گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد
همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین سرخوش و بی خبر و بی سرو پا رفتم و شد
"لن ترانی" نشنیدم ز خداوند چو او "ارنی" گفتم و او گفت "رثا" رفتم و شد
مدعی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کی؟ من دلباخته بی چون و چرا رفتم وشد
تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست من خدا گفتم و او گفت بیا رفتم و شد
مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید فارغ از کشمکش این دو سه تا رفتم و شد
خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون پیر من آنکه مرا داد ندا رفتم و شد
گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو تا بدینسان شدم از خلق رها رفتم و شد
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر