خوب آنچی تومیخواهی حکم آنچه تو فرمایی
http://www.deldaar.ir/
From: Mj Shadmehr <mj.shadmehr@gmail.com>
To: lymoo@googlegroups.com
Sent: Wednesday, August 15, 2012 11:58 PM
Subject: Re: [لیمو:10632] دین به چه معناست؟
این بحث خاتمه پیدا کنه بهتره
یا علی
--
-- یا علی
در ۱۵ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۲۳:۴۲، farhad simin <farhadedik@yahoo.com> نوشته:
سلاممدتیه دارم پیامهای پیرامون این بحث رو دنبال میکنمجناب نورالدینشما که سنتان قد میدهد حتما ماجرای تحریم تنباکو را شنیدیدروزی در همین مملکت کشیدن قلیان حرام اعلام شد و وقتی آن قرارداد شوم ملغی گردید ، میرزای شیرازی هم از حکم خود برگشتاین یعنی دین شمامیتواند با استفاده از انعطافی که دارد حافظ منافع ملی شما باشدهرچند به قول شما این دین، دین اعراب است ولی در اینجا از منافع ملی ایرانیان محافظت کرداین مثالی بود برای کارد کاملا دنیایی و مادی دینکاربرد غیر دنیایی اش را بعید میداند به کارشما بیاید
From: Nouredin Ahangarzadeh <ahalimo@gmail.com>
To: "lymoo@googlegroups.com" <lymoo@googlegroups.com>
Sent: Wednesday, August 15, 2012 10:01 PM
Subject: Re: [لیمو:10615] دین به چه معناست؟
--جهت اطلاعدوست من شما سنتان قد نميدهد أكر در مورد فند از پدر بزركوارتان بپرسيد داستان را خدمات ان ميگويند كه چطور اخوندها خوردن چله را با فند حرام اعلام كردند و پس از دريافت حقوق انرا بشرط داخل كردن در چله و سبپس خوردنش را حلال چرا كه فند را با وارد كردن در چله غسل ميداد و انرا حلال ميدانست.حالا كه مرغ كمياب شده اقايان طبق معمول سنواتي إيه و حديث پيًدا ميكنند اين نوع دين جايش ظرف أشغال استنورالدين
On Aug 15, 2012, at 9:46, احمد نکویی <ahmad.nekouei@gmail.com> wrote:
آقا نورالدین معنی شما از دین با آنکه آقا محمد می گن خیلی
متفاوت به نظر می رسه شما دین را امری دنیایی و حاصل تفکرات عده
ای انسان با هوش بسیار ولی آقا محمد آنرا مسیری مافوق اندیشه بشر
و الهی لطفا بیشتر توضیح دهید به نظر شما هدف نهایی ادیان و نیز
انسان چیست ؟
2012/8/15, Nouredin Ahangarzadeh <ahalimo@gmail.com>:
جناب دوست اقاي محمد -تي- البر منكرش لعنت شما بطور مبسوط از رآه قرآني دين را معني فرموده و شرح كاملي رانوشته ايدأيا توضيحات تان براي مسيحيان كه جزر أديان اولا لعزم هستند قابل درك است ؟؟حتما نه يناير اين تناقض من خلاصه اي مورد قبول همه باشد عرض كردمتمام اين جر و بحث ها بخاطر أنيسه نكردن بعضي از دوستان است كه نوشته اي راناقص ميخواستند و بسرعت باد و برق در مقام جوابك سي در مي أيندأيا در تمام توضيحات شما نكته اي از خرافه هست ؟؟ من كه نديدمأيا در تمام نوشته مشروح تان صحبت از تظاهر است ؟؟ من كه متوجه نشدميناير اين وقتي صحبتي از زلزله اي در اهر و هريس و چندين ده كوره إطرافش ميشودو در محل ٤١ امازاده پيًدا ميشود ولي حتي يك درمانگاه ديده نميشود أيا شما اينجماعت را چكونه ميدانيد
مسلمان يا غير مسلمان انها ديندار ميدانيد يا غرق در خرافات ؟؟؟ ممنون ميشومأكر جوابم را بدهيدبا تشكر و التماس دعا در اين روزهاي مباركنورالدين
On Aug 15, 2012, at 8:45, Mohammad TL <mohammad313stars@gmail.com> wrote:فقط از دوستان نقاضا دارم کل متن را با دقت و با حوصله بخوانند تا متن فهمشود.دین نقشه وجودی انسان کامل است. یعنی بلاتشبیه همانگونه که مهندس برای ساختساختمان نقشه می کشد و مطابق آن نقشه ساختمان را می سازد. برای به وجود آمدن
انسان کامل نیز نقشه ای به نام دین نیاز است. در واقع انسان کامل ظهور و بروزدین است. به تعبیر حکیم متأله و فیلسوف قرآنی حضرت آیة الله علامه جوادی آملی
دامت برکاته الربانیة در کتاب امام مهدی موجود موعود:«انسان كامل معصوم كه مصاديق منحصر آن عترت طاهرهاند عِدل و همتاي قرآن حكيم
است و براساس حديث متواتر ثقلين به هيچ وجه از يكديگر جدايي نميپذيرند. قرآنتجلّي كتاب تدويني خدا و انسان كامل معصوم تجلّي كتاب تكويني اوست...
قرآن و عترت طاهره، حقيقت يگانهاي هستند كه در مقام ظهور دو گونه وجوديافتهاند و هر يك از اين دو گوهر تابنده ظاهراً غير ديگري است؛ امّا در واقع
قرآن وجود تدويني عترت است و عترت وجود تكويني قرآن لذا در مقام اثبات قرآنمؤيد عترت و نيز اهل بيت(عليهمالسلام) مبيّن همتاي خودند. هماهنگي بلكه يگانگي
و جدايي ناپذيري قرآن و عترت را نبي مكرم اسلامصلي الله عليه و آله و سلم درحديثي متواتر و مشهور در ميان تمامي فرق مسلمانان بيان فرمودهاند: إني تارك
فيكم الثقلين؛ كتاب الله و عترتي أهل بيتي؛ و إنّهما لن يفترقا حتي يردا عليّالحوض...بنابراين در شناخت قرآن و عترت به استناد تمثيل و تنظير نميتوان گفت كه قرآنهمانند فلان كتاب است امّا بالاتر؛ يا امام عصر(عج) چون فلان بنده صالح خداستولي از او بهتر، بلكه بايد گفت كه قرآن همان امام است امّا صامت؛ و امام همان
قرآن است ولي ناطق. هر كدام به وسيله ديگري براي كسي كه آن ديگري نزد ويمعروفتر است تعريف ميشود...»لذا آن دوستي که انبياء ع و ائمه را صرفا افرادي باهوش و نابغه ناميد سختاشتباه کرده است و بايد در امام شناسي و راهنما شناسي خود تجديد نظر کند.اما گاه گفته ميشود کل دين فطري است که اندکي نيز در اين باره توضيح خواهيمداد:«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَالنَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ــــ پس روى خود را خالصانه متوجّهدين كن! همان فطرتى كه مردم را بر آن آفريده؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ اين
است دين استوار؛ ولى اكثر مردم نمىدانند» (الروم:30)دين يعني فطرت ؛ يعني نقشه ي انسان که بر اساس آن بايد ساخته شود. لذا قبل از
ورود در بحث دين، بايد فطرت را شناخت.ـ فطرتدرباره ي فطرت سخنان فراواني در کتب انديشمندان آمده ، که حتماً برخي از آنهارا شما دوستان بزرگوار نيز در کتب درسي يا غير درسي ملاحظه نموده ايد. لکن آنچهاز اين نوشته ها و تحقيقات درباره ي فطرت رواج عمومي يافته بيشتر مربوط بهگرايشهاي فطري مي باشد نه خود فطرت و دين فطري. همچنين ، اکثر اين نوشتارهابيشتر از نگاه کلامي و براي اثبات فطرت يا از نگاه روانشناسانه و روبنايي بهمطلب پرداخته اند نه از نگاه هستي شناسانه. لذا با آن مقدار معلومات از فطرت کهدر حدّ خود درست و ارزشمند مي باشند ، نمي توان از فطري بودن کلّ دين دفاع نمود
و بلکه بالاتر ، نمي توان وجود فطرت در تمام موجودات عالم را به اثبات رساند.لذا در اين نوشته بر آن خواهيم بود که مسأله ي فطرت را از نگاه هستي شناسانه
مورد توجّه قرار داده از اين زاويه فطري بودن کلّ دين را تبيين نماييم.قبل از اين که وارد اين بحث شويم ابتدا لازم است که معناي لغوي و اصطلاحي فطرتو دين را مورد واکاوي قرار دهيم تا معلوم شود که چه معنايي از دين به کدام معنااز فطرت ، فطري است.
ــ معناي فطرتمعناي اوّلي کلمه ي فطرت شکاف و شکافتن است . طبرسي فرموده است :« اصل الفطر
الشّقّ ــ اصل معناي فطر ، شکافتن است» و راغب اصفهاني در المفردات ، آن راشکافتن طولي معنا کرده است . اين واژه در آيات قرآن کريم نيز به اين معنا زياد
به کار رفته است.«اِِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ ـــ آن زمان كه آسمان شكافته شود.»
(الانفطار:1)« السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ كانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً ـــ و آسمان از همشكافته مىشود، و وعده او شدنى و حتمى است.» (المزمل:18)« تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ
الْجِبالُ هَدًّا ـــ نزديك است به خاطر اين سخن آسمانها شکاف بردارند و زمينپاره شود، و كوهها بشدّت فرو ريزد.» (مريم:90)
صيغه هاي مختلف واژه ي فطرت در مقام استعمال ، معاني ثانوي نيز پيدا کرده اند.اکثر لغويين معاني ثانوي آن را خلق ، ابداع (خلقت ابتدايي و بدون سابقه) واختراع گفته اند . در قرآن کريم نيز مشتقّات اين واژه به معناي خلق و ابداع به
کار رفته است .« قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ـــ بگو: خداوندا! اى
آفريننده آسمانها و زمين .» (الزمر:46) « قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضـــ رسولان آنها گفتند:آيا در خدا شكّ است؟! خدايى كه آسمانها و زمين راآفريده. »(إبراهيم:10)« وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَخَلْقاً جَديداً قُلْ كُونُوا حِجارَةً أَوْ حَديداً أَوْ خَلْقاً مِمَّايَكْبُرُ في صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعيدُنا قُلِ الَّذي فَطَرَكُمْأَوَّلَ مَرَّةٍ ـــــ و گفتند: آيا هنگامى كه ما استخوانهاى پوسيده وپراكندهاى شديم، دگر بار آفرينش تازهاى خواهيم يافت؟! بگو: شما سنگ باشيد يا
آهن يا هر مخلوقى كه در نظر شما ، از آن هم سختتر است. آنها به زودى مىگويند:چه كسى ما را باز مىگرداند؟! بگو: همان كسى كه نخستين بار شما را
آفريد.» ( الاسراء:49 ،51)صيغه ي فطرت ــ که در قرآن کريم در مورد خلقت خاصّ انسان به کار رفته است ــ بر
وزن فِعلَة مي باشد که دلالت بر نوع مي کند ؛ لذا صيغه ي فطرت به معني نوعخاصّي از خلقت خواهد بود.با توجه به مطالب فوق مي توان گفت که فطرت عبارت است از نوع خاصّي از خلقت کهبي سابقه و همراه با نوعي شکافتن است. اين معنا حتّي مورد تعابيري چون « فاطِرَ
السَّماواتِ وَ الْأَرْض » نيز جاري مي باشد ؛ يعني تمام موجودات خلقتشان بهنحو شکافتن بوده است.در اقرب الموارد از ابن عباس نقل شده که گفته است من معني آيه ي « أَ فِياللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» را نمي دانستم تا اينکه دو نفرعرب باديه نشين مرا در مورد چاهي قاضي قرار دادند. يکي از آنها چاه را براي باراول حفر کرده بود ، ولي بعد از خشک شدن چاه ، ديگري آن را کنده و دوباره به آبرسانده بود ؛ و حال هر کدام مدّعي بودند که چاه آب مال اوست. در ضمن اين دعوا ،آنکه چاه را اوّل بار کنده بود مي گفت:« اَنا فطرتُها » و مقصودش اين بود که من
آن را اوّل بار حفر کرده ام . ابن عباس مي گويد من از اين کلام عرب فهميدم کهمعني فطرت خلقت ابتدايي و بدن و سابقه است.
ابن عباس از اين جريان به خوبي متوجّه شده که لغت فطرت در کلام عرب به معنيخلقت ابتدايي است ، ولي متوجّه اين نکته نشده که آن عرب اين کلمه را در موردچاه به کار برده است و مقصودش اين بوده که من اين چاه را براي اوّلين بار
شکافته ام (کنده ام ).برخي از صاحب نظران براي اينکه بتوانند معني شکافتن را در واژه فطرت و فاطر و
امثال آن لحاظ کنند گفته اند موجودات همه با شکافتن پديد آمده اند. مثلاگياهان از شکافته شدن دانه پديد آمده اند. « إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوى ـــ خداوند، شكافنده ي دانه و هسته است. »(الأنعام:95) ؛ و هرجانوريــ اعمّ از گياه و حيوان و انسان ــ ابتدا يک سلول نطفه بوده اند و در اثرتقسيمات سلولي ( شکافته شدن سلولها ) به وجود آمده اند. آسمانها و زمين نيز درابتدا موادّي به هم پيوسته بوده اند که خداوند متعال آنها را در طول ميلياردهاسال از هم باز کرده و به شکل امرزيشان در آورده است و استناد مي کنند به اينآيه که:« أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَكانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما ـــ آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به همپيوسته بودند ، و ما آنها را از يكديگر باز كرديم ؟» (الأنبياء:30)امّا بايد توجّه داشت که اين تحليل از فطرت عامّ و فراگير ، اگر چه در موردموجودات مادّي مي تواند درست و قابل دفاع باشد ، ولي در مورد موجودات مجرّد(غير مادّي) قابل دفاع نيست. چرا که موجودات مجرّد ، فاقد اجزاء هستند و موجوديکه جزء ندارد شکافتن آن به آن معني که در مادّيات متصوّر است معني ندارد.بنا بر اين ، معناي فطرت بعيد است که آن چيزي باشد که اين گونه افراد گفته
اند.*** (بسیار مهم است این بند) ــ فطرت در نگاه حکمت متعاليه:در حکمت متعاليه (مکتب فلسفي ملاصدرا) اثبات مي شود که همه ي موجودات عالم ،از عقل اوّل(مخلوق اوّل ) گرفته تا مادّه ي اولي وجود رابطند ، نه وجود مستقلّ؛ يعني مخلوقات عالم ، بدون در نظر گرفتن علّتشان که خداست عدمند ؛ و با وجود
او موجودند. رابطه ي مخلوقات با خدا مثل رابطه ي صور ذهني انسان است نسبت بهخود انسان . لذا حکما گفته اند: «إن صفحات نفس الأمر و صحائف الأعيان بالنسبةإلى الحق تعالى كصفحات الأذهان بالنسبة إلينا ــــ صفحات نفس الامر و صحايفاعيان ، نسبت به او - تعالى- چون صفحات اذهاناند، نسبت به ما» (شرح المنظومة ،
ج1 ،ص373 و اسرار الحكم ،ص671 ). بنابر اين همان طور که صور ذهني قائم بهوجود انسانند و بدون در نظر گرفتن انسان وجود ندارند ، موجودات عالم نيز قائم
به خدا هستند و بدون در نظر گرفتن خدا وجود ندارند . به تعبير ديگر ، همانگونهکه صور ذهني انسان ، چيزي جز ظهور اراده ي او نبوده و خارج از مملکت وجودي اونيستند ولي در عين حال ، جزء وجود انسان هم نيستند ، مخلوقات نيز ظهور اراده ي
خدا مي باشند و چيزي خارج از اراده ي او نيستند ؛ امّا عين اراده ي او همنيستند. براي مثال ، وقتي انسان سيبي را اراده مي کند ، سيب در ذهن او وجود مي
يابد ؛ لکن اين سيب از خارج وجود انسان نمي آيد و خارج از وجود او نيست ؛ امّاسيب اراده هم نيست بلکه سيب است. مخلوقات نيز جدا از خدا نيستند ولي نه عينخدايند و جزء او.خدا وجود محض ، مطلق و بدون قيد و به اصطلاح قرآني وجود احدي وصمدي است ــ صمديعني موجودي که تو خالي نيست ــ و اين همان وجودي است که تمام هستي را پر کرده
است و هيچ موجودي از او خالي نيست . موجوداتي مثل انسان ، درخت ، فيل ، پشه ،جنّ ، فرشته و ... وجود دارند ولي وجود نيستند . لذا نمي توان گفت انسان وجوداست ؛ ولي مي توان گفت انسان وجود دارد . انسان و درخت و فرشته و جنّ و...ماهيتند نه وجود ؛ و ماهيت به خودي خود نه اقتضاي وجود دارد نه اقتضاي عدم ؛اگر به او وجود داده شود ماهيت موجوده مي شود و الّا معدوم خواهد بود . بهماهيت انسان و درخت و فرشته وجود افاضه شده است لذا موجود شده اند ولي بهماهيت ديو و سيمرغ و اژدهاي هفت سر وجود افاضه نشده لذا موجود نشده اند. و آنکه وجود را افاضه مي کند خود وجود است که داراي ماهيت نيست و خودِ وجود نياز بهعلّتي ندارد ، چون معني ندارد که گفته شود « وجود به وجود آمد ؛ يا به وجود ،
وجود افاضه شد. » پس خدا عين وجود است و مخلوقات متّصف به وجود و داراي وجودند؛ يعني مخلوقات داراي خدا هستند . وقتي گفته مي شود انسان و درخت و فرشته وجود
دارند ؛ اين وجود همان وجود محض جاري در هستي است و آن خداست . « هو معکم اينما کنتم ــــ او با شماست هر کجا که باشيد »بنابر اين بدون در نظر گرفتن وجود جاري در هستي (خدا) چيزي وجود ندارد و آنگاه
که هستند با خدا هستند . موجودات نبودهايي هستند که با بود (خدا) هستي يافتهاند ؛ لذا بود نيستند بلکه نمودند . وجود نيستند بلکه وجود نما هستند. به قول
جناب مولوي « ما عدمهاييم هستي ها نما ــ تو وجود مطلق و هستي ما.»موجودات عالم مانند چاه هستند که در نظر اوّل بود مي نمايد ولي آنگاه که با
نظر دقيق به آن مي نگريم مي يابيم که چاه در ذات خود عدم است . چاه با خاکي کهاطراف آن را احاطه کرده است وجود مي يابد يا بهتر است بگوييم نمود مي يابد.
بدون خاک اطراف ، چاهي هم نخواهد بود .چاه به خودي خود هيچ است ، يک شکاف است ،يک عدم است ، يک نبود است ؛ امّا با خاک اطرف همين شکاف و نبود ، بود مي نمايد. موجودات عالم نيز چنين هستند ؛ يعني به خودي خود ، ذاتشان تهي از وجود استولي آنگاه که وجود محض آن را به احاطه ي قيومي احاطه کرد ، وجود نما مي شود.
«يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَالْغَنِيُّ الْحَميدُ ـــــ اى مردم شما (همگى) سراپا محتاج خداييد ؛ و تنها
خداوند است كه دارايي محض و شايسته ي هر گونه حمد و ستايش است.»(فاطر:15)آمدن اين آيه در سوره ي فاطر خود لطيفه اي است نوراني ، که مي گويد: وجود شمامخلوقات عين ناداري و فقر و تهي بودن است و خدا عين دارايي و غِني و صمديت است
. و فطرت همين خلقت خاصّ چاه گونه مي باشد که گاه از آن به وجود ظلّي نيز تعبيرمي شود چرا که ظلّ(سايه) نيز در واقع عدم نور است ، ولي در نگاه عرفي و غير
دقيق ، انسان آن را چيزي مي پندارد . ظلّ (سايه) با وجود نورِ اطرافش نمود پيدامي کند و اگر نوري نباشد سايه اي نيز خواهد بود. ولي ما انسانها اکثراً از نوراطراف سايه ، که وجود است ، غفلت مي کنيم و سايه را که نبود است بود تلقي مي
کنيم . اين سايه در عين اين که خود نبود است ولي بود نماست ؛ لذا ما مي توانيمبا ديدن سايه به صاحب سايه پي ببريم . يا با نظر دقيقتر ، بهتر است بگوييم :«ما
با نديدن سايه مي توانيم صاحب سايه را ببينيم» ؛ چون سايه عدم نور است و عدمنور ديده نمي شود. ما آنگاه که خيال مي کنيم سايه را مي بينيم در واقع داريمنور اطراف آن را مي بينيم ولي از اين امر غافليم . ما با هر موجودي خدا را مي
بينيم چرا که وجود اشياء از آنِ خداست ، ولي ما از اين امر در غفلتيم و انبياءآمده اند تا با تعاليم ديني ما را از ديدن سايه که شکافي است در محيط پر از نور
به ديدن خود نور متوجّه کنند. اينکه خداوند متعال فرمود: « اللَّهُ نُورُالسَّماواتِ وَ الْأَرْضِ » (النور:35) ، و فرمود: « أَ لَمْ تَرَ إِلىرَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ
جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَليلاً ـــــ آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه راگسترده ساخت؟! و اگر مىخواست آن را ساكن قرار مىداد ؛ سپس خورشيد را بر وجود
آن دليل قرار داديم» (الفرقان:45) ، نزد اهل حکمت باز اشاره به همين حقيقتمتعالي است.بر اين اساس ، مي گوييم تمام مخلوقات مانند چاه و مانند سايه وجود فطري دارند ؛يعني همانگونه که چاه و سايه ، بودشان عين نبودشان مي باشد و با وجود ديگري
نمود يافته اند ، مخلوقات نيز عين نبود و شکاف مي باشند که با وجود محض ، ظهورو نمود مي يابند. همچنين موجودات ، نظير صور ذهني انسان مي باشند ؛ يعني
همانطور که بود صور ذهني بند به اراده ي انسان است و بدون اراده ، قالب تو خاليبيش نيستند ، مخلوقات نيز بدون اراده ي خدا ماهياتي تو خالي اند و با وجودخداست که موجود مي شوند. لذا تمام وجود مخلوقات آيه ي خدا و خدانماست. امّا
اکثر انسانها همانگونه که سايه و چاه را وجودات مستقلّي قلمداد مي کنند ، خود وديگر مخلوقات را هم موجود مستقلّ مي پندارند و از وجود مفطور خويش دور افتاده
اند و هر چه انسان از هويت سايه وار خويش به دور باشد ، روشن است که خدا را همنخواهد ديد ، کما اينکه اگر از خدا غافل شود ، هويت سايه وار خود را در نخواهديافت. لذا حضرت نور السّموات و الارض فرمود: « وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ
نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون ـــــ ونباشيد همچون كسانى كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به «خود فراموشى»
گرفتار كرد ، آنها فاسقانند.» (الحشر:19)ــ کلّ دين فطري است.
حال بر مي گرديم به دين ، تا ببينيم فطري بودن دين به چه معناست. دين الهي ازيک سو در حقيقت چيزي نيست مگر نقشه ي وجودي انسان کامل ؛ لذا اهل بيت (ع) خود
را قرآن و دين مجسّم معرّفي مي نمودند. لذا دين ، حدّ و حدود وجود سايه ايانسان را به او مي نماياند و او را به هويت سايه اي و چاهي و مفطور خود متوجّه
مي کند تا از غفلت به در آمده هويت سايه وار و چاه گونه ي خود را وجود مستقلّنپندارد. همانگونه که ما در متن فوق پرده از راز چاه و سايه برداشتيم و نشانداديم که بر خلاف نگاه عرفي ، اين دو امر ، نمودند و نه بود ؛ پس آنچه ما گفتيمفطري بود ؛ يعني حقيقت سايه و چاه را نشان داد که بودشان عين نبودشان بود. دين
نيز فطري است ؛ يعني هويت سايه وار و چاه گونه ي انسان را به او مي نماياند.از سوي ديگر ، انسان کامل ، وجه الله و مظهر تامّ اسماء الله مي باشد و دين ،نقشه ي وجودي اوست. لذا دين ظهور وجه الله و اسماءالله مي باشد. و وجه الله واسماء الله ، که به وجهي عين ذات خدا مي باشد ، همان حقيقتي است که در کلّمخلوقات جاري است ؛ لذا فرمودند: «وَ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْأَحَدِ الصَّمَدِ
الَّذِي مَلَأَ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْءٍ ــــ خدايا! از تو مي خواهم به حرمتاسم احد و صمدت که ارکان هر چيزي را پر نموده است. » (بحارالأنوار،ج95،ص 359) .لذا دين در همان حين که هويت سايه وار انسان را به او نشان مي دهد ، نور الهيتعين بخش هويت سايه اي او را هم نمايان مي سازد.حاصل کلام اينکه دين در حقيقت همان اسماء الهي و نور خدا است که در قالب کلام
ظهور يافته تا از يک سو حدّ و حدود قالب توخالي انسان را بنماياند و از سويديگر اسماء الله را ظاهر سازد. البته اين دو امر در حقيقت يکي بوده توأمان رخنشان مي دهند. همانطور که نور اطراف سايه ، هم حقيقت نوري خويش را ظاهر مي کند، هم هويت عدمي سايه را نمايان مي سازد.
پس اگر کسي مثل اهل بيت (ع) به تمام دين نائل گشت به هويت سايه اي و چاهي خودپي برده ، متوجّه مي شود که تمام هستي او بند به وجود خدا و اسماء اوست و چون
بند بودن خود را به وجود محض مي يابد ، او را بنده مي گويند. در اين صورت تمامدين براي شخص فطري خواهد بود و با تمام وجود خواهد يافت که مثلاً نماز صبح جزدو رکعت نمي تواند باشد. امّا براي کساني که هنوز به فطرت خود بار نيافته و خود
را وجود مستقلّ مي پندارند ، روشن است که تمام دين وضوح فطري نخواهد داشت. براياکثر مردم ، آنچه از دين ، بالفعل فطري شده ، اين است که خالقي دارند ؛ يعني
همين اندازه هويت خود را يافته که خودش خودش را نساخته است. در عدّه ي کثيرياصل پرستش آن خالق نيز فطري شده است ؛ يعني يافته اند که ، نه تنها منشاءپيدايش دارند ، بلکه بقاء آنها نيز به دست همان خالق آنهاست ؛ لذا همواره در
عمق وجودشان بقاء خويش را از او التماس مي کنند و اين يعني پرستش. برخي بالاتراز اين رفته ، يافته اند که از يک طرف نمي دانند معبودشان چه چيزي را مي پسندد
و از طرف ديگر يافته اند که بايد نسبت به معبود خو ادب خاصّ نگه دارند ، لذا بهخود اجازه نمي دهند که شکل پرستش را خودشان انتخاب کنند ؛ پس اجمالاً يافته اندکه شکل پرستش نيز بايد توسّط معبود بيان شود. و ... . به همين ترتيب ، هر چه
انسان به حدود عدمي خويش ، که آنها را مي توان عيوب ذاتي و نقص امکاني ناميد ،پي مي برد ، ابعاد بيشتري از دين و شريعت الهي براي او فطري مي شود ، تا آنجا
که شخص به فناء محض رسيده جز خدا نبيند ؛ در اين صورت تمام دين براي فطري خواهدبود و چنين شخصي فطرت بالفعل و انسان کامل خواهد گشت. در روايات اهل بيت (ع)نيز راه رسيدن به عميقترين معرفت ديني معرفت نفس معرّفي شد ؛ و معرفت نفس يعني
يافتن هويت سايه وار و چاه گونه ي خويش و پي بردن به عيوب ذاتي و امکاني بشر.نبي اکرم (ص) فرمودند: « يَا أَبَا ذَرٍّ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ
بِعَبْدٍ خَيْراً فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ- وَ زَهَّدَهُ فِي الدُّنْيَا وَبَصَّرَهُ بِعُيُوبِ نَفْسِه ـــــ اي ابوذر! زماني که خدا خير بنده اي رابخواهد ، او را ژرف انديش در دين و بي رغبت درباره ي دنيا قرار مي دهد و او را
به عبوب خودش بينا مي کند.» (بحار الأنوار ، ج74 ،ص82 )و امير مومنان فرمودند: « مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِفِ ـــ
شناخت خويشتن پر فايده ترين شناختهاست .» و فرمودند: « مَعْرِفَةُ الْمَرْءِبِعُيُوبِهِ أَنْفَعُ الْمَعَارِف ــــ شناخت شخص نسبت به عيبها و نقايص خويش ،برترين شناختهاست. » (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ،ص232 و 235)
2012/8/15 احمد نکویی <ahmad.nekouei@gmail.com>
بعد از بحث هایی که دوستان در گروه مطرح کردند من متوجه شدمانگار برخی از ما در مفهوم واژه یا درست تر بگم دنیای دین با هماختلاف داریم پس لطفا به من کمک کنید تا معنای صحیح دین رابفهمم.به نظر من دین کامل ترین برنامه ایست که خداوند آنرا برای
سعادت جوامع بشری ارسال کرده که در ضمن آن با رستگاری جامعه فردنیز به رستگاری در خور تلاش خود می رسد .
----=>=>=>=>=>=>=>=> ما بايد عادت كنيم، براى خودمان فرهنگ كنيم، براى خودمان يك
فريضه بدانيم كه هر كالائى كه مشابه داخلى آن وجود دارد و توليد داخلى متوجه بهآن است، آن كالا را از توليد داخلى مصرف كنيم و از مصرف توليدات خارجى بجد
پرهيز كنيمامام خامنه ای حفظه الله <=<=<=<=<=<=<=<=دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو»« Lemon".جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید درhttp://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa
----=>=>=>=>=>=>=>=> ما بايد عادت كنيم، براى خودمان فرهنگ كنيم، براى خودمان يكفريضه بدانيم كه هر كالائى كه مشابه داخلى آن وجود دارد و توليد داخلى متوجه بهآن است، آن كالا را از توليد داخلى مصرف كنيم و از مصرف توليدات خارجى بجدپرهيز كنيمامام خامنه ای حفظه الله <=<=<=<=<=<=<=<=دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو»« Lemon".جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید درhttp://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa
----=>=>=>=>=>=>=>=> ما بايد عادت كنيم، براى خودمان فرهنگ كنيم، براى خودمان يكفريضه بدانيم كه هر كالائى كه مشابه داخلى آن وجود دارد و توليد داخلى متوجه بهآن است، آن كالا را از توليد داخلى مصرف كنيم و از مصرف توليدات خارجى بجدپرهيز كنيمامام خامنه ای حفظه الله <=<=<=<=<=<=<=<=دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید درhttp://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa
--
--
=>=>=>=>=>=>=>=> ما بايد عادت كنيم، براى خودمان فرهنگ كنيم، براى خودمان يك فريضه بدانيم كه هر كالائى كه مشابه داخلى آن وجود دارد و توليد داخلى متوجه به آن است، آن كالا را از توليد داخلى مصرف كنيم و از مصرف توليدات خارجى بجد پرهيز كنيم
امام خامنه ای حفظه الله <=<=<=<=<=<=<=<=
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa
--
=>=>=>=>=>=>=>=> ما بايد عادت كنيم، براى خودمان فرهنگ كنيم، براى خودمان يك فريضه بدانيم كه هر كالائى كه مشابه داخلى آن وجود دارد و توليد داخلى متوجه به آن است، آن كالا را از توليد داخلى مصرف كنيم و از مصرف توليدات خارجى بجد پرهيز كنيم
امام خامنه ای حفظه الله <=<=<=<=<=<=<=<=
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa
--
--
=>=>=>=>=>=>=>=> ما بايد عادت كنيم، براى خودمان فرهنگ كنيم، براى خودمان يك فريضه بدانيم كه هر كالائى كه مشابه داخلى آن وجود دارد و توليد داخلى متوجه به آن است، آن كالا را از توليد داخلى مصرف كنيم و از مصرف توليدات خارجى بجد پرهيز كنيم
امام خامنه ای حفظه الله <=<=<=<=<=<=<=<=
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa
--
ـــــــــــــ
یـــــــــــــاحـسـیـن فاطمه
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــ
یـــــــــــــاحـسـیـن فاطمه
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــ
--
=>=>=>=>=>=>=>=> ما بايد عادت كنيم، براى خودمان فرهنگ كنيم، براى خودمان يك فريضه بدانيم كه هر كالائى كه مشابه داخلى آن وجود دارد و توليد داخلى متوجه به آن است، آن كالا را از توليد داخلى مصرف كنيم و از مصرف توليدات خارجى بجد پرهيز كنيم
امام خامنه ای حفظه الله <=<=<=<=<=<=<=<=
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa
--
=>=>=>=>=>=>=>=> ما بايد عادت كنيم، براى خودمان فرهنگ كنيم، براى خودمان يك فريضه بدانيم كه هر كالائى كه مشابه داخلى آن وجود دارد و توليد داخلى متوجه به آن است، آن كالا را از توليد داخلى مصرف كنيم و از مصرف توليدات خارجى بجد پرهيز كنيم
امام خامنه ای حفظه الله <=<=<=<=<=<=<=<=
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر