۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

Re: ::لـیـمـو میـ گهـ:: شما یادتون نمیاد

سلام.
شايد خيلي ها شو امثال من خودش نديده باشه ولي انقدر شنيديم كه با اينكه خودمون ديده باشيم فرقي نداره
خيلي جالب بود . دستتون درد نكنه .
يه سري خاطره هاي قشنگ قديمي مون رو به ياد مون آورد.

2011/4/8 Alireza A <diesel34@gmail.com>
بابا يادمون مياد :دي
مرور دوبارشم لذت بخش بود. ممنون

On 4/8/11, Hossein Bahrami <hosseinf722@gmail.com> wrote:
> شما یادتون نمیاد...
>
>  شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک
> روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید
> ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم
>
> شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه
> میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
>
> شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می
> پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !
>
> شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و
> ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و
> نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ…
>
> شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو
>
> شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم
> …..
>
> شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی
> میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم
>
>  کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود
>
> شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد
>
> شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد
> پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون : ))
>
> شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می
> چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه
> میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه
> عمرا پیاده می شدیم
>
> شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف
> آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا
> سیاه و کثیف می شد.
>
> شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد
> عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر
> کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا
> میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده
>
> شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام …
>
> شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم
> مدرسه… احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه
>
> شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق
> فابریکمون جا بگیریم
>
> شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی
>
> شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند
> برگ میزدیم میشد انیمیشن
>
> شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه
> های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود
>
> شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست،
> اونا یه درس از ما عقب تر باشن
>
> شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر
> کلاس پز میدادیم
>
> شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم
> مدرسه
>
> شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش
> میکردیم
>
> شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل :دی
>
> شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که
> مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما
> یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟
> (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم
>
> شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا
> سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
>
> شما یادتون نمیاد افسانه توشی شان رو!!
>
> شما یادتون نمیاد: چی شده ای باغ امید، کارت به اینجا کشید؟؟ دیدم اجاق خاموشه،
> کتری چایی روشه، تا کبریتو کشیدم، دیگه هیچی ندیدم
>
> شما یادتون نمیاد: شد جمهوری اسلامی به پا، که هم دین دهد هم دنیا به ما، از
> انقلاب ایران دگر، کاخ ستم گشته زیر و زبر…!!
>
> شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای
> صفحه یه "برگه امتحان" گنده نوشته بودن
>
> شما یادتون نمیاد: زندگی منشوری است در حرکت دوار ، منشوری که پرتو پرشکوه خلقت
> با رنگهای بدیع و دلفریبش آنرا دوست داشتنی، خیال انگیز و پرشور ساخته است. این
> مجموعه دریچه ایست به سوی….. (دیری دیری ریییییینگ) : داااااستانِ زندگی ی ی ی
> (تیتراژ سریال هانیکو)
>
> شما یادتون نمیاد: یک تکه ابر بودیم، بر سینه ی آسمان، یک ابر خسته ی سرد، یک
> ابر پر ز باران
>
> شما یادتون نمیاد، چیپس استقلال رو از همونایی که تو یه نایلون شفاف دراز بود و
> بالاش هم یه مقوا منگنه شده بود، چقدرم شور بود ولی خیلی حال میداد
>
> شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار
> بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه
>
> شما یادتون نمیاد، هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت ۶:۴۰ تا ۷ صبح،
> رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم
>
> شما یادتون نمیاد: به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا، شهدایی که با خون خود
> درخت اسلام را آبیاری کردند. این مقدمه همه انشاهامون بود
>
> شما یادتون نمیاد، توی خاله بازی یه نوع کیک درست میکردیم به اینصورت که
> بیسکوییت رو توی کاسه خورد میکردیم و روش آب میریختیم، اییییی الان فکرشو میکنم
> خیلی مزخرف بود چه جوری میخوردیم ما : )))
>
> شما یادتون نمیاد: انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !
>
> شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در
> مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!
>
> شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو
> اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ
> میکردیم
>
> شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون،
> تو کتاب تعلیمات اجتماعی
>
> شما یادتون نمیاد: دختره اینجا نشسته گریه می کنه زاری میکنه از برای من یکی رو
> بزن!! یه نفر هم مینشست اون وسط توی دایره، الکی صدای گریه کردن درمیآورد
>
> شما یادتون نمیاد، با مدادتراش و آب پوست پرتقال، تارعنکبوت درست می کردیم
>
> شما یادتون نمیاد، تابستونا که هوا خیلی گرم بود، ظهرا میرفتیم با گوله
> های  آسفالت
> تو خیابون بازی میکردیم!! بعضی وقتا هم اونها رو میکندیم میچسبوندیم رو زنگ
> خونه ها و فرار میکردیم
>
> شما یادتون نمیاد، وقتی دبستانی بودیم قلکهای پلاستیکی سبز بدرنگ یا نارنجی به
> شکل تانک یا نارنجک بهمون می دادند تا پر از پولهای خرد دو زاری پنج زاری و یک
> تومنی دوتومنی بکنیم که برای کمک به رزمندگان جبهه ها بفرستند
>
> شما یادتون نمیاد، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن. بوی گوجه
> فرنگی پخته شده اشتهابرانگیز بود، اما وقتی می چشیدیم خوشمون نمیومد، مزه گوجه
> گندیده میداد
>
> شما یادتون نمیاد، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ
> بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک
> چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد،
> محکمتر رو میز میکوبیدیم
>
> شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما
> تا سر اینجا خوندیم :دی
>
> شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک رو) با اون صورت
> صاف و صدای شمرده شمرده ش
>
> شما یادتون نمیاد: سه بار پشت سر هم بگو: گاز دوغ دار، دوغ گازدار!! یا چایی
> داغه، دایی چاقه
>
> شما یادتون نمیاد، صفحه های خوشنویسی تو کتاب فارسی سال سوم رو
>
> شما یادتون نمیاد، قبل از برنامه کودک که ساعت پنج بعدازظهر شروع میشد، اول
> بیست دقیقه عکس یک گل رز بود با آهنگ باخ،،، بعد اسامی گمشدگان بود با
> عکساشون.. که وحشتی توی دلمون مینداخت که این بچها چه بلایی سرشون اومده؟؟ آخر
> برنامه هم نقاشیهای فرستاده شده بود که همّش رنگپریده بود و معلوم نبود چی
> کشیدند.
>
> تازه نقاشیها رو یک نفر با دست میگرفت جلوی دوربین، دستش هم هی میلرزید!!
>
> آخرش هم: تهران ولیعصر خیابان جام جم ساختمان تولید طبقه دوم، گروه کودک و
> نوجوان
>
> شما یادتون نمیاد، یه برنامه بود به اسم بچه هااااا مواظبببببب باشییییییددددد
> (مثلا صداش قرار بود طنین وحشتناکی داشته باشه! بعد همیشه یه بلاهایی که سر بچه
> ها اومده بود رو نشون میداد، من هنوز وحشت چرخ گوشت تو دلمه. یه گوله ی آتیش
> کارتونی هم بود که هی این طرف اون طرف میپرید و میگفت:
>
> آتیش آتیشم، آتیش آتیشم، اینجا رو آتیششش میزنم، اونجا رو آتیششش میزنم، همه جا
> رو آتیششش میزنم
>
> شما یادتون نمیاد، قرآن خوندن و شعار هفته (ته کتاب قرآن) سر صف نوبتی بود برای
> هر کلاس، بعد هر کس میومد سر صف مثلا میخواست با صوت بخونه میگفت:
> بییییسمیلّـــَهی یُررررحمـــَنی یُرررررحییییییم
>
> شما یادتون نمیاد، اون موقعی که شلوار مکانیک مد شده بود و همه پسرا میپوشیدن
>
> شما یادتون نمیاد: بااااااا اجازه ی صابخونه (سر اکبر عبدی از دیوار میومد بالا
> )
>
> شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم
> به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم
>
> همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن
> ناخن روی تخته سیاه
>
> شما یادتون نمیاد، یکی از بازی محبوب بچگیمون کارت جمع کردن بود، با عکس و اسم
> و مشخصات ماشین یا موتور یا فوتبالیستها، یا ضرب المثل یا چیستان …
>
> شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین
> تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
>
> شما یادتون نمیاد: گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه
> خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای
> قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده
> … روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده
>
> شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی
> ترررررررررررررتررررررررررررر صدا میداد
>
> شما یادتون نمیاد، خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز
> بود یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم :دی
>
> شما یادتون نمیاد: من کارم، مــــــــــَن کارم. بازو و نیرو دارم، هر چیزی رو
> میسازم، از تنبلی بیزارم، از تنبلی بیزارم. بعد اون یکی میگفت: اسم من، اندیشه
> ه ه ه ه ه، به کار میگم همیشه، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه، چیزی درست
> نمیشه
>
> شما یادتون نمیاد: علامتی که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز
> است…قیییییییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژ. و بعد بدو بدو رفتن تو
> سنگر، کیسه
> های شن پشت پنجره های شیشه ای، چسبهایی که به شیشه ها زده بودیم، صدای
> موشکباران، قطع شدن برق، و تاریکی مطلق، و بعد حتی اگه یک نفر یک سیگار روشن
> میکرد از همه طرف صدا بلند میشد: خامووووووش کن!!! خامووووووش کن!!!!
>
>  پی نوشت:"مرا در کودکیم جستجو کنید..."
>
>  پی پی نوشت:وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر
> دلتنگیم....
>
> کاش کوچیک می موندیم تا حرفامونو ازنگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم وفریاد
> هم که می زنیم باز کسی حرفمون رو نمی فهمه...
>
> --
> اگر قصد فوروارد این ایمیل یا هر ایمیل دیگری را دارید، نخست آدرسهای
> قبلی را پاک کنید و آدرسهای جدید را در بی سی سی قرار دهید و سپس فوروارد
> کنید. پاکیزگی اساس فوروارد کردن ایمیل است
> .
> .
> .
> همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
> درشت بخوانید:
> (مطالبی که دارای عکس هستند)  حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
> Display images below
> کلیک نمایید (دوستان دیگه تو هر مطلب تاکید نکنن)
> *
> http://groups.google.com/group/lymoo
>
> حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به
> آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
> lymoo@googlegroups.com
> *                          -----------------------------------------------
> با تشکر:
> شادمهر
> مـــدیــریــتــــ گروهـــ
>

--
اگر قصد فوروارد این ایمیل یا هر ایمیل دیگری را دارید، نخست آدرسهای
قبلی را پاک کنید و آدرسهای جدید را در بی سی سی قرار دهید و سپس فوروارد
کنید. پاکیزگی اساس فوروارد کردن ایمیل است
.
.
.
همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
درشت بخوانید:
(مطالبی که دارای عکس هستند)  حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
Display images below
کلیک نمایید (دوستان دیگه تو هر مطلب تاکید نکنن)
*
http://groups.google.com/group/lymoo

حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
lymoo@googlegroups.com
*                          -----------------------------------------------
با تشکر:
شادمهر
مـــدیــریــتــــ گروهـــ

--
اگر قصد فوروارد این ایمیل یا هر ایمیل دیگری را دارید، نخست آدرسهای
قبلی را پاک کنید و آدرسهای جدید را در بی سی سی قرار دهید و سپس فوروارد
کنید. پاکیزگی اساس فوروارد کردن ایمیل است
.
.
.
همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
درشت بخوانید:
(مطالبی که دارای عکس هستند) حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
Display images below
کلیک نمایید (دوستان دیگه تو هر مطلب تاکید نکنن)
*
http://groups.google.com/group/lymoo
 
حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
lymoo@googlegroups.com
* -----------------------------------------------
با تشکر:
شادمهر
مـــدیــریــتــــ گروهـــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر