۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

غزلي بسيار زيبا - احمد نيكبخت

http://sabadesetareh.blogfa.com/

احمد نيكبخت

تو از سخاوت باران و نور مي آيي

غلط اگر نكنم   تو ز هور  مي آيي

غريب مردم اين شهر و خسته اي انگار

گمان كنم كه تو از راه دور مي آيي

چه ساده اي، چه صميمي، چه نازكي، چه لطيف

تو از لطافت چنگ و چگور مي آيي

به جام چشم تو  بينم  شراب عرياني

تو با خزان و دل من چه جور مي آيي

به جاي جاي كلامت هزار آينه است

تو از كرانهء شعر و شعور مي آيي

تو غمگني، تو حزيني، تو مظهر اندوه

يقين تو از دل آواز شور  مي آيي

بگويمت چو بخواهي غم  دل خود را

بشرط  آنكه  بدانم  صبور  مي آيي

تو رخنه در دل من كرده اي و اين نه عجب

كه با محبت و رمز عبور مي آيي

احمد نيكبخت - امريكا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر