پس از شایعات و خبرهای مختلف، بالاخره قرار شد ایران با برزیل در ۱۵ مهرماه بازی کند، اما نه در ایران! بلکه در امارات. ظاهراً تیم ملی برزیل برای حضور در ایران بهای سنگینی را درخواست کرده است که مسئولان فدراسیون امکان پرداخت آن را نداشتند. به هر حال این بازی به قول روزنامه خبر ورزشی «دوست داشتنی ترین بازی دنیا برای ایرانیها» خواهد بود. خوشبختانه برزیل قول داده است که با تیم واقعی خود بازی کند. البته اگر اسامی تیم برزیل را بخوانید، شاید کمی ناآشنا باشند که بخشی از آن به دلیل خانه تکانی مربی جدید برزیل است، اما نام برزیل کافی است که منصوریان مربی تیم ملی بی تجربگی خود را در صحبتهای خود هم نشان دهد و اعلام کند که «شاید بدجوری به برزیل ببازیم» تا با این گفته، هم فضا را برای زیرسئوال رفتن اماده کرده باشد و هم اینکه خیال تماشاچیها را راحت کرده باشد! این درحالی است که قطبی سرمربی تیم ملی فقط اظهار خوشحالی کرده است. تیم ایران دو بار با تیم امید برزیل در سالهای ۱۳۵۱ و ۱۳۵۵ بازی کرده است که به ترتیب برد یک بر صفر با گل مجید حلوایی و تساوی ۲ بر ۲ با گلهای غلامحسین مظلومی و ناصر نورایی را کسب کرده است. اولین بازی مربوط به المپیک مونیخ بود و دومی نیز یک بازی دوستانه برای افتتاح ورزشگاه تختی امروزی (فرح پهلوی) که به شکل تاج فرح ساخته شده است، بود. عکس العمل بازیکنان برزیلی شاغل در ایران برای این بازی نیز جالب است. ادینهو یک از بهترین گلزنان سال گذشته و بازیکن مس گفته است که طبیعتاً برزیل برنده میشود. جان واریو بازیکن سابق استقلال و فعلی سپاهان نیز گفته است که دوست دارد تیم کشورش برنده شود. کاسترو، بازیکن تیم ذوب آهن نیز علاقهمند است که بازی به تساوی کشیده شود. اما مسئولان فدراسیون نیز نظرات جالبی دارند. کفاشیان رئیس فدراسیون فوتبال که از عملکرد فعلی تیم ملی خیلی راضی است و کمی هم دچار خودشیفتگی شده است گفت که اگر برزیل را بردیم تعجب نکنید. او ضمناً عقیده دارد که اگر ورزشگاه ۵۰۰ هزار نفری هم در ایران وجود داشت و این بازی در ایران انجام میشد، این ورزشگاه پر میشد. تاج کمی سیاسیتر حرف زده است و اعلام کرده که این بازی پاسخ محکمی به اروپاییهاست و شاید از این پاسخ محکم بتوان فهمید که تا به حال فدراسیون فوتبال تا کنون چندین بار پاسخ محکم «نه!» را شنیده است و تشنهی این انتقام جویی بوده است. غلامحسین مظلومی که رکورددار گلزنی به برزیلیها در تیمهای باشگاهی و تیم ملی است نیز گفت که ایران میتواند یقه برزیل را بگیرد. فدراسیون فوتبال (والبته صدا وسیما) نیز خوب میدانند که این بازی مثل یک جواهر، سوددهی مالی دارد. اول اینکه حداقل ۳-۴ ساعت تبلیغ مؤثر در کنار زمین و بین نیمه و زیرنویس و بالانویس خواهد بود، آنقدر که حتی توپ بازی هم معلوم نشود. همچنین در صورت نتیجه گیری خوب ایران، فدراسیونهای کشورهای دیگر، علاقمندی خود را برای عقد قرارداد با ایران برای بازیهای دوستانه نشان میدهند. ذوق مرگیهای هیات دولت برای ارتباط با برزیل بالاخره در فوتبال معنی پیدا کرد و گرنه در دو مورد پرونده انرژی هستهای و زن محکوم به سنگسار، روابط سیاسی با برزیل به کار ایران نیامد. در این بین هم، نمیتوان به مسابقهی بین بازیکنان ایرانی برای بازی در مقابل برزیل اشاره نکرد. به جز نکونام و شجاعی، بقیه در تلاش برای اثبات خود خواهند بود. به گزارش خبرگزاری فارس، متعلق به سپاه پاسداران، محسني اژهاي دادستان كل كشور و سخنگوي قوه قضائيه عصر امروز در اولين نشست خبري خود به عنوان سخنگوي جديد قوه قضائيه در خصوص انحلال پروانه فعاليت حزب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي گفت: «در ماده ۱۶ قانون احزاب آمده است كه چنان حزب يا گروهي يكي از موارد ذكر شده در اين ماده را نقد كند طبق آن كميسيون ماده احزاب كه متشكل از نمايندگان سه قوه است ميتواند پروانه حزب فوق را توقيف كند.» اژهای گفت: «در مورد حزب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي نيز كميسيون ماده ۱۰ احزاب پروانه فعاليت آنها را توقيف و از دادگاه درخواست انحلال اين دو حزب را كرده بود كه دادگاه نيز تصميم به انحلال اين دو حزب گرفته است و در حال حاضر اين دو حزب حق فعاليت سياسي ديگري ندارند.» این در حالی است که بنا به گزارش بیبیسی فارسی، علی شکوری راد، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی، در گفتگو با این شبکه ارسال احضاریه برای مقامها یا وکیل حزب مشارکت را از سوی مقامهای قضایی رد کرد و گفت که حکمی هم به آنها ابلاغ نشده است. شکوری راد به بیبیسی گفت: «آقای محسنی اژهای یا بی اطلاع هستند و یا خلاف گفته اند، همان طور که این روزها خلاف گفتن در بین مسئولان باب شده، و دروغگویی که زمانی فکر می کردیم فعل حرام است، برای آقایان تبدیل به فعل واجب شده است.» جبهه مشارکت ایران اسلامی بعد از به قدرت رسیدن سید محمد خاتمی تاسیس شد و بسیاری از اعضای جناح موسوم به چپ نظام عضو آن شدند. اعضای رده بالای این حزب در سالهای اوخر دهه هفتاد و اوائل دهه هشتاد در پروژههای مهم اقتصادی نقش عمدهای بازی کردند. این حزب در دولت خاتمی اعضای زیادی داشت و با کم شدن تعداد عضوهای کارگزارانی کابینه عملا حزب حاكم بود. این حزب در مجلس ششم نیز نمایندگان بسیاری در ائتلاف اصلاحطلبان داشت. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز از قدیمیترین احزاب جناح چپ نظام بود. ائتلاف هفت گروه مخالف شاه در ابتدای انقلاب از جمله «امت واحده»، «توحیدی صف»، «توحیدی بدر»، «منصورون» و سه گروه دیگر این سازمان را بوجود آورد که بعد از مدتی به دو جناح راست و چپ تقسیم شد و بعد از مدتی خاموشی، در ابتدای دهه هفتاد مجددا با نگاهی چپ آغاز به کار کرد. اعضای رده بالای این سازمان در وزارت صنایع و پروژههای بزرگ از جمله طرحهای نفتی «پارس جنوبی» نقش عمدهای بازی کردند. به گزارش ایسنا، محسنی اژهای در نخستین جلسه مطبوعاتی خود به عنوان سخنگوی قوه قضاییه با سوالهای متفاوتی روبرو شد. نخستين سوال اين نشست خبري در خصوص پرونده سكينه محمدي آشتياني بود كه از سخنگوي دستگاه قضايي توضيحات بيشتر در خصوص اينكه اين پرونده در چه مرحلهاي قرار دارد، خواسته شد و خبرنگار مربوطه مطرح كرد كه رييسجمهور در رابطه با اين پرونده اظهار كرده كه اصلا بحث سنگسار مطرح نبوده است. محسني اژهاي در پاسخ به اين سوال با تاكيد بر اينكه قاضي در صدور حكم مستقل است، اظهار كرد: «ما به هيچ وجه نسبت به قوانين اسلامي و ارزشهاي الهي كه با جوسازي و فشاركساني كه امروز ناقضين حقوق بشر در رتبه اول هستند و ميخواهند كه ما قانون را اجرا نكنيم، كوتاه نميآييم.» وي تصريح كرد: «در شرع مقدس اسلام راه اثبات زناي محصنه بسيار سخت است يا بايد چهار بار شخص متهم با ميل خود در چهار جلسه مختلف اقرار كند كه مرتكب اين گناه شده است كه اين مورد بسيار نادر است يا اينكه چهار شاهد عادل در يك جلسه حضور يابند و به آن كيفيتي كه شما اطلاع داريد شهادت دهند. آيا اين امر شدني است؟ البته علم قاضي را نيز داريم. در مورد خانم سكينه محمدي آشتياني چنين حكمي صادر شده؛ اما بايد مراحل خود را طي كند. اتهام مقدم بر حد اين خانم، اتهام قصاص او است زيرا قصاص حقالناس است. اين پرونده بايد مراحل خود را طي كند و باز هم تاكيد ميكنم كه مقدم بر حد، قصاص است.» از ابتدای انقلاب یکی از اهداف جمهوری اسلامی تحریف تاریخ ایران بوده است. صدا و سیما، روزنامهها و همه رسانههای جمعی وابسته، شروع به بازسازی تاریخ ایران بر اساس ایدئولوژی جمهوری اسلامی کردند. کتابهای درسی نیز البته از این سیاست در امان نماند. بسیاری از نکات تاریخی پیش و پس از اسلام حتی تا دوران معاصر دچار چنان واژگونی آشکاری شد که دیگر نام تاریخ را بر آنها نمیتوان گذاشت. حالا گویا پس از به نتیجه رسیدن عملیات پاکسازی تاریخی در داخل ایران، نوبت به تحریف تاریخ جهان رسیده است. پرچمدار این تحریف هم البته بیشک احمدی نژاد است. شروع این تحریف ها هم هولوکاست بود. او ابتدا منکر وجود هولوکاست شد و سپس ادعا کرد که تمام این تاریخ وحشتناک چیزی جز تبلیغ نیست. «به ادعای آنها چند میلیون یهودی در کورههای آدمسوزی سوخته شدند و تلاش آنها این بود که این موضوع را جا انداخته و مظلومیت قوم یهود را با دروغ و طراحی پیچیده تبلیغاتی و عملیات روانی، تبلیغ کنند و بگویند که آنها پس از آن نیازمند دولت و سرزمین مستقل هستند و آن قدر قوی کار کردند که بسیاری از سیاستمداران و متفکران جهان هم فریب خوردند.» این گوشه ی از صحبتهای احمدی نژاد در روز قدس سال ۸۸ است. ولی گویا از آنجا که انکار هولوکاست به نظر از مد افتاده است و دیگر طرفداری میان رسانههای جهان ندارد، احمدینژاد تصمیم گرفت اینبار به حادثه بزرگ دیگری حمله کند و از آنجا که نمیتوانست تخریب برجهای دوقلو را دروغ بخواند، ادعا کرد اکثریت مردم و دولتها می گویند ۱۱ سپتامبر کار خود آمریکایی هاست. «بر اساس یک نظریه، آن حملات توسط بخشهایی از دولت آمریکا و برای ایجاد تغییر در روند نزول اقتصاد آمریکا و سیطره او بر خاورمیانه و همچنین نجات رژیم صهیونیستی انجام شده است و اکثریت مردم آمریکا و ملت ها و سیاستمداران بر این باورند.» از طرف دیگر صدا و سیما هم پس از اینکه تا توانست در برنامههای مستند و داستانی خود تاریخ ایران باستان و ایران معاصر را واژگون کرد، حالا آماده شده تا تاریخ ادیان دیگر را اصلاح کند. ساخت چند سریال مثلا قرآنی مانند «مردان آنجلس» و «یوسف پیامبر» از آن جمله است. در سریال «یوسف پیامبر» که گفته شد بر اساس داستان یوسف در قرآن تهیه شده، علاوه بر تمامی ایرادات فنی، تولیدی و هنری، آنچه بیش از هر چیز قابل ذکر است، دمیدن مفاهیم اسلامی در لابه لای داستان یکی از مهمترین پیامبران یهود است. حداقل در دو جای مشخص داستان، یوسف به آمدن محمد (ص) بشارت میدهد و حتی یکبار از پنج تن سخن میگوید. این سریال آشکارا برای مسلمانان ساخته شده و به خصوص در سرزمینهای شیعهنشین به نمایش در آمد. اما ساخت سریال «بشارت منجی» که پخشش در پی تهدید مسیحیان لبنان در این کشور ممنوع شد، نشانهای خطرناکتر از هدف جمهوری اسلامی است. تمجید آشکار ضرغامی از این سریال نیز در جشن افتتاحیه شبکه «آی فیلم» نشان میدهد عزم جمهوری اسلامی برای تخریب تاریخ ادیان دیگر عزمی آشکار است. او گفته بود: «جای تأسف دارد كه سریالی مانند بشارت منجی بهدلیل اعترض یك كشیش در لبنان قطع میشود. این كشیش مدعی شده كه زندگی حضرت مسیح در سریال بشارت منجی تحریف شده است. این در حالی است كه میتوان تصویری را كه آنها از حضرت مسیح ارائه میكنند، با تصویر قرآن مقایسه كرد و دید كدام تصویر به این پیامبر نزدیك است ... سریال بشارت منجی مانند خورشیدی خواهد درخشید. حق همواره خودش را نشان خواهد داد و با یك اعتراض یا سانسور نمیتوان مسأله را حل كرد.» روز دوشنبه نیز خبر آن لاین از صدور پروانه فیلم «جعبه سیاه ۱۱ سپتامبر» خبر داد که احتمالا روایتی است دگر گونه از حادثه ۱۱سپتامبر. پیش از نیز اخباری درباره ساخت فیلمهایی با موضوع هولوکاست مطرح شده بود. اینکه این هجوم به تاریخ ملل دیگر و ادیان آسمانی چرا آغاز شده است و چه نفعی برای جمهوری اسلامی دارد، شاید چندان سوال سختی نباشد. دولت و نظام جمهوری اسلامی ادعای مدیریت جهان را داشته و معتقد است در بازی های جهانی میتواند نقش مهمی را ایفا کند، پس نیاز دارد که با ابزارهای قدرت خود وارد این دعوا شود. اقتصاد ضعیف، دموکراسی شکست خورده، عدم مشروعیت سیاسی داخلی و خارجی و پرونده سیاه حقوق بشری همگی بنبستهایی هستند که ورود به آنها موجب چیزی جز شکست نیست. ولی شاید دولتمردان ایرانی می پندارند که از بعد ایدئولوژیک خواهند توانست، بعضی موانع را از پیش پا بردارند. یعنی خوراکی را برای جهانیان آماده کنند که سی و یک سال است به خورد ایرانیان میدهند. هر چند که زمان ثابت کرده این گفتهها و عمل کردها جز هزینه بیشتر برای مردم ایران چیزی در پی نخواهد داشت و تنها به پدیده اسلام گریزی در میان ساکنان ملل دیگر خواهد انجامید. محمد کاظم انبارلویی، سردبیر روزنامه رساله، پاسخ خانم رهنورد را «همدردي با منافقان!» میخواند. او در سرمقاله رسالت مینویسد: «مصاحبه سايت ضد انقلابي خودنويس با خانم زهرا رهنورد به لحاظ گونه شناسي اعتقادات سياسي همسر ميرحسين موسوي اهميت دارد. اين مصاحبه كه توسط يك ضد انقلاب فراري صورت گرفته نوعي رونمايي از تفكر سياسي وي در سالهاي آغازين انقلاب نسبت به منافقين و شرارتهاي خونين آنها در دهه ۶۰ است. مصاحبه خانم رهنورد روي سايت كلمه كه ارگان ميرحسين موسوي است آمده و تمام سايتهاي ضد انقلابي هم با آب و تاب آن را نقل كردهاند.» انبارلویی که همحزبی «لاجوردی» یکی از مسوولین اعدامهای دهه ۶۰ است، پاسخ زهرا رهنورد را چنین نقد میکند: «اگر خانم رهنورد قبول دارند كه منافقين مرتكب جنايت شدهاند و عمليات تروريستي داشتهاند بنابراين نبايد به جاني و تروريست جايزه داد بلكه بايد جانيان به مجازات برسند. حال كه به مجازات رسيدهاند چرا از مجازات منافقين در سال ۶۷ به عنوان "لكه سياه" و "جنايت ياد" ميكنند. منافقين در سال ۶۷ پس از پذيرش قطعنامه با همراهي ارتش بعث از طريق قصر شيرين با تجاوز به خاك ايران، شهرها و روستاهاي سر راه را ويران كردند و جنايات بيشماري را مرتكب شدند آنها در تنگه مرصاد پشت دروازه كرمانشاه با مقاومت رزمندگان اسلام روبهرو شدند و شماري از آنها به هلاكت رسيدند و با خفت وخواري به خاك عراق برگشتند. منافقان در زندان با شنيدن اين خبر دست به شورش زدند و ميخواستند پايان جمهوري اسلامي را جشن بگيرند دست عدالت و قضا گلوي آنها را فشرد و به عزا نشستند. چرا برخي پس از ۲۲ سال با آنها اظهار همدردي و همنوايي ميكنند. خانم رهنورد اگر چنين همدردي با منافقان دارند چرا آن روز لب به اعتراض نگشودند و به رئيس قوه قضائيه آيتالله موسوي اردبيلي حتي گلهاي نكردند.» لازم به ذکر است که اختلاف «موئتلفه» با سازمان مجاهدین خلق به دهه ۵۰ باز میگردد و افراد شاخص این حزب در دورههای مختلف، رقبای سیاسی خود را به بهانه ارتباط با «منافقین» مورد حمله قرار میدادهاند. اختلاف عمده سازمان مجاهدین انقلاب نیز با موتلفه بر سر امضا توبه نامه اعضای موتلفه در دهه ۵۰ برای خروج از زندان بود که میخواستند مانع «انحراف» جامعه توسط مجاهدین خلق شوند. انبارلویی، خبرنگار خودنویس را «منافق» خوانده در باره سوال آخر خودنویس از خانم رهنورد(سر زدن و همدردی با خانوادههای قربانیان دهه ۶۰ و ...) مینویسد: «اين پاسخ نشان ميدهد اگر خانم رهنورد بر سر قبر منافقين معدوم سالهاي ۶۰ حاضر نميشود به خاطر محيط پليسي بوده است. اين محيط پليسي از زماني كه شوهرش نخست وزير دفاع مقدس بوده تاكنون ادامه داشته است! همچنين اين پاسخ نشان ميدهد طي سالهاي اخير بويژه در انتخابات دوره دهم رياست جمهوري "محيط پليسي و خفقان" از بين رفته و ايشان به همراه شوهرش يك جنبش سبز راه انداختهاند و توانستهاند از هر رنگي به جز آنها كه رنگ انقلاب دارند را همراه خود كنند و به جنگ محيط پليسي و خفقان وقايع دهه ۶۰ بروند. او حتي از خبرنگار منافق سايت خودنويس دعوت ميكند او را تنها نگذارد بيايد به ايران در جريان مصائب قرار گيرد و ببيند وي و همسرش روي صندلي تابدار ننشستهاند بلكه مشغول يك نبرد بيامان با نظام و انقلاب هستند. واقعا انسان تاسف ميخورد از خانمي كه خود را استاد دانشگاه و همسر نخست وزير سالهاي دفاع مقدس ميداند دو ماه پيش چهار تا سئوال را گرفته فكر كرده، بعد اين مطالب را در همدردي و همراهي با گروهك رسواي منافقين و جنايات بيشمار آنها در دهه ۶۰ نوشته است.» کیهان مینوسید: «همسر يكي از فتنهگران ضمن حمايت از كاريكاتور اهانت آميز يكي از نشريات زنجيرهاي عليه آيت الله مصباح يزدي، عليه اعدام اعضاي گروهك تروريستي منافقين در سال ۶۷ و به دستور حضرت امام خميني موضع گرفت. اين عجوزه سياسي كه با «ن.ك» (همكار فراري روزنامه هاي زنجيرهاي و تصويركننده كاريكاتور موهن عليه آيت الله مصباح يزدي گفت وگو مي كرد، گفت: منتقدان شما ] در محافل ضدانقلاب[ شما را با كاريكاتور تمساح در سطح بالايي از حق طلبي و نقادي مي بينند كه از شما انتظار دارند همچنان دوستدار رفيقان و معترض به قدرت خودكار باشيد. «ز.ر» سپس درباره دوران امام مدعي شد: آن دوران همراه با خطاها و اشتباهات و تندروي هاست و ما چهار معصوم بيشتر نداريم. اين همكار فتنه گران همچنين ادعا كرد سركوب گروهك تروريستي منافقين و اعدام اعضاي آن كه به دستور قاطع حضرت امام صورت گرفت خطايي بزرگ و كج روي غيرقابل اغماض و «لكه هاي سياه كه با آب زمزم و كوثر نمي توان سفيد كرد» بوده است!» بسیاری از سایتهای خبری نیز بسته به موضع خود گفتگو را نقل کردهاند و برخی نیز روی بخشی از گفتگو تاکید بیشتری میکنند. از جمله ندای سبز آزادی که جمله اعتراضی خانم رهنورد به گفتگو کننده را بزرگ میکند. سایت کلمه، نزدیک به میرحسین موسوی ضمن انتشار کامل گفتگو، به بخشی که انتقاد را متوجه سانسور کامنتها در این سایت است اشاره میکند و این بار پیچ فیلتر کامنتهایش را شل کرده است. عنوان انتخابی سایت کلمه این است: «ارتباط مستقیم با کلمه ندارم/کامنت ها نباید سانسور شود». کلمه معمولا نظرات منفی خوانندگانش نسبت به مننقدین موسوی را سانسور نمیکند. این گفتگو به زبان آلمانی نیز ترجمه شده است. این گفتگو در شبکههای اجتماعی نیز بازتابی ویژه داشته است. از کامنتهای انتقادی نسبت به پذیرش انجام گفتگو توسط خانم رهنورد تا انتقاد از گفتگو کننده به خاطر سایه انداختن روی مصاحبه در سوال اول و نیز نقل قول محکومیت اعدامهای سال ۶۷. در برخی از فضاهای مجازی نیز، ادعای عدم آگاهی میرحسین موسوی و سید علی خامنهای از اعدامهای آن دوران توسط زهرا رهنورد زیر سوال رفته است. سایت رادیو زمانه نیز روز گذشته ابتدا منبع گفتگو را «خودنویس» ذکر کرده بود اما پس از ساعاتی، نوشت که زهرا رهنورد با «برخی تارنماها» گفتگو کرده است. گزارش گفتگوی زهرا رهنورد، خبر اول دیروز رادیو زمانه بود. لازم به ذکر است که رادیو زمانه زیر نظر موسسه مطبوعاتی «پرس ناو» هلند اداره میشود که مدعی رعایت قواعد رسانهای است. وزارت خارجه هلند نیز بر نحوه عملکرد رادیو زمانه نظارت میکند و تامین کننده بودجه این رادیو بوده است. ۶۷ روزنامهنگار ساکن خارج ایران نامهای به احمدینژاد نوشتند و خواستند که او به سوالات آنان پاسخ دهد. عدهای این روش را صواب ندانستند و سخن گفتن با یک قاتل و فرد غیر مشروع را مردود دانستند که البته باوری قابل احترام است. عدهای نیز یکسر هدف اصلی نگارش این نامه را نادیده گرفتند؛ اینکه احمدینژادی که وزارت اطلاعاتش هر گونه مصاحبه و تماس با رسانههای غربی را در حکم جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی قلمداد میکند چطور از رسانههای غربی سود میبرد تا حرفها و تبلیغات خود را به خورد جهان دهد و در عوض حاضر نیست به سوالهای خبرنگاران ایرانی پاسخ دهد و در برابر وجدان جمعی ملت ایران قرار گیرد. در کمال ناباوری و در وضعیتی که امید آن بود که طرح این موضوع و پرداختن به آن و طرح سوالات روزنامهنگاران خارج از ایران احمدینژاد را که در رسیدن به تریبونها و بلندگوها، گوی سبقت از همه جهانیان ربودهاست به چالش بکشد، عدهای از دوستان روزنامهنگار در نامهای امضا کننده نامه شک کردند و آنها را روزنامهنگار ندانستند. عدهای از روزنامهنگاران عزیز صرف نشنیدن نام یک روزنامهنگار و همکار نبودن با وی را دلیلی بر آن دانستهاند که وی روزنامهنگار نیست. عدهای به دفاع از حرفه خود بر آمدند و عدهای نیز در لحنی دوستانه خواستند به مدعیانی که نام روزنامهنگار را برای خود انتخاب میکنند هشدار دهند که کاری که آنها گاه و بیگاه میکنند روزنامهنگاری نیست و روزنامهنگاری تعریفی دیگر دارد. در این میان باید این سوال اصلی و ابتدایی پرسیده شود که: روزنامهنگار کیست و چه تعریفی برای روزنامه نگار وجود دارد؟ عده ای روزنامهنگار را کسی تعریف میکنند که هر روز به تحریریه میرود، حقوق ماهیانه زندگیاش از راه کارکردن در یک یا چند نشریه و یا روزنامه تامین میشود و نامش بر پای بسیاری از گزارشها و مطالب مندرج در یک روزنامه میدرخشد. در بسیاری ازکشورهای مدرن، روزنامهنگاری شغل ثانویه عده زیادی از افراد است. کسانی دقیقا با واژه روزنامهنگار شناخته میشوند که تنها گاه به گاه در روزنامههای محلی شهرشان مطالب و گزارشهایی به چاپ میرسانند و یا وب سایتی دارند که در آن اخبار اقتصادی، اجتماعی و یا سیاسی منتشر میکنند. در دنیای مجازی و پیشرفته امروزی هر کسی میتواند وبلاگ و سایت خود را داشته باشد و در آن بنویسد. تام روسنتیل معتقد است چه روزنامهنگاران حرفهای خوششان بیاید و چه نیاید این پدیدهای جدید در دنیای خبر و رسانه است. عده ای حتی مایکل مور سازنده فیلم معروف یازدهم سپتامبر را یک روزنامهنگار خطاب میکنند زیرا او در قسمتهایی از فیلم خود چون یک روزنامهنگار عمل کرده است و به طرح سوالاتی پرداخته که در اصول حرفه روزنامهنگاری میگنجد دن گیلمورDan Gillmor استاد رشته رسانههای دیجیتال در دانشگاه ایالتی آریزونا میگوید: «بعضی از مردم از من میپرسند اینکه کسی مینویسد میتوان روزنامهنگار خطابش کنیم. من باید بگویم این سوال اساسا غلط است زیرا باید پرسید روزنامهنگاری چیست تا به این سوال پاسخ داد». او ادامه میدهد: «قطعا نویسنده وبلاگ Blah Blah Bah Blah که خوانندگان بسیاری هم دارد روزنامه نگار نیست». در همان حال او از سایتی با نامTalking Point view یاد میکند که توسط جوشا مارشال به تنهایی اداره میشود و به مسایل سیاسی میپردازد. از دید وی این سایت دقیقا در تعریف روزنامهنگاری قرار میگیرد. همچنین وی از براد دلونگBrad Delong ، مسئولین سابق خزانه داری امریکا و نیز استاد دانشگاه برکلی یاد میکند که وبلاگی خصوصی دارد و در آن به نگارش مسایل اقتصادی و سیاسی میپردازد. دن گیلمور نوشتههای وی را در محدوده روزنامهنگاری میداند در امریکا روزنامهنگاران بسیاری وجود دارند که برای روزنامهها و مجلات معتبری چون نیویورک تایمز ،نیویورکر ، واشنگتن پست و.. کار میکنند. این روزنامهنگاران غالبا در خانه و یا کتابخانهها مطالب خود را مینویسند و برای روزنامه خود ارسال میکنند. آنها در کنار نگارش مطالب تدریس میکنند، کتاب مینویسند و گاهی چند ماه یک بار از آنان مطالبی در نشریه ها چاپ میشود . آنها مدتها روی یک موضوع چون یک پژوهشگر کار میکنند و بعد مطلب خود را در یک یا دو صفحه منتشر میکنند. یکی از این روزنامه نگاران لورا سکور Laura Secor نویسنده نیویورکر، یکی از معتبر ترین مجلات جهان است که چهار بار به ایران سفر کرده و مطالب شایان توجهی نیز نوشته است. اگرچه برای کسانی که روی حوزه خاورمیانه و ایران تخصص دارند لورا نامی آشناست اما هستند بسیاری از روزنامهنگاران شهیر و پرکار دیگر در نشریاتی چون Foreign Policy و یا Washington Post که حتی نام لورا را نیز نشنیدهاند. این مساله در مورد روزنامهنگاران ، وبنگاران و بلاگرهای جوان تر و کم سابقهتر و یا ساکن در شهرهای کوچک قطعا و صد البته صدق میکند. شاید یک نویسنده روزنامه محلی با توانایی قابل توجه خود توانسته باشد شهردار شهر خود را به چالش بکشد و یا به نقد از عملکرد خدمات درمانی در شهر خود بنویسد و در شهر خود بسیار مشهور باشد اما لزومی ندارد روزنامه نگاران شهرهای دیگر او را بشناسند و یا اگر کسی نام آن نویسنده را از آنها پرسید اعتراض کنند که هرگز نام او را نشنیدهاند و چنین روزنامه نگاری وجود ندارد. نویسنده این روزنامه محلی را شیاد خطاب کنند و یا در بهترین حالت ناآگاه در مورد واژه روزنامه نگار و روزنامهنگاری. در دنیایی که پدیده شهروند روزنامه نگار، لحظه به لحظه تعریف جدیدی پیدا میکند و پژوهشگران حوزه رسانه های جمعی در حال تببین آن هستند، در حالی که حوادث سال گذشته انتخابات ریاست جمهوری در ایران به دست مردم عادی به جهان مخابره شد و تصویر جان سپردن ندا آقا سلطان، روز عاشورا و بسیاری دیگر از اخبار توسط غیر روزنامهنگارانی به جهان مخابره شد که به نحو احسن از پس این حرفه بر آمدند و نام شهروند روزنامهنگار بر آنها اطلاق شد ، نمیتوان دیگر دنبال واژه روزنامهنگار در تحریریههای غالبا تعطیل و پلمب شده سنتی گشت و باید بپذیریم روزنامه همانطور که دیگر تنها کلمات سربی روی کاغذ کاهیهای زرد رنگ نیست، روزنامهنگاری هم دیگر اطلاق این واژه به جماعتی مشخص نیست و شکلی جدید به خود گرفته است، چه دوست داشته باشیم چه دوست نداشته باشیم. این فعال دانشجویی روز یکشنبه طی تماسی تلفنی با خانوادهاش گفته است که پس از تبعید وی به زندان اهواز چند تن از نیروهای امنیتی اقدام به ضرب و شتم این فعال سیاسی و دانشجویی کردهاند. نبوی علت این ضرب و شتم را گزارشات ارسالی وزارت اطلاعات به مسئولین امنیتی استان خوزستان توصیف کرد. وی در ادامه گفت: «مسوولین امنیتی هنگام ضرب و شتم وی در زندان اهواز به او میگفتند: اینجا زندان اوین نیست که بخواهید هر غلطی که خواستید بکنید و کاری به کارتان نداشته باشیم. وزرات اطلاعات به ما گزارش داده که تو آدم مقاومیهستی، ما قدت را خم میکنیم.» ضیا نبوی در ادامه مکالمه تلفنیاش خاطرنشان کرد که در دو روز ابتدایی تبعیدش به زندان اهواز، پس از ضرب و شتم، وی را به سلول انفرادی منتقل کردهاند و در طول دو روز فقط یک وعده غذایی به او دادهاند. همچنین مسوولین امنیتی زندان اهواز در مدت زمان نگهداری این فعال دانشجویی در بند انفرادی فقط یک بار در طول روز اجازه دسترسی به سرویس بهداشتی را به وی دادهاند. سید ضیا نبوی در تماس تلفنیاش همچنین افزود: «اکنون مرا به بند امنیتی که اکثر متهمان آن، جداییطلبان عرب استان خوزستان هستند، منتقل کردهاند.» وی وضعیت بند امنیتی که به تازگی وارد آن شده را بسیار نامناسب و پایینتر از معیارها و استانداردهای یک زندان معمولی توصیف کرد، به طوری که در یک بند عمومی و امنیتی نه تنها یک سیستم خنک کننده علیرغم هوای گرم و شرجی اهواز وجود ندارد، بلکه حتی یک تهویه جهت تصفیه هوای نامناسب زندان در آن تعبیه نشده است. وی خاطرنشان کرد که تنها یک سرویس بهداشتی قابل دسترس وجود دارد و تنها هفتهای یک بار اجازه استفاده از حمام را به زندانیان میدهند. چندی پیش خانواده سید ضیا نبوی در نامهای به دادستان تهران در خواست نمودند تا فرزندشان را به اهواز تبعید نکنند. سید ضیا نبوی سخنگوی شورای دفاع از حق تحصیل و دانش آموخته رشته مهندسی شیمیاز دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل که در آزمون کارشناسی ارشد سال ۸۷ موفق به کسب رتبه تک رقمیدر رشته جامعه شناسی شده بود. وی در حوادث پس از انتخابات در تاریخ ۲۵ خرداد ۸۸ دستگیر شده و مدت ۴۷۰ روزه بازداشت خود را در بند ۲۰۹ و ۳۵۰ زندان اوین و بدون مرخصی سپری کرده است. نبوی از سوی دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرنیا به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شده است. وی در روز ۵ شبنه هفته گذشته به زندان اهواز تبعید شد. خانم رهنورد با انجام گفتگو با «خودنویس»، دردسرهای زیادی را بر خود هموار کردهاند که بابت این مساله از ایشان ممنونم و بابت اهانتها و حملههای کور گروههای مختلف به او، متاسف. طبیعتا به عنوان یک روزنامهنگار نمیتوانم خوشحال باشم که میرحسین موسوی پاسخگو نیست و جواب بسیاری از سوالها را خانم رهنورد به جای ایشان میدهند، اما با توجه به جمیع شرایط، باید شاکر بود. «خودنویس» در این میان منافع حزبی ندارد و سوالها بدون توجه به بر خوردن به تریج قبای سیاسیون داخل و کسانی که در لندن و بوستون احتمالا هری پاتر میخوانند طرح شدهاند. همین امر پرسشگری را برای ما راحتتر کرده است. با این همه برخی پاسخها پس از انتشار، خواننده و حتی پرسشگر را به فکر وامیدارد. دیروز به نکاتی اشاره کردم، اما امروز باز روی نکتهای تاکید میکنم، آن هم گفته خانم رهنورد در مورد بیخبری میرحسین موسوی از فجایع آن زمان است. یکی از نکات مثبتی که همیشه در مورد میرحسین موسوی ذکر و تبلیغ شده، توان بالای مدیریتی مالی او در دوران جنگ است. طبیعتا کسی که از آمار فشنگهای مصرف شده در جبههها توسط نیروهای مسلح با خبر است و در سال ۶۷ پیش آیتالله خمینی میرود و میگوید بودجه کشور توان ادامه جنگ را ندارد (بنا به گفته چند نفر از کارشناسان سیاسی نزدیک به ایشان)، پس باید اطلاعات گستردهای از همه مجاری خرج بودجه داشته باشد. حوزههای کاری دولت البته معلومند، اما قوه قضاییه که قاعدتا مستقل بوده، توسط بازار آزاد و با پول موتلفه که اداره نمیشده است. وزیر دادگستری وقت نیز عملا رابط قوه مجریه با قوه قضاییه بوده است. همچنین، رئیس هیات دولت، مشاوران امنیتی و اطلاعاتی هم داشته که اخبار مربوط به وقایع داخلی را به گوش ایسان میرساندهاند. به عبارت بهتر، دولت از مجاری مختلف، در باره نحوه هزینهکرد بودجه در قوه قضاییه مطلع بوده، مگر آنکه بگوییم مدیریت مالی دولت به عنوان تامین کننده پولی نهادهای مختلف در این محدوده زیر سوال است. تا این لحظه، هیچگاه چنین چیزی در مورد دولت موسوی نشنیدهام. از طرفی، وزارت اطلاعات، سازمانی مجزا از دولت نبوده است. حتی اگر به دستور آیتالله خمینی، فردی از وزارت اطلاعات در هیاتهای «مرگ» حاضر بوده، وزیر اطلاعات دلیلی برای پنهان کردن این مساله از دید نخست وزیر نداشته است، چه، اجرای دستور «امام» بر همه حجت بوده است. ساختار ولایی چنین اقتضا میکند. همانطوری که قدیمیترها به یاد دارند، دعوای سال ۱۳۶۴ بر سر نخست وزیری میرحسین موسوی، بازی «مولایی-ارشادی» را درست کرد. ۹۹ نفر از جناح راست، نقشی ارشادی را برای ولی فقیه قائل بودند و الباقی که به میرحسین رای دادند، نقشی «مولایی». البته الان که مدعیان «اسلام رحمانی» عملا روششان به آن ۹۹ نفر که در سال ۶۴ از دایره ولایت خارج بودند نزدیکتر شده است، میتوان دید که بنا به منافع، دیدگاه نیز تغییر میکند. از سوی دیگر، میتوان پذیرفت که آیتالله منتظری از اعدامها خبر داشته و رئیس دولت نداشته؟ میتوان از اتحاد آیتالله موسوی اردبیلی با دولت با خبر بود و نسبت به انتقال خبرها به میرحسین موسوی شکی داشت؟ با این توضیح، عدم اطلاع میرحسین موسوی از «جنایت»ها غیر قابل باور مینماید و وقتی نیز از او توضیح خواسته میشود، میگوید که «محذوراتی» دارد و نمیتواند چیزی بگوید. اما سوال بزرگتر اینجا بوجود میآید که آیا از نظر ساختاری که ولایت «مولایی» آیتالله خمینی را پذیرفته بود، اعدامها جنایت محسوب میشد یا نه؟ تعریف این گروه از جنایت چیست؟ به نظر من، اینجا با یک تناقض بزرگ روبرو هستیم که شاید گفتگوی رو در رو با خانم رهنورد و آقای موسوی میتوانست برخی نقاط تاریک «تاریکخانه نظام» را روشن کند. سوال بزرگتر اینجاست، که وقتی بیاطلاعی رئیس دولت در دهه ۶۰ را از جنایتهای حاکمیت بی اطلاع و مبرا میدانیم، و میگوییم در حوزه متفاوتی بوده، چگونه میتوانیم در زمانی که آیتالله خامنهای حاکم مطلق خوانده میشود، احمدینژاد را مسوول بسیاری از خطاها و جنایتها بدانیم؟ البته به عنوان روزنامهنگاری که از پلههای سازمانهای دولتی بارها و بارها بالا و پایین رفته و با بسیاری از مدیران ارشد سلام و علیک داشته، میتوانم بگویم که چنین دلیلی از سوی خانم رهنورد برایم قابل پذیرش نیست، گرچه سخنش را محترم میدارم. میتوانم بپذیرم که آقای موسوی به او چنین گفته است، اما من توی کتم نمیرود. همانطوری که میلیونها نفر بیاطلاعی احمدینژاد و گروهش را از بسیاری از جنایتها نخواهند پذیرفت. به نظر من، ورود خانم رهنورد به این بحث و تقبیح جنایتهایی که با هیچ چیزی شسته نمیشود، گام بسیار مهمی است. گامی که مطمئنا بسیاری از اصلاحطلبان که آیتالله خمینی را «مولا» میدانستند و فقط قائل به نقش ارشادی او نبودند را خشمگین خواهد کرد، حتی اگر بر صندلی تابدار خود در بوستون یا لندن یا دیگر نقاط لم داده باشند و هری پاتر بخوانند. پاییز رسید اینک، از خویش تو بیرون آی تا درک کنی گل را، رو پنجره را بگشای گل زرد و تو پژمرده، تن زنده و جان مرده بر جبر زمان ای جان، اینک تو بمان بر پای گر راه امید اینک سبز است فقط؛ ای جان در آن ره سبز اینک برخیز و بمان بر جای پاییز نمیماند، پشتش به زمستان است آن نیز نمیماند، ای فصل خرد پیش آی گر خفت ندای راه، شد ناله و آه افزون آن ناله و آه اکنون، فریاد شد از این نای شبهای قدر و طی پنج شب پياپی برخی افراد، در اقدامیسازماندهی شده به منزل مهدی کروبیحمله کردند. اين حمله که در نوع خودش به نوعی بیسابقه هم مینمود، واکنش گروهها، افراد و فعالين سياسی را در پی داشت تا حدی که تا روزها پس از پايان يافتن اين اقدام، افراد، مراجع و گروههای سياسی از هر دو جناح موضعگيری خود را در برابر اين اقدام اعلام کردند. برخی رسانهها و گروههای وابسته به جريان حاکم در همان روزهای اول اين اقدام را به نيروهای مردمیو خود جوش نسبت دادند و بعد از مدتی اين ماجرا را ساخته و پرداخته نيروهای اصلاح طلب و مهدی کروبیبرای ايجاد بحران و سياه نمايی دانستند. پس از مدت کوتاهی سپاه پاسداران در بيانيهای اين اقدام را محکوم و از وابستگی و ارتباط اين افراد با نهادهای زير مجموعه خود اعلام تبری کرد. همچنين نيروی انتظامیطی گرازشی اعلام کرد افراد حمله کننده به منزل مهدی کروبیشناسايی و ليستی از آنها تهيه شده است. اما نکته آن است که در ميان حملهکنندگان به منزل مهدی کروبی، برخی از چهرههای دولتی از جمله فرماندار شميرانات نيز ديده شده اند. به گزارش «تغيير»، بررسی عکسها و گزارشها از روز حمله به خانه مهدی کروبیحکايت از آن دارد که محمد لاريجانی فرماندار شميرانات در طول حملات نيروهای لباس شخصی و شکستن درها و شيشهها و تير اندازی و پرتاب گاز اشک آور به خانه نه تنها در محل حملات حضور داشته که به نوعی رهبری نيروهای لباس شخصی را نيز عهده دار و خود شخصا در اقدامات صورت گرفته در آن شب عليه مهدی کروبیپيشتاز بوده است. برخی گزارشها نیز حکایت از آن دارد که وی در همان حال به صورت تلفنی و مرتبا به تمدن استاندار تهران نيز گزارش حملات و تهاجمات نيروهای تحت کنترل خود را میداده است. لازم به توضيح است که تمدن نيز در فاصلهای نه چندار دور از منزل مهدی کروبیمستقر شده بود و ماجرا را زير نظر داشت. نکته جالب اما آن است که به گفته نزديکان مهدی کروبی، ساعت سه نيمه شب که چند تن به نمايندگی از سپاه و پليس امنيت تهران برای مذاکره نزد مهدی کروبیآمدند، آقای لاريجانی در پوشش پليس امنيت و نيروهای سپاه وارد خانه شده و در جلسه شرکت کرده بود. اين درحالياست که يک روز بعد، پس از روشن شدن ماجرا و شناختن هويت آقای لاريجانی، نيروهای سپاه که در معرض اين پرسش قرار گرفتند که آيا فرماندار شميرانات در جلسه حضور داشته، ماجرا را تکذيب کردند و مدعی شدند که تنها نيروهای سپاهی و پليس امنيت در جلسه حضور داشته اند. گفتنی است که در ابتدای آن جلسه شبانه نيز که آقای کروبیخواستار معرفی حاضران شده بود هيچ يک از حاضران خود را با هويت فرمانداری شميرانات معرفی نکرده و همگی خود را به نمايندگی از سپاه و پليس امنيت معرفی کرده بودند. | | |
--
دریافت این پیام بدلیل تمایل شما به شنیدن صدای خس وخاشاک است
خواهشمند است برای اطلاع دوستانتان، این ایمیل رابرای ایشان فوروارد کنید
برای عضویت جدید در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+subscribe@googlegroups.com
برای لغو عضویت در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+unsubscribe@googlegroups.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر