيچ لزومي به مراقبات از آن نيست. مثل اين كه شما يك وقت به كلبهاي كه در آن زندگي ميكنيد و در عين استفاده، از آن محافظت ميكنيد. اما با نگاه «رياضي وار»، مدام پيش خود محاسبه ميكنيد كه چقدر ميتوان با چوب و الوارهاي اين كلبه، كاسبي راه انداخت! در اين صورت دير يا زود كلبه را خراب ميكنيد و چوبهايش را ميفروشيد. الان «رودخانه كارون» براي ما، ديگر يك بخش از طبيعت كه بتوان با آن زندگي كرد و آن را به عنوان يك «آيه الهي» نگاه كرد، نيست. با نگاه «كمي» ارزش رودخانه كارون فقط به اين است كه چند تا «سد» ميتوان روي آن بنا كرد!
چهارمي: به مطلب جالبي اشاره كرديد. ولي صرفنظر از اين بحثها چرا شما اصرار داريد كه علوم و تكنولوژي جديد را «شيطاني» بناميد؟ آيا فكر نميكنيد كه اين گونه تعابير تند و افراطي است؟! بر فرض هم كه بپذيريم كه اين علوم ديني نيستند، چرا ميخواهيد شيطاني بودن آن را اعلام كنيد؟!
اولي: همه ما قبول داريم كه انسان يك موجود مختار است. او همواره در معرض انتخاب خير و شر قرار دارد. خداوند به انسان خير الهام ميكند. شر هم از جانب شيطان كه او هم مقهور اراده الهي است، به قلب آدمي الهام ميشود. «و نفس و ما سواها * فالهما فجورها و تقواها»[ ترجمه: و سوگند به نفس آدمي و آن قدرتمند حكيمي كه آن را موزون ساخت و سامان بخشيد* وگنهكاري و تقواپيشگياش را به آن الهام كرد]
اين كه ما اين علوم و تكنولوژي را «شيطاني» ناميديم، از يكي از آيات قرآن الهام گرفتهايم. قرآن كريم در آيه 119 سوره نساء از قول شيطان ميفرمايد:« و لاضلنهم و لامنينهم و لامرنهم فليبتكن آذان الانعام و لامرنهم فليغيرن خلق الله... »
[ ترجمه: و قطعاً آنها را با ترغيب به پرستش معبوداني ساختگي به گمراهي ميافكنم و با آرزومند ساختن آنان به سرگرميها فريبشان ميدهم، و آنها را وا ميدارم تا گوش دامها را بشكافند و به آنان فرمان ميدهم تا آفرينش خدا را دگرگون سازند...]
در حقيقت شيطان اعلام كرده كه بشر را فريب خواهد داد تا طبيعت و خلقت الهي را تغيير دهد. به همين دليل ما معتقديم كه تمامي اين علوم كه به دنبال تغيير طبيعت هستند حاصل القاي شيطان هستند.
به عنوان مثال شما به علم «ژنتيك» نگاه كنيد. دانشمندان اين رشته، فقط دنبال شناخت ژنها نيستند، بلكه سعي ميكنند در ژنهاي موجودات زنده دست ببرند و خلقتي كه خدا اكرده را تغيير دهند.
علم «نانو تكنولوژي» نيز به همين شكل. در علم «نانو» بشر به خود اجازه ميدهد كه تغييراتي را در ريزترين ابعاد ماده و در سطح نانو ايجادكند.
بقيه علوم نيز كم و بيش نگاه بيكني را با خود همراه دارند. البته اين نگاه در برخي علوم كمتر خود را نشان ميدهد، ولي در علومي مانند نانوتكنولوژي و سلولهاي بنيادي به وضوح قابل مشاهده است.
چهارمي: شما معتقدي كه اين علوم پيشفرضهاي غيرديني دارند و حاصل القاء شيطان هستند. از طرفي ما در حال حاضر به برخي از اين علوم نيازمنديم. آيا فكر نميكنيد كه بايد در اين علوم كار كنيم؟
اولي: با شما موافقم. مقصود ما اين نيست كه تمام دانشگاهها را تعطيل كنيم و برويم در غار زندگي كنيم. اين قضيه را مخالفان همواره به ما نسبت دادهاند تا حرف ما را سخيف جلوه دهند.
براي ساختن يك تمدن جديد، قطعاً بايد در كوتاه مدت از تمدنهاي موجود كمك گرفت. اما در مسير نهايي ممكن است بسياري از پديدههاي تمدن مدرن حذف و دور ريخته شود. براي اين كار بايد نهادهاي توليد علم ما مشغول برنامهريزي و تفكر شوند. ما بايد ببينيم كه در حال حاظر به كداميك از علوم كنوني نياز حقيقي و نه وهمي داريم، و نياز جديتري داريم. در گام ديگر و به صورت همزمان با آن بايد مبادي اين علوم را مورد نقد و بررسي قرار دهيم. تا بتوانيم علم ديني تدوين كنيم.
چهارمي: يك سؤال ديگر هم اخيراً در ذهن من نقش بسته كه البته با مباحث قبل مان كمي تفاوت دارد. آن هم اين است كه يكي از اشكالاتي كه برخي منتقدين شما مطرح ميكنند اين است كه ما بايد در موضوعات مختلف به علماي اسلام شناس مراجعه كنيم، اما كساني مانند شهيد آويني كه شما از آن نام ميبريد، اسلام شناس نيستند.
اولي: ببينيد! يا علماي اسلامشناس نظر ما را تأييد ميكنند كه الحمدلله، و يا مخالف ما هستند. بزرگواراني كه با نظر ما در موضوع غربشناسي موافق نيستند يا براي سخن خود دليل دارند يا نه. (البته اين دليل هم ميتواند دليل نقلي و رواي و قرآني باشد كه براي ما قطع و يقين ايجاد كند و يا برهان عقلي باشد.) اما اگر هم كه شخصي از ميان علما بدون دليل سخن ما را رد ميكند، نبايد به حرف او اعتنا كرد.
در هر صورت هر كس- چه علماي بزرگوار و چه افراد عادي- با دلايل محكم بتوانند حرف ما را رد كنند، ما از نقد هاي خود نسبت به تكنولوژي صرفنظر خواهيم كرد، وگرنه دين به ما اجازه نميدهد كه هر حرفي را بدون استدلال و صرفاً به دليل اين كه گوينده آن يك شخص بزرگ و محترمي است بپذيريم. البته ما هم معتقديم كه علماي ما چون در پاي مكتب اهل بيت عليهم السلام شاگردي كردهاند، به معارف ناب و عميقي دست يافتهاند، اما اين بدين معنا نيست كه هر حرفي را بدون دليل و بينه شرعي بپذيريم. چرا كه معيار درست و غلط بودن قضايا، حرف هيچ كس نيست، بلكه منطق و برهان است. اساساً ما حق نداريم معيار حقانيت انديشهها را افراد بدانيم. به بيان اميرالمؤمنين عليهالسلام در جنگ صفين: «افراد را با حق بشناس و نه حق را با افراد.»
=>=>=>=>=>=>=>=> ما بايد عادت كنيم، براى خودمان فرهنگ كنيم، براى خودمان يك فريضه بدانيم كه هر كالائى كه مشابه داخلى آن وجود دارد و توليد داخلى متوجه به آن است، آن كالا را از توليد داخلى مصرف كنيم و از مصرف توليدات خارجى بجد پرهيز كنيم
امام خامنه ای حفظه الله <=<=<=<=<=<=<=<=
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر