۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه

نرخ خون پایینه انقدر، یا نون رو گرون خریده؟



:














 
آره، خونـِـشُ فروخته واسه بچش نون خریده
نرخ خون پایینه انقدر، یا نونُ گرون خریده؟!!
 
 
بیست و هفتم تیر ماه هم یکی از آن روزهای متفاوت بود. از خیابان طالقانی، تقاطع بهار رد می‌شدم که دیدن منظره‌ای برای نخستین بار، همه باورهایم را زیر سوال برد. بیشتر که دقت کردم دیدم حقیقت دارد. خانواده‌ای ایرانی، همجنس خودمان از همان‌هایی که خون ایرانی در رگ هایشان جاری است. پدر و مادر و نازنینی 9 ساله در فرورفتگی یک شرکت آرمیده بودند. با خودم فکر کردم آیا اینها خوابند یا تمام ما آدم‌هایی که بر روی تخت‌های آن چنانی با تشک‌های خارجی طبی زیر هوای مطبوع کولرهای گازی مشغول استراحتیم؟
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/4/28/63222_862.jpg 
مجال رفتن نبود. قدم از قدم نمی‌توانستم بردارم؛ وظیفه حرفه‌ایم اقتضا می‌کرد که تلاش کنم به این خانواده نزدیک تر شوم با آنها گفت وگو کنم و از زجرهایی که از روزگار می‌کشند، بپرسم. از داستان آدم‌های نامردی که برای تنها اندکی کرایه در محله پامنار تهران اینها را از سقفی که داشتند محروم کرده‌اند.
برای ارگان‌های حمایتی که نعره‌هایشان گوش فلک را کر کرده است و دم از کمک و همیاری مستضعفین می‌دهند. هر یک به نوعی و هر یک به شکلی! ارگان‌هایی که با تشکیلات عریض و طویل، امکانات فراوان و بودجه‌های آن چنانی و تبلیغات فراوان سعی می‌کنند نشان دهند که ما کاملا در خدمت محرومین و مستضعفین هستیم. با اینکه در سفرهای گوناگون به مناطق جنوبی، شرقی، غربی و شمالی کشور گوشه‌های فراوانی از درد و رنجی که محرومین سرزمین من می‌بینند، دیده بودم و علت آن را در هزاران بهانه‌ای که مسئولین برای آن می‌تراشند، برای خود توجیه می‌کردم، شاید دیدن علی و همسرش و نازنین کوچولو خط بطلانی باشد به همه شعارهایی که مسئولین و ارگان‌های حمایتی در راستای حمایت از محرومین سر می‌دهند.
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/4/28/63223_136.jpg

بشاگرد، نیک شهر و خیلی از مناطق محروم دور افتاده کشورم پیش کش! این اتفاق همین جا، در همین نزدیکی، در تهران بزرگ، دو سه کوچه آن طرف تر، درست بغل گوش من و شما افتاده است.
 آیا انسانی که در نزد قادر متعال خود به جانی می‌ارزد، برای ما آدم‌های متمدن به نانی نمی‌ارزد؟!
 
علی بچه آبادان است؛ جنگ را حس کرده است. مدتی همدوش رزمندگان و شهدای جنگ بوده است. به هزار دلیل که من و تو می‌دانیم، کوچ کرده و به تهران آمده است. کارمند قراردادی یکی از فرهنگسراهای سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران شده و حالا با چوب تعدیل، چند صباحی است که کارش را از دست داده که البته مدیریت فعلی می گوید سال 74 تعدیل شده است. اجاره خانه ندارد که بدهد. صاحب خانه محترم! با استفاده از تمام ابزارهای قانونی ـ همان ابزاری که برای دفاع از حقوق انسان‌ها به وجود آمده‌اند ـ علی، همسرش و نازنین کوچک را با تمامی اثاثیه شان از خانه بیرون کرده است.

http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/4/28/63225_947.jpg
 
امرار معاش علی از پسماندهای فلزی زباله‌هایی است که شاید چند هزار تومنی را روزانه نصیبش کند تا بتواند با یک وعده غذای بسیار ساده، شکم همسر و بچه خود را سیر کند. ظاهر نازنین نشان می‌دهد که مدتی است روی آب را ندیده است. از علی علت را که جویا می‌شوم، می‌گوید پول ندارم. از وضعیت تحصیل نازنین می‌پرسم و با آهی پاسخ می‌دهد: نازنین مجبور است برای مدرسه به پامنار بازگردد. به مدارس نزدیک به اصطلاح همین محل سکونت که مراجعه کرده‌اند آنها را رانده‌اند تنها به علت وضع ظاهری! در حال صحبت با علی هستم که یکی از کارکنان شرکت که تو رفتگی آن، محل اسکان و زندگی علی شده، قصد خروج دارد. علی مجبور است که همسرش را از خواب بیدار کند تا راهی برای عبور فرد باز شود.
از ایشان می‌پرسم علی چند ماه است که اینجاست؟ می‌گوید تقریبا هشت ـ نه ماهی است که این خانواده در این مکان زندگی می‌کنند. می‌پرسم برای رفع مشکل اینها کاری کرده‌اید؟ مرد در پاسخم می‌گوید که بله با همه جا تماس گرفتیم. با کمیته امداد، سازمان بهزیستی، شهرداری و... اما هیچ نتیجه‌ای نگرفتیم!؟
همه این سازمان‌ها با یدک کشیدن متولی بودن و رسیدگی در امور محرومین کارها را به همدیگر پاس می‌دهند. هر یک می‌گوید این در شرح وظایف و اختیارات ما نیست و به ارگان دیگری مربوط می‌شود و ارگان دیگری نیز می‌گوید به عهده سازمان دیگری است و این دور باطل همچنان ادامه دارد. اما آنچه واقعیت دارد نازنین کوچک است که روی یک تکه کارتن بر سنگفرش سیمانی خیابان پر ازدحام ماشین‌های مدل بالا خوابیده است و امشب را نیز مانند صدها شب دیگری که گذشته به صبح خواهد رساند.
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/4/28/63226_766.jpg
به عنوان یک روزنامه نگار خاضعانه از تمام آزادمردانی که می‌توانند سرپناهی هر چند کوچک برای نازنین و خانواده‌اش فراهم کنند، تقاضا می‌کنم سخاوتمندی خویش را از آنان دریغ نکنند و دستان یاری آنان را بفشارند.
راه‌های ارتباط با این خانواده دردمند برای «تابناک» محفوظ است. لطفا برای همیاری و کمک، از طریق نظرات کاربران همین خبر یا «تماس با ما»ی سایت «تابناک» دردی از این هم نوع خود دوا کنید که خداوند خود وعده اجر عظیم را به محسنین داده است.
 
 


--
این نامه الکترونیکی در پی عضویت شما در گروه "قوم پاک آریا" ارسال شده است
 
 
برای ارسال نامه به اعضای این گروه میتوانید ایمیل تان را به این آدرس ارسال کنید
ghom-e-pak-e-arya@googlegroups.com
 
براي عضويت در گروه به اين آدرس یک ایمیل خالی ارسال کنید
ghom-e-pak-e-arya+subscribe@googlegroups.com
 
 
For more options, visit this group at
http://groups.google.com/group/ghom-e-pak-e-arya?hl=en



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر