۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

Fw: رفیعی

با درود به یاران عزیز و گرامی رادیو گلها
با انکه شاید در میان گذاشتن اینگونه پیامهای خصوصی در معرض تمامی یاران بجهاتی درست نباشد و یا شاید بشکلی تعبیراتی به ان شود که بهیچ روی چنین اراده ای ندارم.اما دریافت پیام هایی در همین سبک و سیاق و بیشتر از سوی جوانان این مرز و بوم که نشانگر علاقه درونی و پاک انان به هنر والای سرزمینمان و از سوی دگر هنرمندان بی تکراری است که شاید دیگر نظایر انان در طی قرون و اعصار تجدید نشود و اعتقاد بر اینکه همین جوانان هنر دوست و هنر پرورند که با چنین شور و حرارت به اسطوره های هنر کشورمان عشق می ورزند.و ازدگر سوی ماموریت دارند تا این گنجینه های ملی را بنسل های بعدی منتقل نمایند.من تا انجا که می بینم و سعی در تشویق جوانان وطنم نیز دارم.این جوانان یا خود هنرمندند.که باید ان طور که خود می دانند و از اساتید خود درس میگیرند بکوشند و بکوشند و تمرین کنندتا خود خالق اثار نوین گردند.یک روز قرار بود شادروان یاحقی در حضور دوستان قطعه ای بنوازد.او دران مجلس گفته است که:چون در کنار منزل من بنایی بوده و من یک هفته ای است تمرین ندارم.لذا یک سازی برسم تمرین میزنیم.خوب شما توجه کنید که وقتی هنرمندی در حد و اندازه او چنین میگوید و برای تمرین کردن تا این درجه قایل به اهمیت است تکلیف روشن است.از سوی دیگر جوانانی هستند که خود ساز نمی زنند لیکن موسیقی شناسند.ماهور و سه گاه وچهار گاه و ابوعطا و شور و افشاری را میشناسند.حتی در میان ایشان افرادی هستند که صاحب نظر و کار شناس هم هستند و بعضا مطالب کار شناسی شده شایان توجه برای اهالی هنر ارسال میکنند که مظاهرش را هم در ایمیل های ارسالی یاران عزیز گروه و نیز در سایت ها و وبلاگ های هنری دوستان می بینیم و بسیار لذت میبریم و بسیار هم استفاده میکنیم.اما درین میان وظیفه من و امثال من چیست؟من چه باید بکنم؟ ایا باید بنشینم و نظاره گر رویداد های هنری باشم.و سکوت کنم.من. تصورم جز این است.مگر میشود سالها و سالها با قهر با ترشرویی بابیتفاوتی با بهانه گیری و با هزاران  :با : ی دیگر زیست. راستی چه حاصل چه فایده ازین بیگانه زیستن. بیگانه بودن با همه چیز و بیگانه دیدن همه کس. .و ایا الزاما نتیجه دریافتی. همان است که خواسته ایم یا با روانی خسته از کدورتها و تنی ازرده از بیتفاوتی ها در افکار خویش در جا میزنیم.انسانها را می بایدانچنان که هستند پذیراشد نه انگونه  که دلخواه ماست که هر یک از عزیزان خلق و خو و صفات خویش را دارا هستند و نمیتوان افکار و عقایدشان را تغییر داد کاری که در عمل تمامی ما انجامش میدهیم. کدامیک از ما در صدیم اندک تغییری در اثار بجا مانده از هنرمندان بی تکرار عصر خود بدهیم چنان که در پاره ای موارد دیدیم که اثری از اساتید باز سازی شد ولی نشد ان که باید.شما نیز اثار را   انچنان که هست می شناسید می پذیریدو به ایندگان  می رسانید. وارد کردن حواشی و استفاده از مسائل دیگر درین ساحت گسترده نه مفید بفایده است و  نه چیزی بر مطلب میافزاید بعنوان مثال دوستی که در وبلاگ خود ترانه مرا ببوس را نمونه اورده اند لطفا بتوضیحات مفصلی که من بارها درین باره عرض کرده ام مراجعه کنند که خود از زبان شادروان پرویز یاحقی شنیده و نقل کرده ام  که در صورت لزوم اعلام نمایند تا رفع شبهه شود ضمنا از انچه ایشان را مورد هجمه قرار داده بی خبر و  متاسفم که ساحت هنر ساحت گفتگو و استدلال است نه تاختن بر یکدیگر که مسائل موردنظر را میتوان به نقد و بحث کشید و نتیجه گرفت من از دوستی که در امریکا زندگی میکند شنیدم که از سوی شخصی(که هر چه کردم نامش را بمن نگفت)نامه ای سراپا ناسزا و توهین به استاد پرویز یاحقی ارسال شده که موجب گردیده موج عظیمی از ایرانیان هنرمند و هنر دوست به خشم امده اند که البته بنده از چگونگی ماجرا بی خبرم ولی ببینید اگر این خبر درست باشد بهر دلیل ایا میشود به پرویز یاحقی توهین کرد؟ بنده عرض میکنم بهر دلیل. اما من و امثال من وظیفه دیگری هم داریم و ان معرفی انچه ازین یکه تازان عرصه هنر بجا مانده.می باشد.شاگردانشان.اثارشان گفتارشان و انچه درین مقوله ها میگنجد ازان دست است و انتظارم بعنوان کوچکترین عضو گروه و یا شاید قدمت حضور در استان و درگاه  انان.از شما یاران گرامیم که همواره با تمامی وجود و از صمیم قلب دوستتان دارم و به هر یک از شما بشکلی وابسته ام.خوهرانم.برادرانم و فرزندانم که خانواده هنری من هستید.این است که  این ایراد های بی حاصل و کدورتهای بی فایده را بکناری بگذاریم.همگی با انچه در بضاعت ماست بی اعتنا به درج نام و دلیل حضور و در عین گمنامی و صفای باطن در خدمت یکدیگر منشوری هنری بنام گروه بسازیم و تحت ان عنوان داشته ها و دانسته های خود را به دیگر یاران انتقال دهیم تا این جوانان عاشق و در این درجه از مهر فرصت یابند و انرا بدیگر نسلها منتقل کنند.شرطی شدن را بکناری نهیم از هنرمندان حاضر ازان نسل  طلب یاری کنیم وحضورشان را غنیمت بدانیم و هر یک بفراخور خویش کمر همت به اعتلای هنر سرزمین مان بر بندیم
از خلاف امد عادت بطلب کام که من          کسب جمعیت ازان زلف پریشان کردم
اطاله کلام را البته بر من میبخشایید و انچه را که از سخنانم باطل و نا کار امد میدانید گوشزدم کنید که با
جانم پذیرای شنیدنم 
پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد
فرامرز سمیعی
 
 
 Forwarded Message ----
From: ashkan moradi <ashkan_iraj2010@yahoo.com>
To: fsamii@yahoo.com
Sent: Fri, September 10, 2010 1:47:37 AM
Subject: Re: رفیعی


درود بر شما
دیشب ایمیل شما را خواندم من مدتها از جمع دوستان و گروه دوست داشتنی لذت می برم ولی ایمیل شما آتشی در درونم شعله ور ساخت و اشک بر گونه ام روانه کرد
من اگر بتوانم بگویم و لیاقت آن را داشته باشم از عاشقان ساز و نوای پرویز خان یاحقی و بانوحمیرا اسطوره آواز هستم و سالهاست که در خلوت خود آهنگهای این دو ابر استاد موسیقی را گوش می کنم و با آن آهنگها زندگی می کنم
من حدود 35 سال از عمرم می گذرد و شاید بگویم در حدود 25 سال است که دیوانه وار با این ترانه ها و گلهای رنگارنگ زندگی می کنم
 حدودا 10 ساله بودم که بر حسب اتفاق کاست گلهای رنگارنگ 570 خانم حمیرا به گوشم رسید حتی بارها آن را با اشک و گریه کردن گوش می دادم مدتها دنبال کسی که بتوانم با او درد دل کنم می گشتم اما کسی جز دلم نیافتم
سالها در بدر به دنبال آرشیو گلها گشتم تا بالاخره موفق شدم کم و بیش آنها را گیر بیارم
اما چه چیزی بالاتر از درک محظر پرویز خان و لذت دوستی با آنان
خوشا به حال شما که چنین سعادت بزرگی را تجربه کردید و کاش یا ما اصلا با آنها بیگانه بودیم و یا چنین افتخار بزرگی نصیبمان می شد
من در صدد ساختن وبلاگی تحت عنوان ستارگان موسیقی ایران هستم و اگر شما دوست عزیز افتخار امداد به این جانب را بدهید بنده از راه دور بر دستان شما بوسه می زنم و جای بسی افتخار می دانم که از نظرات ارزشمند شما استفاده کنم
ارادتمند شما - ایرج مرادی
 


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر