۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

::لـیـمـو میـ گهـ:: غزل شماره ۱۶: خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

حافظ

خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

به قصد جان من زار ناتوان انداخت


نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت


به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت


شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن

که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت


به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم

چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت


بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد

صبا حکایت زلف تو در میان انداخت


ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم

سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت


من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش

هوای مغبچگانم در این و آن انداخت


کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم

نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت


مگر گشایش حافظ در این خرابی بود

که بخشش ازلش در می مغان انداخت


جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

مرا به بندگی خواجه جهان انداخت

 

 


-
-------------------------------------------------------------------------------

(\__/)

(='.'=)

(")_(")

(¨`·.·´¨;

HaMiDrEzA_hgh.1365

0935 825 73 79

--
اگر قصد فوروارد این ایمیل یا هر ایمیل دیگری را دارید، نخست آدرسهای
قبلی را پاک کنید و آدرسهای جدید را در بی سی سی قرار دهید و سپس فوروارد
کنید. پاکیزگی اساس فوروارد کردن ایمیل است
.
.
همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
درشت بخوانید:
(مطالبی که دارای عکس هستند) حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
Display images below
کلیک نمایید
*
http://groups.google.com/group/lymoo
 
حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
lymoo@googlegroups.com
* -----------------------------------------------
در روزگاری که بهانه های بسیار برای گریستن داریم ، شرم خندیدن، به مضحکه هم میهنان مان را بر خود نپسندیم.
کار سختی نیست نشنیدن، نخواندن و نگفتن لطیفه های توهین آمیز...با اراده جمعی این عادت زشت را به ضدارزش تبدیل کنیم.
رخشان بنی اعتماد.
.
با تشکر:
شادمهر
مـــدیــریــتــــ گروهـــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر