روايت از علی (ع):
اولين حيوانی که پس از رسول خدا(ص) از دنيا رفت عفير خر رسول خدا بود!
اين خر با رسول خدا صحبت کرده بود ! و گفته بود :
پدر و مادرم فدای تو، پدرم از قول پدرش و از قول جدش و جد جدش و ...نقل کرده که نوح (ع) جد من را در کشتی گذاشت و به مردم گفت ای مردم از نسل اين خر، خری متولد ميشود که رسول خدا بر او سوار ميشود، و من خوشحالم که آن خر هستم ! (اصول کافی جلد ۱ ص ۱۸۴- کتاب الحجه باب ما عند الائمه من سلاح رسول الله) اتفاقا نوادگان این حجت الاحمار الان همه در مسند هستند. به جون خودش
ابو عبدالله جعفر صادق مي گو يد:
هنگامي كه علي نماز ظهر را خواند متوجه جمجمه اي شد و با آن صحبت نمود …با جمجمه اي مشغول شد تا خورشيد غروب نمود پس با سه زبان انجيل با آن صحبت كرد تاعرب سخن آن را نفهمند .زبان زرگری از همانجا اختراع شد
حضرت علی برای اینکه نماز عصر وی قضا نشود به خورشید دستور داد غروب نکند اما خورشيد گفت : برنمي گردم ومن رهايي يافتم، حضرت علي نزد خداوند دعا كرد خداوند هفتاد هزار زنجير آهني به سوي خورشيد فرستاد، فرشتگان، زنجير هارا به گردن خورشيد انداختند آنرا بر چهره اش كشيدند تا اينكه سفيد و پاك برگشت. (بحار الانوار . جلد 41 . صفحه 166) در آخرین گردش سفینه هابل بقایای زنجیر ها مشاهده شد است. به روح پدر سگ پدرش راست میگم تازه میگن یوری گاگارین پهن اسب حضرت رو در موقع معراج در ماه کشف کرده. روایت است اسب حضرت در مسیر آسمان هفتم در ماه توقف کوتاهی داشت که آنجا را به گه مبارک مزین فرموده بود.
تردستی امام حسن
می گویند : جمعی از اصحاب حضرت امیرالمومنین (ع) بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام حسن (ع) آمدند و گفتند : « برای ما ظاهر کن از آن عجایبی که پدرت به ما نشان می داد .»
امام حسن (ع) فرمود : اگر نشان بدهم ایمان خواهید آورد ؟
گفتند : بلی
حضرت فرمود : اگر پدرم را ببینید خواهید شناخت ؟
گفتند : بلی
پس امام حسن (ع) پرده را برداشت و فرمود: نگاه کنید.کدام پرده را؟ گویا پرده سینما بوده اونهم سه بعدی
وقتی آنها نگاه کردند دیدند که حضرت امیرالمومنین (ع) در آنجا نشسته است .
امام حسن (ع) فرمودند : آیا او حضرت امیر المومنین است ؟
همه گفتند : بلی ! گواهی می دهیم که تو به حق و راستی ولی خدا هستی و تو ٬ امام بعد از پدر خود می باشی و به تحقیق که امیرالمومنین (ع) را بعد از وفات آن حضرت به ما نشان دادی چنانچه پدرت ٬ رسول خدا (ص) را بعد از وفات آن حضرت در مسجد قبا به ابوبکر نشان داد .
حضرت امام حسن (ع) فرمود : مگر نشنیده ای قول خدا را که می فرماید : « و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون. » ( بقره . سوره ۱۵۴ )
یعنی : «و به آنها که در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید بلکه آنان زنده اند ولی شما نمی فهمید.»به این شما نمیفهمید بیشتر دقت کنید
سپس فرمود : این آیه در باب هر کس که در راه خدا کشته شود نازل شده است ٬ پس در حق ما چه استبعاد می کنید ؟
آنها گفتند : ایمان آوردیم و تصدیق کردیم ای فرزند رسول خدا . (بحار الانوار . جلد ۴۳)و به همین خاطر بود که ایشان نود و نه سال حکومت کردند دیگه!!!!!!!!!!!!!!!
شیر خوردن امام حسین
امام حسين(ع) از سينه حضرت زهرا شير نخورد بلکه پيامبر انگشتش را در دهان او ميگذاشت و او می مکيد و برای سه روزش کافی بود! (اصول کافی کتاب الحجه . باب مولد حسين ابن علی) انگشت نگو پستون اناری.......جانم
پیامبر اکرم (ص) فرمود :
در جهنم کوهی است که به آن کوه سکران می گویند (هر کس آن کوه را ببیند از شدت عذابش مست لایعقل و از خود بی خود می شود )٬مگه با دیدن هم مست مشین؟ در زیر آن کوه ٬ یک وادی است که غضبان نام دارد و در آن وادی ٬ چاهی است که به اندازه صد سال راه ٬ عمق دارد صد سال راه با چه سرعتی؟و در آن چاه تابوتهایی از آتش است و در آن تابوتها صندوقهایی از آتش می باشد و در داخل آن صندوقها ٬ لباسها و غل و زنجیرهایی از آتش است ( که جای گروههایی از اهل جهنم اینجاست ٬پناه بر خدا ) (امالی صدوق . ص ۱۹)
رئیس شیعیان جن و واقعه کربلا
در هنگامی که واقعه جان سوز کربلا در حال وقوع بود ٬ زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر العلم ٬ برای خود مجلس عروسی مهیا کرده بود و بزرگان طایفه جن را دعوت نموده و خودش بر تخت شادی و عیش نشسته بود .
در همین هنگام متوجه شد از زیر تختش صدای گریه و زاری می آید.
زعفر گفت : چه کسی است که در این موقع شادی ٬ گریه می کند ؟
در این هنگام دو جن حاضر شدند . زعفر از آنها سبب گریه شان را پرسید .
آنها گفتند : ای امیر ! چون شما ما را به فلان شهر فرستادی ٬ در حین رفتن به آنجا ٬ عبورمان به شط فرات که عرب به آنجا « نینوا » می گویند افتاد .
دیدیم در آنجا لشگر زیادی جمع شده و مشغول جنگ هستند .
چون نزدیک آن دو لشگر شدیم ٬ دیدیم میان معرکه جنگ ٬ حسین بن علی (ع) پسر آن آقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده بود ٬ یکه و تنها ایستاده و یاران و انصارش همه کشته شده اند.
خود آن بزرگوار ٬ غریب و تنها و تکیه بر نیزه بی کسی داده و نظر به یمن و یسار می فرمود : « آیا نصرت کننده ای نیست که ما را نصرت دهد ؟ » و نیز شنیدیم که اهل و عیال آن بزرگوار ٬ صدای العطش بلند کرده بودند.
چون این واقعه را مشاهده کردیم فورا خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر کنیم که الان پسر پیغمبر را به شهادت می رسانند .
زعفر تا این سخن را شنید تاج شاهی را از سرش در آورد و لباس دامادی را از تن بیرون کرد و طوایف مختلف جن را با حربه های آتشین برداشت و همگی با عجله به طرف کربلا روان شدند .
خود زعفر می گوید :
وقتی ما وارد زمین کربلا شدیم دیدیم چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشکر دشمن فرا گرفته است و همچنین صفوف ملائکه زیادی را دیدیم .
ملک منصور با چندین هزار ملک دیگر از یک طرف ٬ ملک نصر با چندین هزار ملک از طرف دیگر ٬ جبرئیل با چندین هزار ملک در آن طرف ٬ و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار ملک و همچنین در طرفی ملک اسرافیل ٬ ملک ریاح ٬ ملک بحار ٬ ملک جبال ٬ ملک دوزخ ٬ ملک غذاب ٬ هر کدام با لشکریان خود منتظر اجازه هستند .
همچنین ارواح یکصدو بیست و چهار هزار پیغمبر از آدم تا خاتم همه صف کشیده ٬ مات و متحیر مانده اند.
خانم انبیاء آغوش گشوده و به امام حسین (ع) می فرمود : « ولدی العجل العجل انّا مشتاقون » یعنی : « پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به درستی که مشتاق تو هستیم . »
آن حضرت یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان ٬ پیشانیش شکسته ٬ سرش مجروح ٬ سینه اش سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود و هر نفسی که می کشید خون از حلقه های زره می جوشید ولی اصلا اعتنایی به هیچ یک از آن ملائکه نمی نمود.
مرا هم کسی راه نمی داد که خدمت آن حضرت برسم . همانطور که از دور نظاره می کردم و در کار آن حضرت حیران بودم ناگهان دیدم آقا امام حسین (ع) سر غربت از بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره هی فرمود: « ای زعفر ! بیا »
در این هنگام همه ملائکه به سوی من نگاه کردند و به من راه دادند .
من هم خود را به خدمت آن حضرت رساندم و عرض کردم : « من با سی و شش هزار جن برای یاری شما آمده ام .»
حضرت فرمود : « ای زعفر ! زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو قبول درگاه باشد ولی لازم به زحمت شما نیست ٬ برگردید . »
عرض کردم : « قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمایی ؟ »
حضرت فرمود : « شما آنها را می بینید ولی آنها شما را نمی بینند و این از مروت دور است . »
عرض کردم : « اجازه بفرمایید همه انسان می شویم که در این صورت اگر کشته شویم در راه رضای خدا کشته شده ایم . »
حضرت فرمود : « زغفر ! اصلا مایل به زندگی نیستم و آرزوی لقای پروردگار را دارم . شما به جای خود برگردید و به جای نصرت و یاری من ٬ برای من گریه و عزاداری کنید! که اشک عزاداری برای من ٬ مرهم زخمهای من است .! »
من به امر امام مایوسانه برگشتم . چون به محل خود رسدیم بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم نمودیم . مادرم به من گفت : پسرم چه می کنی ؟ کجا رفتی که این طور ناراحت برگشتی ؟
گفتم : مادر ٬ پسر آن پدری که ما را مسلمان کرد حالش در کربلا چنین و چنان است ٬ من رفتن تا یاریش کنم اما آن حضرت اجازه نفرمود. چون امر امام واجب بود برگشتم .
مادرم چون سخنان مرا شنید گفت : ای فرزند ! ترا عاق می کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش فاطمه چه بگویم ؟
زعفر گفت : مادر ! من خیلی آرزو داشتم که جانم را فدای آن حضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمودند .
مادر گفت : بیا برویم ٬ من به همراه تو می آیم و دامنش را می گیریم و التماس می کنم شاید اجازه دهد که تو در رکابش شهید بشوی پس مادرم از پیش و من با لشکریان از عقب ٬ یه طرف کربلا حرکت کردیم .
چون به آنجا رسیدم از لشگر صدای تکبیر شنیدیم چون نگاه کردیم سر آقا امام حسین (ع) بلای نیزه است و دود و آتش از خیام حرم حسین (ع) بلند می باشد .
مادرم خدمت امام سجاد(ع) رسید و اجازه خواست تا با دشمنان آنان جنگ کند ولی ایشان اجازه نداد ولی فرمود : « در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال ما را در بالای شتران نگه دارید . »
پس آنان اطاعت کردند و تا شهر شام با اسراء بودند تا اینکه حضرت آنها را مرخص نمود. ( شرح زیارت عاشورا نقل از ریاض القدس)بقیه این سریال اکشن درام کمدی را هفته بعد مشاهده خواهید کرد. زده رو دست هالیوود.
حضرت سلیمان (ع) و کربلا
روزی حضرت سلیمان (ع) بر قالی پرنده خود نشسته بود و در حال حرکت در هوا بود . از قضا عبورش بر روی زمین کربلا افتاد.
ناگهان طوفان شدیدی سه مرتبه بساط او را چرخاند و به زمین فرودش آورد .چون اختیار باد و طوفان در اختیار حضرت سلیمان (ع) بود ٬ آن حضرت باد را مورد سرزنش قرار داد و دلیل این کارش را پرسید.
در این هنگام باد به اذن خداوند متعال شروع به خواندن مصیبت امام حسین (ع) کرد و گفت : ای پیامبر خدا ! شهادتگاه حسین (ع) در این سرزمین است. (بحارالانوار .جلد ۴۴)
عواملی که موجب کاهش فشار قبر می شوند
1 - نهادن دو چوب تر همراه میت : نام میت و اینکه او به یکتایی خدا و رسالت محمد (ص) و امامت امامان (ع) گواهی می دهد ٬ در آن دو چوب نوشته شود. (فروع کافی . جلد ۳ . صفحه ۱۵۱ تا ۱۵۳)
به امام باقر (ع) عرض کردم : « چرا چوب تازه همراه میت قرار داده می شود ؟ » فرمودند : « زیرا همین دو چوب تازه ٬ عذاب و حساب قبر را تا مدتی که خشک نشده اند ٬ دور می کند .» سپس در پایان فرمودند : « به خواست خدا ٬ پس از آنکه آن دو چوب خشک شدند ٬ غذاب و حساب قبر به سراغ میت نمی رود .»
2 - به طور کامل و صحیح انجام دادن رکوع
3 - آنکه دفن شود در نجف الاشرف و کربلا ٬ زیرا که از خواصّ آن تربت شریف آن است که ساقط می شود عذاب قبر و حساب منکر و نکیر از کسی که در آن مدفون شود . (ارشاد القلوب . جلد ۲. صفحه۳۴۷ )
4 - نماز وحشت خواندن برای مرده
5 - حج : امام صادق (ع) فرمودند : « کسی که چهار بار ٬حج انجام دهد ٬ هرگز فشار قبر به او نرسد . » (بحارالانوار . جلد ۹۹ . صفحه۲۰)
6 - مردن در جمعه : مردن بین ظهر پنجشنبه تا ظهر جمعه ٬ موجب رفع فشار قبر می گردد ٬ و طبق بعضی روایات ٬ امام صادق (ع) فرمودن : « کسی که در روز جمعه بمیرد برای او برات آزادی از فشار قبر مقرّر می شود . » (بحارالانوار . جلد ۶ . صفخه ۱۳۰)
7 - نماز شب : امام رضا (ع) فرمودند : « کسی که نماز شب بخواند ٬ و در قنوت نماز « وِتْر » هفتاد بار استغفار کند « اُجِیرَ مِنْ عَذابِ الْقَبْرِ » : « از عذاب قبر ٬ پناه داده می شود » (بحاراالانوار . جلد۸۷ . صفحه۱۶۱ )
8 - ریختن آب ٬ روی قبر
9 - خواندن بعضی از سوره های قرآن
10 - آن که در هر روزی ده مرتبه « اَعْدَدْتُ لِکُلِّ هَوْلٍ لا اِلهَ الّا الله » تا آخر بخواند که در سفینة البحار ٬ ماده فبر موجود است . هرکس این دعا را بخواند حق تعالی چهار هزار گناه کبیره او را بیامرزد و از سنکرات مرگ و فشار قبر و صد هزار هول قیامت نجات دهد و از شر شیطان و لشکرهای او محفوظ گردد و غم و اندوهش زایل شود.
11- صدقه دادن
12 - آنکه روز اول رجب ده رکعت نماز بخواند
13 - آنکه چهار روز از ماه رجب روزه بگیرد
14- از چیزهایی که باعث نجات از عذاب قبر است خواندن سوره ی « تَبارَکَ الْمُلک » بالای قبر میت است ٬ چنان که قطب راوندی از ابن عباس نقل کرده که : مردی رو به روی قبری خیمه ای زد و ندانست که آن قبر است و سوره ی « تَبارَکَ الْمُلک »را خواند ٬ پس شنید صیحه زننده ای را که گفت : این سوره نجات دهنده است. این مطلب را به حضرت رسول (ص) کرد . آن حضرت فرمودند : آن سوره نجات دهنده است از عذاب قبر . ( بحارالانوار . جلد ۸۲ . صفحه ۶۴)
15 - حضرت محمد (ص) فرمودند : وقتی جنازه ای دفن شد هر که نزد قبر او سه مرتبه بگوید : « اَللّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَنْ لا تُعَذِّبَ هذا الْمَیِّتَ » حق تعالی غذاب را از او بردارد تا روزی که در صور دمیده شود . (سفینة البحار . جلد ۴ . ذیل کلمه «قبر» )
16 - شهادت در راه خدا : امام صادق (ع) می فرمایند : «شهیدان همان ضربه ای را که در راه خدا خورده اند برای ایشان کافی است .» (بحارالانوار . جلد ۶ . باب قبر)
قبر سخنگو در بیت المقدس
در بیت المقدس مقبره ای است معروف به مفبره « مامیلا » و در آن مقبره ٬ قبری است معروف به «وَجَدْنا ».
در وجه تسمیه آن قبر به این اسم گفته اند که : فرد سواره ای که مشغول قرائت قرآن بوده از آن قبرستان عبور می کرده وقتی به آن قبر می رسد این آیه را تلاوت می کند : « آیا آنچه را که پروردگارتان به شما وعده داده بود ٬ حق و حقیقت و راست و درست یافتید ؟ » ( اعراف .سوره ۴۴ )
پس فی الفور صدایی از آن قبر بلند می شود که : « بله آنچه پروردگارمان به ما وعده داده بود ٬ حق یافتیم. » پس از آن ٬ این قبر معروف به قبر « وَجَدْنا » می شود . (خزینة الجواهر ٬ صفحه ۵۴۲)
حضرت علی و عایشه در یک لحاف
در روايت است که علی (ع) با رسول خدا به مسافرت رفت و عايشه همراهش بود و تنها يک لحاف همراهشان بود ! و علی میگوید رسول خدا بين من و عايشه خوابيد ! وهنگاميکه رسول خدا شب برای نماز شب بر خاست من و عايشه در يک لحاف بوديم ! خوب ....بعدش خار..........فلان سانسور کرد( بحار الانوار .جلد ۲. صفحه ۴۰ دار احياء التراث العربی )
ماهی سخنگو کرکره
علی علیه السلام در غزوه صفین ، قصد عبور از نهر فرات را داشت ولی معبرش معلوم نبود .
به نصیر بن هلال فرمود برود کنار فرات ، واز طرف من ماهیی به نام کرکره را صدا کن ، و از او محل عبور را بپرس .
نصیر اطاعت نمود و بر کنار فرات آمد و فریاد برآورد که یا کرکره ، بالفورهفتاد هزار ماهی سر از آب بیرون آوردند ، لبیک لبیک ، چه می گویی ؟
نصیر جواب داد ، مولایم معبر فرات را می خواهد ، هفتاد هزار ماهی آواز برآوردند که ما همه کرکره نام داریم ، بگو این شرف در حق کدامیک مرحمت شده است تا اطاعت کنیم .
نصیر برگشت و ماجرا را به عرض مولایش علی رسانید .
فرمود ، برو کرکرة بن صرصره را بخوان . برگشت و ندا داد . این بار شصت هزار ماهی سر برآوردند که ما کرکرة بن صرصره هستیم ، این عنایت در حق کدام شده است ؟
نصیر برگشت و پرسید :
فرمودند ، برو کرکرة بن صرصرة بن غرغره را بخوان . نصیر بازگشت و چنین کرد . این بار پنجاه هزار ماهی و ماجرای پیشین تکرار شد .
برگشت و مولا گفت : برو کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن در دره را بخوان . تا اینکه در دفعه هشتم که فریاد برآورد ، ای کرکرة بن صرصرة بن غرغرة بن دردرة بن جرجرة بن عرعرة بن مرمرة بن فرفرة !
آن وقت ماهی بسیار بزرگی سر از آب برآورد و قاه قاه خندید که ای نصیر ، به درستی که علی ابن ابیطالب با تو مزاح فرموده است ، زیرا او خودش همه راه های دریا و معبر ها و دجله ها را از ماهیان بهتر میداند ، ولی اینک به او بگو که معبر فرات آنجا است .
نصیر برگشت و صورت حال را عرض کرد .
حضرت فرمودند :
آری من به همه راه های آسمانها و زمین آگاهم . پس نصیر صیحه زده غش کرد . و چون به هوش آمد فریاد برآورد ، شهادت میدهم که تو همان خدای واحد قهاری . و آنگاه حضرت فرمود . چون نصیر کافر به خدا شده ، قتلش واجب است . آنگاه شمشیر از غلاف کشید و گردنش را بزد . ( بحارالانوار علامه مجلسی به نقل از کتاب سه مکتوب نوشته میرزا آقاخان کرمانی)عجب آشغالی بوده این دیوث
رسول خدا (ص) بر زنی که آتش در تنور روشن کرده بود و نان می پخت گذشتند ٬ این زن طفلی داشت که پهلوی خود نشانیده بود.
همین که چشمش به آن حضرت افتاد عرض کرد : یا رسول الله (ص) شنیده ام شما فرموده اید : « خداوند مهربانتر است به بنده خود از مادر نسبت یه فرزند خود » ایا راست است ؟
فرمودند : بلی.
زن عرض کرد : مادر طفل خود را در این تنور نمی اندازد خدا چگونه بنده خود را به جهنم می برد ؟!
پس رسول خدا (ص) ینا کرد گریه کردن و فرمود : خدا با آتش کسی را عذاب نمی کند مگر اینکه تکبر کند و از گفتن « لا اله ال الله » پرهیز کند. (قصص الله ٬جلد ۱ ٬ صفحه ۸۲)
سرویس بهداشتی در بهشت
در روایت است مردی از پیامبر اکرم (ص) سوال می کند : آیا شما گمان می کنید که بهشتیان می خورند و می آشامند ؟
حضرت می فرماید : بله ٬ قسم به خدا هر فردی در بهشت قوه و قدرت صد مرد را دارد و به اندازه صد نفر غذا می خورد و نوشیدنی می نوشد .
بعد او سوال می کند : بهشت که جای پاک و پاکیزه است و جای کثافات و آلودگی نیست ٬ پس اینها پس از این همه خوردن و نوشیدن احتیاج به دستشویی پیدا کنند چیکار می کنند ؟
حضرت می فرماید : آنچه را که خورده اید به صورت عرق خوشبو که بوی مشک و عنبر می دهد ٬ از بدنشان خارج می گردد و دیگر احتیاج به دستشویی ندارد .(بحارالانوار ٬ جلد ۸ ٬ صفحه ۱۴۹ )
چسباندن دست و پای قطع شده
می گویند : در جنگ بدر ٬ ابوجهل ضربتی به دست معاذ بن عفرا زد و دست او را قطع کرد . او با دست بریده به محضر پیامبر اکرم (ص) رسید.
حضرت رسول اکرم (ص) از آب دهانش به دست قطع شده مالید و آن را سر جایش گذاشت ٬ پس دست جدا شده او بهم چسبید و کاملا صحیح و سالم گردید.
همچنین منقول است که : پای عمرو بن معاذ در جنگ قطع شد و پیامبر اکرم (ص) آب دهانش را به آن مالید و پای وی وصل شده و کاملا خوب شد. (بحار الانوار ٬ جلد ۱۸)عربستان با آغاز تحقیقات گسترده به دنبال مولکولی از تف حضرت است تا با تولید انبوده ان چسب شگفت انگیز ممدی را به جهانیان تقدیم کند. گور بابای جراحان همه رو ولش تف ممدی رو بچسب. صد رحمت به محمودی خودمون و با هاله ی نورانی اش. این که تفش این کارها رو میکرد تو ببین بقیه مایعاتش چیکار میکرده
حضرت علی (ع) نقل شده که : در جنگ احد شمشیرم شکست . پس رو کردم بسوی رسول خدا (ص) و گفتم : « مرد با شمشیرش می جنگد و الان شمشیر من شکسته است . »
در این هنگام چشم حضرت به بوته خشکیده خرمایی افتاد ٬ پس آن را برداشت و حرکت داد که ناگهان به صورت شمشیر ذوالفقار در آمد و به من داد و من آن را به هرکس که می زدم ٬ به دو نیم می شد. (بحار الانوار)
عبدالله بن سلام می گوید :
از رسول خدا (ص) در مورد رومان سوال کردم فرمود :
او ملکی است قبل از نکیر و منکر وارد می شود و به میت می گوید : تمام کارها و اعمالی که در دنیا انجام داده ای را بشمار .
او می گوید : من یادم نیست .
رومان می گوید : من یادم است می گویم تو بنویس .
می گوید : با چی بنویسم و بر چی بنویسم ؟
می گوید : با انگشتت به عنوان قلم و با آب دهنت به عنوان مرکب و بر کفنت به عنوان کاغذ بنویس . او ابتدا اعمال خوب خویش را می نویسد بعد نوبت اعمال بد می رسد ٬ خجالت می کشد بنویسد.
رومان می گوید : ای خطاکار ! در دنیا وقتی آن اعمال زشت و قبیح را انجام می دادی از خدا خجالت نمی کشیدی ٬ حالا خجالت می کشی ؟ !
رومان گرز را بر می دارد او را بزند .
می گوید : مهلت بده تا بنویسم.
همه گناهان و خطاهایش را هم می نویسد .
رومان می گوید : حالا مهر کن .
می گوید : من که مهر ندارم؟
می گوید : با انگشتت مهر کن سپس به گردنت بنداز و تا روز قیامت این اعمالت در گردنت خواهد ماند که خداوند در قرآن فرمود :
« و کارنامه ی هر انسانی را به گردنش آویخته ایم ٬ و روز قیامت برای او نامه ای که آن را گشوده می بیند بیرون می آوریم. » (قرآن . سوره اسراء. آیه ۱3 و ۱۴ )
در هر صورت رومان فتان القبور بعد از شناسایی او پیش نکیر و منکر می رود و گزارش می دهد تا نکیر و منکر با توجه به اعمال او با صورت نیکو یا زشت وارد شوند. ( کفایة الموحدین ٬ جلد ۴ ٬ صفحه ۲۳۱)
رکوع و کاهش فشار قبر
امام باقر (ع) می فرماید : کسی که رکوع خود را کامل انجام دهد از وحشت قبر در امان است .
هر چه در برابر خداوند بیشتر خم شویم قدرت برخورد با شیطان و شیطان صفتان را بیشتر خواهیم داشت .
امام صادق (ع) فرمودند : رکوع و سجود طولانی ٬ ابلیس را عصبانی کرده و می گوید : وای بر من این مردم با اینگونه بزرگی حق ٬ دیگر مرا اطاعت نمی کنند .
خداوند به فرشتگان می فرماید : ببینید بندگان من چگونه مرا تعظیم می کنند و در مقابل من رکوع می کنند ٬ من نیز آنان را بزرگ خواهم کرد و عزت و عظمت می بخشم . (وسائل الشیعه ٬ جلد۲ ٬ صفحه ۹۲۸ و جلد ۴ ٬ صفحه ۹۲۸ ) (جامع الاحادیث ٬ جلد ۵ ٬ صفحه ۲۰۳ ) (تفسیر نماز محسن قرائتی ٬ ص۱۳۶ . قصص الصلاه ٬ صفحه ۱۵۲)
|
نقد قرآن در محور حدیث |
امام باقر (ع) می فرماید:
هفتاد هزار ملائکه غلاظ و شداد از جای خود حرکت می نمایند و استخوانهای اهل آتش را خرد و گوشتهایشان را متلاشی می کنند.!
اهل آتش می گویند:آیا بر ما رحم نمی کنید؟!
آنان می گویند:ای اشقیا!چگونه ما بر شما رحم کنیم و حال آنکه خداوند ارحم الراحمین بر شما رحم نکرده.!!
آنگاه آنان را به طرف جهنم پرتاب می کنند که هفتاد سال به طرف ته جهنم فرو می روند و در حال سقوط ٬ سنگهای آتش زا به پهلوهای راستشان می بندند و از طرف چپشان هم شیطانی با ایشان قرین می شود .!
هفتاد پوست در بدن ایشان قرار می دهند که کلفتی هر پوستی بیش از اندازه است اما تا به ته جهنم برسند همه آنها خواهند سوخت و در بین راه و سقوط به جهنم مارها و عقربهای آتشین ٬ ایشان را خواهند گزید!
تا جایی که سرشان از هیبت نیش آنها به اندازه" کوه" و "لبهایشان" به اندازه خرطوم فیل می شود ! و آتش به مقعدشان داخل می شود ! و تمام امعا و احشایشان را می سوزاند و از سر دماغشان چرک و خون جاری می شود .!
وقتی به ته جهنم برسند هفتاد جامه از آتش بر بدنشان بپوشانند ! و کلاهی آتشین بر سرشان بگذارند و چنان جهنم برایشان تنگ شود که گویا میخی را به زور چکش به دیوار فرو کرده اند و از هیبت و شدت عذاب جهنم روحهایشان سیاه گردد و بدمشان بد منظره گردد و ناخن هایشان مثل ناخن حیوانات دراز شود !
اینجاست که ملائکه غلاظ و شداد با گرزهای آهنین و آتشین بر سرشان بکوبند که بار دیگر به دره های عمیق جهنم فرو روند . و این حالت همچنان ادامه دارد....! (کتاب الاختصاص ٬ مبحث نار )
شرح جهنم
جهنم هفت در دارد و در هر دری هفتاد هزار کوه است و در هر کوهی هفتاد هزار شعبه است و در هر شعبه ای هفتاد هزار وادی است و در هر وادی هفتاد هزار شقه است و در هر شقه هفتاد هزار خانه است و در هر خانه هفتاد هزار مار است که بلندی هر مار به اندازه سه روز راه است و نیشهای آنها به اندازه درخت خرماست.
این مارها به انسانها حمله می آورند و می درند و گوشتهای بدن ایشان را متلاشی می کنند .
اهل عذاب با مشاهده این مارها به نهرهایی از آتش که در روی زمین جهنم در جریان است و مملو از زهر مار و عقرب است پناهنده می شوند و خودشان را به درون این نهرها می اندازند.
این نهرها هم به قدری عمیق هستند که اهل عذاب وقتی داخل این نهرها می افتند ۷۰ جریف پایین می روند و هر جریفی ۷۰ سال راه است. (کفایة الموحدین . مبحث جهنم)
عقل و عقلانیت در اسلام
در حدیثی از ابن هریره روایت شده :
شنیدم از حضرت محمد که می فرمود :ممکن است گاهی مردم پیش خود فکر کنند و از خود بپرسند که این مخلوقات را خدا آفریده ، پس خدا که آفریده ؟!
هر گاه چنین فکری به خاطرشان امد بگویند «قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد» آنگاه سه بار آب دهان خود را به سمت چپ بیاندازد! و از شیطان رجیم به خداوند پناه ببرد.! (سیره ابن هشام . جلد 1 . صفحه 380)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر