شعر " واپسین افسانه.غزل عرفانی" از شاعر " مهرداد بهار" |
واپسین افسانه افسون تر از افسانه ام عاشقترین دیوانه ام تا آشنای دل شدم از خویشتن بیگانه ام آواره کوی جنون گم کرده راه خانه ام برگرد شمع عارضت شیداترین پروانه ام ای کاش از لطف و صفا روشن کنی کاشانه ام کاش از لب میگون خود پر می کنی پیمانه ام سر را به صد ناز و فسون یک شب نهی بر شانه ام این قصه کی آخر شود ای گوهر دردانه ام؟ بس کن جفا آرام جان تنها توئی جانا نه ام لیلای من در عشق تو مجنون ترین دیوانه ام پایان ندارد قصه ام من واپسین افسانه ام! |
--
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر