درود بر دوستان یک سرودۀ زیبا از دوست شاعرم آقای علیرضا مقدمی همه شب بی تو و از توست پریشانی من اشک هم خسته شد از دیدۀ بارانی من کاش با دست تو در خاک شوم روز وداع حس دستان توجانی ست به بی جانی من زهـرۀ جـان منی بر فلـک عشق بمان روزگـاری چو بهاری به کنارم بودی رفتی و مانده بجا بغض زمستانی من نـازنین در دل این نی چه کسی می نالد روح دریـایی تو یا غـم پنهانی من |
۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه
تقیدیم یک شهر زیبا
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر