هیچکس دیگر نمی تواند بند اسارت از پایت بگسلد.
تو خود صیاد خودی، چگونه می توانم آزادت کنم؟
تو خود بند بگسل و رها شو!
تو عاشقی بر زنجیرهایت و آزادی از من می طلبی؟
چه خواهش عبثی !
تو خود عامل بدبختی ها و رنجهای خودی و از من آزادی را می طلبی؟
و تو همچنان همان بذرها می افشانی، به همان راه می روی، همان آدم گذشته ای،
و همان گیاهان را باغبانی ،
که می تواند تو را نجات دهد؟
چرا کسی باید تو را ناجی باشد؟
آزادی تو مسئولیت من نیست،
من در آنچه که هستی، نقشی ندارم،
تنها تو! تنها تویی که خود را به این روز انداخته ای !
**********
این دو واژه را باید بفهمی :
وجدان و آگاهی،
آگاهی از آن توست.
وجدان را جامعه به تو داده است.
این تحمیلی بر آگاهی است،
جوامع مختلف، ایده های متفاوتی را بر آگاهی تو تحمیل می کنند.
همه به نحوی این کار می کنند.
و هنگامی که چیزی بر آگاهی تحمیل گردید، دیگر نمی توانی نوای آن بشنوی،
دور مانده است دور...
بین آگاهی تو و تو، دیوار ستبر وجدان تحمیلی جامعه برپا شده است.
دیواری که از کودکی بر تو تحمیل گشته است.
**********
به بهای فروختن آزادی، جامعه همه چیز به تو خواهد داد.
احترام، مقام بالا در زنجیر القاب و ...
اما تو نیز باید بهایی بپردازی...:
آزادیت ! خود بودنت !
باید " شکلی" میان " اشکال " شوی.
جمع از کسی که بخشی از او نیست تنفر دارد.
جمع از دیدن غریبه ای میان بسیار بر می آشوبد.
چه وجود غریبه خود پرسش برانگیز است.
**********
در عرصه وجود،
نازکترین تیغه علف صحرایی،
دارای همان قدر زیبایی است که،
بزرگترین ستاره کهکشان .
سلسله مراتبی وجود ندارد.
کسی یا چیزی نیست ماوراء
کسی یا چیزی نیست مادون .
**********
هرگز دیگری را آزار مده !
و مگذار که دیگری به تو آزار برساند،
تنها اگر چنین کنیم می توانیم جهانی انسانی بیافرینیم.
**********
انسانی که حرمت خود می دارد،
نمی تواند دیگری را تحقیر کند.
می داند که این خود اوست در دیگری،
حتی در درختها و صخره ها.
شاید این خود در صخره در خواب باشد، اما مهم نیست،
این همان وجود در اشکال مختلف است.
انسانی که حرمت خود می دارد،
یکباره درمی یابد که به تمامی جهان و هر چه در اوست حرمت می نهد.
**********
اطاعت کورکورانه بزرگترین گناه است،
به شعورت گوش فرا ده،
و هر آنچه را درست به نظر می آید،
در پیش گیر.
تو اطاعت نمی کنی،
تو با گامهای شعورت راه می روی.
اگر شعورت به اشتباه بودن چیزی حکم داد،
صرفنظر از خطر، فارغ از هر نتیجه ای،
بر آن حکم شمشیر بکش.
هیچ حکمی فراتر از شعور تو نیست.
**********
آیا هرگز با خود گفته ای که
" حیات بدبختی است. "
چه نیازی با این همه ستاره است؟
نه ، این حیات، حیات حقیری نیست !
این انسان است
که خالق حقارت است !
--
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر