دشوار نبود فهم این نکته که بنایم غلط گیری از ده نمکی نبود؛ اما آنان که چماق، مقدس ترین واژه در قاموس شان است عادت دارند که به جای اصل، فرع را بچسبند و هوچی گری کنند و ده نمکی همان کرد وقتی نوشت:
مسیح علی نژاد ملا لغتی شده است و بر نمک نوشته اش هم اینگونه افزود:
دختر بچه روزنامه نگار دوران ماضی که حالا بزرگ شده توانست از متن یادداشت اینجانب غلط املایی بگیرد و با یک غلط به دیکته ما نمره نوزده داد!
نوشته بودم من خودم اساسا آدم پر غلطی هستم و بارها شده است در نوشته هایم غلط های املایی عجیبی پیدا کرده ام که نمی دانستم بر آنها بخندم یا بگریم اما امروز وقتی نوشته سراسر خشم ده نمکی را خواندم که بالا تا پایین روشنفکران را به فحش گرفته بود به یک غلط املایی فاحشی برخوردم که اتفاقا ایندفعه می دانستم بر غلطِ این « نمک آقا» باید خندید.
و آن غلط «خار» بود در وصف مردم، که ده نمکی آن را به غلط «خوار» نوشته بود و نقد من تنها طعنه ای بود بر اینکه او ناآگاه، مردم را خوار کرد و باقی همه در اوصافِ همپالگی های ده نمکی بود که منتقدان و معترضان را با چماق و شلاق و شکنجه می کشند و بعد جنازه شان را صاحب می شوند.
"خوار" دانستن مردم تنها یک غلط املائی نیست که در "مشق" ده نمکی اتفاق افتاده باشد نقد من بر غلطی بزرگ بود که در "مشی" امثال او وجود دارد که اگر بنا بر غلط املائی یا انشائی بود (چنان که مثال آوردم) نمره اش اندکی از نُه بیشتر بود و راهی به نوزده نداشت… و اما آن غلط بزرگ:
آدم که منطق و فکرش در برخورد با مخالف، چماق باشد دیگر فرقی نمی کند ظاهرش چه شکلی باشد؛ سردبیر نشریه هم که می شود قلم را چماق می بیند. کارگردانی هم که می کند از دوربین چماق می سازد و اگر سیاستمداری کند، دیکتاتوری می شود از جنس همین دوستان مسعود ده نمکی که به قدرت رسیده اند…به قول معروف "از کوزه همان برون تراود که در اوست"!
راستی! این اصلا عجیب نیست که «دختر بچه روزنامه نگار دوران ماضی» حالا بزرگ شده باشد و نقد بنویسد اما این عجیب است که «پسر بچه روزهای جنگ» هنوز آنقدر بزرگ نشده باشد که بفهمد اینجا معرکه ی جنگ نیست که هر کس در مقابلت ایستاده، دشمن تو باشد و برایش تفنگ و چماق بکشی! اینجا هزار مدل آدم در مقابل تو ایستاده اند و تک تک آنها ممکن است تو را نخواهند اما دشمن تو نباشند. وقتی این را نفهمی، برای خاموش کردن اعتراض دهها کشته و صدها مجروح و هزاران زندانی که فقط به دنبال حق خودشان ایستاده و برخاک افتاده اند و دشمن تو نیستند، با چماق دوربین به کمک دیکتاتور می شتابی. پس «قاچاقچی» کسی است که اگر مواد به دیکتاتور نرساند، دیکتاتور دیگر نای دیکتاتوری کردن نخواهد داشت…
و اما نوشته است:
یکی همین دکتر حاج فرج دباغ یکی همین اکبر جان یکی همین عماد جان یکی همین سعید خان باز هم بگم یا رتبه سازمانیشان و یا میزان حقوق بازنشستگیشان و یا حق ماموریت هایشان و یا اسم مستعار و واقعی شان را بگویم تا باورت شود ….
دلبندِ آقا، حتی احمدی نژاد هم وقتی چشم ریز کرد و صدا زیر کرد و شانه کج کرد و تیک عصبی انداخت و گفت: بگم؟ بگم؟ تا این حد ناشیانه نتاخت. درست است که کوتوله های سیاسی شیوه های متفاوتی برای بگم بگم گفتن ها و پرونده سازی ها دارند اما او پرونده ی خویشاوندِ میرحسین را بالا و پایین می کرد و بگم بگم راه انداخت، اینها که تو لیست کردی نه خویشاوند من اند و نه من مثل تو تا ابد اجیر و بنده ی کسی هستم که تمام گذشته و حال و آینده شان را بی نقد و بی نقص بدانم.
کافیست کمی جلوتر از بینی مبارک تان را نگاه کنید و ببینید که این روزها بنده و برده ی دوران، کسانی هستند که اگر «آقا» بندهای دست و پای شان را رها کند، عروسک خیمه شب بازی اش چنان نقش زمین می شود که حتی یاران تان را هم یارای جمع کردن هیبت پهن شده شما بر زمین نخواهد بود . یکبار می گویی حزب اللهی نیستی و بار دیگر می گویی روزنامه نگار نیستم، خب، می دانی که حتی میان دوستان ات هم جایگاهی نداری، نه فیلمسازی، نه روشنفکر، نه متفکر و نه حتی مبتکر، تو دچار توهم و بحران شده ای و حالا هی در پس مانده های تلخ جنگی که از آن نه ایثار و گذشت و معنویت بلکه تنها خشونت و حذف آموخته ای دست و پا میزنی.
اگر نسخه کپی شده ی اخراجی هایت به همت خودت یا هر خطاکار دیگری در اینترنت قرار گرفت و مشعوف و ذوق کنان به مظلوم نمایی بر آمدی من نوشته بودم که گریه های امثال تو و کامران نجف زاده برای آزادی بیان به چهره های دو روی تان نمی آید وقتی چهره ی وطن پر از جای باتوم و خون است. پیراهنِ اخلاقی که پوشیدی به تن ات زار می زند وقتی معتمد آریا و لیلا حاتمی ها و اصغر فرهادی ها سهمی در تبلیغات خلیفه ای و حکومتی ندارند و خزانه ی شما پربار است، وقتی مادر سهراب ها و محمد ها و صانع ها هنوز عزا دارند و تو برای خنداندن ملت، شریفی نیا ها را دور خود جمع کرده ای و گربه رقصانی می کنی. وقتی نام آورانی چون جعفر پناهی و محمد رسول اف را بیست سال محروم از فیلم سازی و سفر و زندگی می کنند…
دلبند آقا!
درست میگویی که "غلط کردن بدتر از غلط نوشتن است" پس حالا که وبلاگ من در ایران فیلتر است و تو درست یا غلط قانون فیلترگذاران شکسته ای و این خانه را خوانده ای و میان میلیونها مخاطب گیشه ای! فرصت یافتی تا به جای پاسخ به من، از اکبر و عماد و سعید و سروش و دیگران بگویی پیشنهادی دارم:
از آنها که نام برده ای! یکی شش سال زندان کشیده، دیگری پس از ترور از ویلچر برنخاسته، دیگری در سالهای زندان چنان بیمار و شکسته شده که آزادی موقت اش را هم در بیمارستان می گذراند و آن دیگری سالهاست که تبعید شده و در دانشگاه های آن سوی دنیا معلمی می کند… پس به جای "غلط کردن" و سخن گفتن از کسانی که همه از آنها با خبر هستند، حالا که بگم بگم راه انداخته ای از کسانی بگو که در زندان آقایت اسیرند و مدتهاست از آنها بی خبریم… حداقل از محمد نوری زاد بگو که سالها با هم دوست بوده اید و برای نامه های منتقدانه ی او به آقا، به زنجیرش کشیده اید…
روزگاری سید مرتضی آوینی (که کاش با اینهمه ادعای نزدیکی با او، کمی از فهم و دانش و منطق نقد او را داشتی) در نامه اش به فیلمبردار روایت فتح نوشته بود: "بگذار کرمها در باتلاق های پاییزی خوب، پرورده شوند و زمین و آسمان خود را در همان لجنزار عفن بجویند"
مسعود ده نمکی!
سلطنت بر باتلاق های پاییزی لطفی ندارد… پیشنهادم این است که به جای جستجو در لجنزار عفن استبداد، مشامت را اندکی باز کن تا عطر بهار آزادی را حس کنی؛ عطری که حالا دیگر خاورمیانه را هم فراگرفته است اما دهانت را بیش از این برای پاسخگویی به من که در قاموست زن هستم و ضعیف و «دختر بچه»، باز نکن . آخر مرا یاد چماق داران سر چهار راه های شهر می اندازد که که تا یک زن اعتراضی می کرد، ناگهان عنان از دست می دادند و از موضع بالا او را «دختر بچه» و «دخترجان» خطاب قرار می دادند. در عصری که دیکتاتورها یکی یکی از خاور رخت بر می بندند و دیگر کسی آقای عالم نیست، برای حفظ آبروی خودت هم که شده ساکت باش و به جای پاسخ دادن، مشغول ماموریت در رساندن مواد لازم برای بقای «آقا» و دوامِ دیکتاتوری در ایران باش…
--دریافت این پیام بدلیل تمایل شما به شنیدن صدای خس وخاشاک است
خواهشمند است برای اطلاع دوستانتان، این ایمیل رابرای ایشان فوروارد کنید
برای عضویت جدید در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+subscribe@googlegroups.com
برای لغو عضویت در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+unsubscribe@googlegroups.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر