۱۳۹۱ آبان ۱۸, پنجشنبه

زمامه ها

تقديم به دوستان گلها
بر گرفته از سايت بى بى سى 
Sent from my iPad

زمزمه‌ها؛ نگاهی به کنسرت حمید متبسم و سپیده رئیس سادات

حمید متبسم برنامه تازه ای را با عنوان زمزمه ها در شهرهای اروپا برگزار می کند. در این برنامه، سپیده رئیس سادات، خواننده کمابیش نام‌یافته، با او همکاری دارد و قطعاتی را می خواند که متبسم در پیوند با شعرهائی از محمدرضا شفیعی کدکنی آفریده است. آن چه می خوانید ملاحظاتی است درباره نخستین اجرای زمزمه ها در کلنِ آلمان.

متبسم به نظر می رسد که از چند سال پیش هدف های سالم بلند پروازانه ای را برای خود برگزیده است که اگر با همین کوشش و ایستادگی کار را ادامه بدهد به یکایک آن ها دست خواهد یافت. چرا که نه؟

او تاکنون سه چهار ارکستر کوچک و بزرگ را در درون و بیرون ایران سازمان داده (دستان، مضراب، پردیس) و به تناوب برای آنها برنامه می گذارد. " سیمرغ" را که به یاد دارید. پروژه ای که سه چهار سال زمان و توان او را در تهیه و تنظیم و تدارکات اجرائی آن در ایران و هلند به کار گرفت و خوشبختانه و بر خلاف نظر بدبینان، حرفه ای موفق از کار درآمد. سیمرغ ویژگی های یکتائی داشت. گزینش متنی دشوار از فردوسی، به کار گیری گروه آواز جمعی در یک گروه سنتی، بهره گیری از صدای شجریان جوان (همایون) در شیوه های غیر مرسوم آوازی و رهبری چشم و گوشنوازِ هومن خلعتبری، مهم ترین این ویژگی ها بود. موفقیت پروژه سیمرغ طبعا سبب تقویت اعتماد به نفس در متبسم شد و او را ترغیب کرد که همچنان به راه های تازه برود.

او در زمزمه ها، تفرج و تفننی کرده است در مجموعه شعری از شفیعی کدکنی که همین عنوان را بر پیشانی دارد. متبسم که ارادتی ویژه به کدکنی دارد پیش از این هم روی دو سه قطعه شعر از او از جمله "دیباچه" (به نام گل سرخ) کار کرده بود. حالا که کار سیمرغ تمام شده و فراغ بالی پیدا کرده، خواسته شعر او را بیشتر بکاود و آن را به موسیقی خود یا موسیقی خود را به شعر او یا هر دو بیاراید.

"مضراب" ارکستری که در زمزمه ها به کار گرفته شده طبعا ارکستر بزرگ ۳۴ نفره سیمرغ نیست، شش نوازنده بیشتر ندارد ولی ارکستر منسجم خوش صدائی است و از عهده همنشینی با شعر کدکنی برمی آید.

زمزمه ها، عنوان دومین شعر از دومین مجموعه شعری شفیعی کدکنی است که در مرداد ماه ۱۳۴۴، نزدیک به پنجاه سال پیش سروده شده و گمان می رود از سلیقه و ذوق امروز شاعر دور افتاده باشد. شفیعی در مقدمه مجلدی از مجموعه های خود که سی سال بعد با عنوانِ "آئینه ای برای صداها" انتشار یافته گفته است که می خواسته تمام شعرهای دفتر زمزمه ها را کنار بگذارد چرا که روحیه عاریتی و بیمارگونه سبک هندی بر بعضی از غزل های آن غالب است. چیزی که در حال حاضر به هیچ روی آن را نمی پسندد.

ولی با این حال گمان می رود که متبسم در انتخاب زمزمه ها مجذوب همین تصویر سازی های زیبای شعر شده باشد. چه خوب که شاعر به هر دلیلی که بوده، زمزمه ها را دور نینداخته است چرا که بازتاب احساس و اندیشه دوره جوانی او است. و حالا چه بهتر که متبسم با موسیقی خود آن را از فراموشی نجات داده است!

موسیقی متبسم از جنس زمزمه هاست و لطافت شاعرانه از آن جاری است. سازآرائی های اندیشیده شده، لطافت ملودی ها را برجسته می سازد. صدای سپیده نیز از جنس شعر و آهنگ است ولی گاه زیر هجوم سازها از دست می رود. البته "سرما خوردگی" بی موقع او از حجم صدا کاسته بود ولی صدا اگر سالم و طبیعی می بود باز هم حریف سازها نمی شد. غلبه ارکستر بر خواننده نمی گذارد که حرف های شاعر نیز درست به گوش شنوندگان برسد.

«ای نگاهت خنده مهتاب ها

بر پرند رنگ رنگ خواب ها

ای صفای جاودانِ هر چه هست

باغ ها، گل ها، سحرها، آب ها»

کمبود حجم صدای سپیده را نیز ویژگی های دیگر جبران می کند. لطافتی که همچون "خنده مهتاب" هاست. سپیده شاگرد "پریسا" بوده است ولی چیزکی از او بیشتر دارد و آن گرمای صداست. این سخن تکراری است ولی حقیقت دارد که موسیقی سنتی ایران بیش از حجم صدا، به رنگ و لطافت و گرمای آن نیاز دارد. از این جهت سپیده می تواند مفسر خوبی برای این موسیقی باشد. در اوج خوانی یا بم خوانی، درست و بی خطا عمل می کند هر چند که بم خوانی های او در کنسرت کلن چنان زیر فشار ارکستر قرار دارد که شنیدنش به زحمت میسر می شود.

حمید متبسم زمزمه ها را در مایه های مختلف موسیقی جریان داده و با این کار بر تنوع صوتی برنامه افزوده است. زمزمه ها به تنهائی بخش دوم برنامه را پر می کند.

بخش ها

در سرآغاز بخش اول "نوای دریا" آفریده قدیمی تر متبسم، به اجرا در می آید. از نوای دریا که به دخترش دریا، هدیه شده است هنوز بویِ "ونوشه" های کرانه خزر به مشام می رسد. اگر چه ظاهری آرام تر دارد ولی درونمایه اش همان است.

در ادامه نوبت بداهه خوانی- و نوازی سپیده می رسد که نوای سه تارش نیز شباهت غریبی به صدایش دارد. نرم و لطیف و گرم که در همان حجم اندک بداهه می پردازد. سپیده ترانه ای از عارف قزوینی را نیز چاشنی بداهه پردازی های خود می کند که به دل می نشیند. دو آهنگ دیگر در بخش اول عرضه می شود با یاد روزهای تلخ اجتماعی، سیاسی. اولی ساخته رامین عظیمیان، تارنواز گروه، است با عنوان "ای باغبان" که با سوگنامه مهدی اخوان ثالث درباره محمد مصدق پیوند خورده و سوگنامه دوم از پژمان زاهدیان نوازنده سه تار گروه است که با شعری دیگر از شفیعی کدکنی درآمیخته است. این سوگنامه دوم نیز ظاهرا فضای اجتماعی ایران قبل از انقلاب را تصویر می کند ولی به راستی آن چه می گوید با شرایط امروز ما سازگارتر است:

«موج موج خزر از سوگ سیه پوشانند

بیشه دلگیر و گیاهان همه خاموشانند

چه بهاری است خدا را که در این دشت ملال

لاله ها، آینه خون سیاووشانند»

سوگنامه تلخ شفیعی کدکنی را زاهدیان در مایه چهارگاه جریان داده که معمولا مایه ای مغرور و سرخوشانه شناخته شد ه است. شاید اگر در دشتی و افشاری می رفت، تاثیر شعر بیشتر می شد...

نکته شگفتی آور، اجرایِ سرود اِی وطن از علینقی وزیری به عنوان قطعه اضافی است که اگر چه سرود زیبائی است ولی با محتوای مهتابی برنامه سازگار نیست. به هر حال زمزمه های سپیده با همراهی متبسم و مضراب، گام دیگری است در فراخنای نوآوری در موسیقی سنتی که همچنان در انتظار زبان و بیان تازه نشسته است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر