سلام پختگي در برخي ابيات مثل ساير است
ولي وزن عروضي در برخي ابيات مرعي نيست.
وتد ومعني حفظ شده است.
درشعر سه تن پيمبرانند فردوسي انوري وسعدي
هر چند كه لا نبي بعدي
حماسه قصيده غزل همانندشان نخواهد امد
هشتصد سال وبيشر چنين بوده ونيز چنين خواهد ماند.
تعصب بي مورد است
سخت گيري وتعصب خامي است تاجنيني كار خون اشامي است
----- Forwarded Message -----
From: ocean 896 <ocean896@hotmail.com>
To: radio golha <friends-of-radio-golha@googlegroups.com>
Sent: Thursday, August 15, 2013 9:02 AM
Subject: همه گویند سخن گفتن سعدی دگراست
From: ocean 896 <ocean896@hotmail.com>
To: radio golha <friends-of-radio-golha@googlegroups.com>
Sent: Thursday, August 15, 2013 9:02 AM
Subject: همه گویند سخن گفتن سعدی دگراست
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی
گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
نغمه ی بلبل شیراز نرفته ست ز یادم دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه مرغ مسکین چه کند گر نرود در پی دانه
پای عاشق نتوان بست به افسون و فسانه ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
تا فکندم به سر کوی وفا رخت اقامت عمر بی دوست ندامت شد و با دوست غرامت
سر و جان و زر و جاهم همه گو رو به سلامت عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی
درد بیمار نپرسند به شهر تو طبیبان کس در این شهر ندارد سر تیمار غریبان
نتوان گفت غم از بیم رقیبان به حبیبان حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان
این توانم که بیایم سر کویت به گدایی
گرد گلزار رخ توست غبار خط ریحان چون نگارین خط تذهیب به دیباچه ی قرآن
ای لبت آیه ی رحمت دهنت نقطه ی ایمان آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سری ست خدایی
هر شب هجر برآنم که اگر وصل بجویم همه چون نی به فغان آیم و چون چنگ بمویم
لیک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببویم گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
چرخ امشب که به کام دل ما خواسته گشتن دامن وصل تو نتوان به رقیبان تو هشتن
نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن
تا که همسایه نداند که تو در خانه ی مایی
سعدی این گفت و شد از گفته ی خود باز پشیمان که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان
به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
پرتو روی تو گوید که تو در خانه ی مایی
نرگس مست تو مستوری مردم نگزیند دست گلچین نرسد تا گلی از شاخ تو چیند
جلوه کن جلوه که خورشید به خلوت ننشیند پرده بردار که بیگانه خود آن روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه ی کوچک ننمایی
نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد
شهریار آن نه که با لشکر عشق تو ستیزد سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد
که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی
استاد شهریار
استاد بنان
---
شما به این دلیل این پیام را دریافت کردهاید که در گروه Google Groups "دوستان راديو گلها" مشترک شدهاید.
برای لغو اشتراک در این گروه و قطع دریافت ایمیل از آن، ایمیلی به friends-of-radio-golha و unsubscribe@googlegroups.com ارسال کنید.
برای گزینههای بیشتر، از https://groups.google.com/groups/opt_out دیدن کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر