۱۳۹۲ آذر ۱۶, شنبه

MediaNews.ir

MediaNews.ir


بازشناسی وجهی از ابعاد شخصیتی پدر علوم ارتباطات

Posted: 07 Dec 2013 04:52 PM PST

رضا تاجگر - دانستنِ این که؛ دکتر کاظم معتمدنژاد، عالم و دانای علوم ارتباطات بود، کافی نیست. شاید در شناخت وجهی از ابعاد شخصیتی پدر علوم ارتباطات، یک ضرورت باشد که بدانیم؛ او استادی "حلیم" بود؛ بسیار آرام، متین، با وقار، صبور که گاهی سکوت استاد، عمری فریاد را حکایت می کرد.

حضرت باقرالعلوم، امام محمد باقر علیه السلام می فرماید؛ چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از "حلم" با "علم" باشد.

دانستنِ این که؛ دکتر کاظم معتمدنژاد، عالم و دانای علوم ارتباطات بود، کافی نیست. شاید در شناخت وجهی از ابعاد شخصیتی پدر علوم ارتباطات، یک ضرورت باشد که بدانیم؛ او استادی "حلیم" بود؛ بسیار آرام، متین، با وقار، صبور که گاهی سکوت استاد، عمری فریاد را حکایت می کرد.

اگر سری به ویکی فقه(اینجا) بزنیم، در ذیل واژه ی "حلم" می خوانیم؛


از آداب تجارت این است که تاجر حلیم باشد.

مستحب است که قاضی حلیم باشد. برخى قدما، بردبار بودن را در قاضی، شرط اهلیت وى براى قضاوت دانسته‌اند.

این واژه مصدری عربی، از ریشه "ح ل م" و معادل بردباری در زبان فارسی است.

صفت مشبهه ی آن حلیم است.

منابع لغت، حلم را علاوه بر بردباری، به درنگ و تأمل، تأخیر در کیفر خطاکار، خویشتن‌داری از هیجان غضب و نیز عقل معنا کرده‌اند. و سبکسری، سبک‌مغزی (طَیْش) و سَفَه (بی‌خردی) را مفهوم مخالف آن دانسته‌اند.

البته عقل از معانی حقیقی حلم نیست، اما چون یکی از اسباب بروز حلم است، مجازاً حلم را عقل معنا کرده‌اند.

مفاهیم دیگری چون صبر، وَقار، عَفو، و کَظْمِ غَیْظ (فروخوردن خشم)، معنایی نزدیک به حلم دارند. هرچند بعضی، بین حلم و برخی مفاهیم یادشده، تفاوت‌هایی ذکر کرده‌اند.

در قرآن کریم، واژه حلم به‌کار نرفته است اما از مشتقات آن، "حلیم"، پانزده بار آمده است.

در قرآن کریم، هم خدا و هم انسان‌ها با صفت "حلیم" مدح شده‌اند.

در یازده آیه، این صفت به خدا نسبت داده شده است و در بقیه ی آیات به پیامبران الهی؛ یعنی حضرت ابراهیم، فرزند ابراهیم علیه‌السلام که خدا فرمان به ذبح او داده بود و حضرت شُعَیب.


صفت حلم از مکارم‌اخلاق و صفات خداوند متعال و پیامبران و امامان علیهم السّلام و مؤمنان شمرده شده و در روایات فراوانى بدان سفارش و تأکید شده است.

از قدیم الایام، یکی از صفات رئیس قبیله، همچنین یکی از شرایط لازم برای سیادت و قضاوت در میان مردم، "حلم" بود.

کسی شایسته ریاست و سیادت بود که آزار و اذیت‌های قومش را تحمل کند، از رفتارهای زشت و سفیهانه چشم‌پوشی کند و به‌سرعت دچار خشم و غضب نشود. مَثَلِ «اُحلُم تَسُد» (حلم پیشه کن تا سیادت بیابی) حاکی از این امر است.


مفسران قرآن کریم، حلیم بودن خدا را به تأخیر او در عقوبت گناهکاران، تفسیر کرده‌اند که از روی تفضل و با وجود توانایی بر کیفر ایشان، صورت می‌پذیرد.

صفت "حلیم" درباره حضرت ابراهیم علیه‌السلام، ناظر بر شکیبایی و بردباری او در برابر نسبت‌های ناروا و آزار و اذیت کافران است.

به گفته مفسران، بشارت به حضرت ابراهیم علیه السلام که صاحب فرزندی حلیم می‌شود، بدین‌معناست که این فرزند به سنی می‌رسد که صفتِ حلم و وقار در او بروز و ظهور می‌یابد و همین صفت، باعث صبر او در مقابل امتحان دشوار الهی، یعنی فرمان ذبح، می‌گردد.


فحوای برخی آیات قرآن نیز ناظر بر انتساب حلم به خدا و انسان هاست.

مثلاً واژه «هَوْناً» را در آیه شریفه ۶۳ سوره مبارکه فرقان، به حلم و وقار بندگان خدا (عِبادُ آلرَّحمن) در برخورد با جاهلان تفسیر کرده‌اند.

کظمِ غیظ نیز ــ که تقریباً مترادف حلم است ــ در آیات قرآن کریم از صفات مُتَّقین و مُحْسِنین دانسته شده است.

همچنین عبارت «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ اِلی اَجَلٍ مُسَمًّی» در آیه شریفه ۶۱ سوره مبارکه نحل، بر حلم خدا در تأخیر عقوبتِ ظالمان دلالت دارد.

برخی، با استناد به کاربرد دو واژه حلم و جهل در اشعار جاهلی و متون صدر اسلام، متضاد واقعی جهل را حلم دانسته‌اند، نه علم.

بنا بر این نظر؛ اگرچه علم، گاه در تقابل با جهل قرار می‌گیرد اما در این موارد، جهل در معنایی ثانوی به‌کار رفته است.

در احادیث نیز "حلم" به کظم غیظ و تسلط بر نفس معنا شده است و سَفَه و غَضَب، مفاهیم متضاد حلم معرفی شده‌اند.

حلم به چراغ خداوند تشبیه شده است که راه رسیدن به قرب الهی را برای دارنده آن روشن می‌سازد.

از حلم به عنوان برترین عزت و بهترین یاور انسان یاد کرده‌اند و آن را در شمار اصول هفت‌ ‌گانه مراودات اجتماعی برشمرده‌اند.

از این گذشته، حلم یکی از ده فضیلت اخلاقی برتر است که از خصایص رسولان الهی است.

ازاین‌روست که در احادیث، افراد به حلم‌ورزی توصیه شده‌اند و ایشان را ترغیب کرده‌اند که اگر واجد این خلق‌نیک نیستند، آن را از خداوند درخواست نمایند.

حضرات معصومین علیهم‌السلام، با بیان ریشه حلم و لوازم و نتایج آن، به تبیین هرچه بیش‌تر ابعاد این موضوع پرداخته‌اند.

به بیان حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام، حلم در بلند همتی، صبر و صَمْت (سکوت) ریشه دارد.

بنابر احادیث، حلم و کظم غیظ موجب میانه‌روی انسان در امور و آرامش یافتن روان او می‌شود.

همچنین عیوب انسان را می‌پوشاند و جایگاه وی را در بین مردم و نیز در آخرت بالا می‌برد.

در برخی احادیث، به رابطه حلم و مفاهیمی چون عقل، علم و ایمان پرداخته شده است.

"حلم" از نتایج عقل و علم محسوب شده و در عین حال، از ارکان آن دو، دانسته شده است.

همچنین حلم از ارکان ایمان، از نشانه‌های زاهدان و اهل تقوا است و یکی از ارکان عدل و از اوصاف لازم قاضی و یکی از شرایط عابدان است.

در متون اخلاقی، حلم و کظم‌غیظ از جمله فضایلی هستند که از فضیلت شجاعت (به‌معنای فرمانبرداری قوه «غضبیّه» از عقل) ناشی می‌شوند.

بنا بر نظر بعضی، نقش و نتیجه اصلی حلم، واداشتن افراد به صفت رحمانیِ تأنّی و بازداشتن آن‌ها از صفت شیطانیِ "عجله" است.

این نتیجه، چنان بااهمیت است که خود منشأ فواید بسیار دیگری خواهد شد. زیرا منشأ همه خطاهای زبانی و عملی انسان در عجله کردن است.

غزالی، حلم را از نشانه‌های حسن خلق، به کمال رسیدن عقل و تسلط آن بر نیروی غضب می‌داند.

غزالی و نراقی، حلم را برتر از کظم غیظ دانسته‌اند. زیرا کظم‌غیظ از کسی سر می‌زند که هنوز به خُلقِ حلم دست نیافته و غضب توانایی آن را دارد که در وی بروز کند اما او با تلاش در فروخوردنِ آن، سعی در مهارکردن غضب دارد.

به نظر نراقی نیز حلم، بعد از علم، شریف‌ترین کمال انسانی است؛ به‌گونه‌ای که علم بدون آن، سودی نخواهد بخشید.

اخلاقیون، حلم را به سکون و آرامش نفس در برابر هیجانِ غضب معنا کرده‌اند؛ به‌گونه‌ای که انسان به‌سرعت و به‌سهولت غضبناک نشود.

بنا بر اعتقاد اهل معرفت، حلم یکی از هفت صفت اصلی روح است که صفات دیگر از آن‌ها ناشی می‌شوند؛ چنان‌که حلم منشأ وقار، حیا و تحمل آزار و اذیت دیگران است.

و همچنین گفته اند که آخرین مقامات سالکان، یعنی تسلیم و رضا، نیز از حلم نشأت می‌گیرد.

از شروط تحقق حلم این است که حلم باید از سوی انسان فَرادَست در برابر فرودست صورت پذیرد. زیرا خودداری فرودست از انتقام، با وجود قدرت، خوف نامیده می‌شود، نه حلم.

حلم به همراه تواضع، سخا و حسن‌خلق موجب صعود به بالاترین درجات قرب الهی می‌شود، حتی اگر علم و عمل بندگان کم باشد.

دانستنِ این که؛ همه می دانند که او عالم و دانای علوم ارتباطات بود، کافی نیست. شاید در شناخت وجهی از ابعاد شخصیتی پدر علوم ارتباطات، یک ضرورت باشد که بدانیم؛ استاد دکتر کاظم معتمدنژاد، استادی "حلیم" بود؛ بسیار آرام، متین، با وقار، صبور که گاهی سکوت استاد، عمری فریاد را حکایت می کرد. دست کم، مقام حلمِ استاد، در مقابل این شاگردِضعیف، بسیار برجسته بود؛ به گمانم، شاگردان استاد نیز بر این مهم، اعتراف نمایند.

منبع: خبرآنلاین

دكتركاظم معتمد نژاد قلم بر زمين نهاد

Posted: 07 Dec 2013 04:45 PM PST

وحيد معتمدنژاد* - ديگر مانعي در ديدن تو نيست، صبح، ظهر، شب، چه تفاوت؟ تو هميشه بيداري، خواب در چشمان تو كيمياست، تو دگر تنهايي، مي‌شود آمد و رفت! هر وقت دلم گرفت از هر كجاي تهران از نخستين خروجي به تو مي‌رسم. نگران نباش آرام مي‌رانم جوري كه قند تو دل غم‌زده‌ا‌م آب نشود. امروز بي‌قرارم، بي‌قرار ديدن تو، راستي قرار هم داريم، زودتر از قرارمان مي‌آيم، شايد باز زنگ بزني كه نيا، اما من مي‌آيم، بي‌خيال همه خيال‌ها! هيچ كس با من نيست، حتي نزديكانم! آماده باش برادر تا دقايقي ديگر همايش شروع مي‌شود و تو شاه‌‌بيت آن همايشي. قلم يادت نرود، رنگش چه باشد خودت مي‌داني! رسيدم، توهم هميشه سر وقت مي‌آيي. پس چرا دستت خالي است؟ دست‌نوشته‌هات كجاست؟ يا كتابي كه هميشه با تو بود، من ولي هر چه بخواهي دارم، كاغذ؟ دارم، بي‌خط است، مي‌خواهي؟ كتاب؟ همه را چاپ كردم، مي‌داني؟ درخواست بسيار داشتند.

سوار شو كه راه طولاني است، تا رسيدن، زمان ما كوتاه است، حرف‌ها با تو برادر دارم، كه به جايش خواهم گفت.

شيشه را مي‌بندم مبادا سرما بخوري، من به خود مي‌رانم تو نيز به خود مي‌خواني، چه سكوتي بين من و تو حكمفرماست! مي‌دانم چه بگويم: «برادر، همه خوبند همين». رسيديم، بايد اينجا بايستيم، پياده شو، دستم را بگير، پله‌ها بسيارند. دل به تو مي‌سپارم، از اينجا بيا. تو كه خوب راه را بلدي. نگراني؟ نگران كه و چه؟ خيالت راحت، همگان آمده‌اند، آن كساني كه تو را ياور بودند، آن كساني كه تو را باور بودند آن كساني كه هميشه، حال تو را از من برادر چه به نكو يادآور بودند، خواهرو برادرانت، حتي مادر، كه از شهر ما آمده‌اند و تو را عاشق هستند، اينجايند. تك و توكي غايبند كه عذرشان خواستني است، بي‌حالند، حالشان مناسب اينجا نيست! چرا؟ اين آخرين همايش «پدر علوم ارتباطات ايران» است، مي‌داني؟ مي‌بيني خيل مريدانت را؟

اما حالا برخيز تلاوت قرآن است و سكوت و باز سكوت. ببين همه به اشتياق تو ايستادند. تو براي همه‌شان استادي، تو «هميشه استاد»ي. گام بردار، چند قدمي بيش نمانده، همه‌چيز زنو تو را آغاز است، همه منتظرند كه روبه‌رويشان، آن روي زيباي تو را باز ببينند، خميدگي مال تو نيست، افسردگي حال تو نيست، حتي خاطره‌اش در ذهن كسي همراه نيست.

پس برخيز و بيا با همه دست بده چون دست تو، مهرباني است، دست تو، سخاوتي طولاني است، عشق تو بر زبان‌ها جاري است، همه عاشق تو‌اند. صحنه خالي است، تو بايد كه سخنگو باشي، بايد كه هميشه رو در رو باشي، بايد و بايدي در كار است كه چنين مرا، به تو اصرار است، قصد دارم كه بگويم تو همان «كاظمي» با همان متانت و صبر و وقار، با همان صلابتت به وقت ديدار، تو هماني كه زتو چيزي كم نشده، ظاهر و حافظه ات گم نشده، تو خاطره خوب يك دوراني، تو مثال بي‌پاياني، تو براي من، براي شاگردانت مظهريك عمر، صداقت و عرفاني.

حال سخن بگو، بايد كه بگويي هر آنچه در دل داري از لايحه و حقوق هر رسانه‌يي، از آنچه دلت خواست و نشد، از دانشكده‌يي كه دانشگاه نشد واز هر چيز دگر كه به تو روا نبود، همه اينجا مي‌شنوند حتي دولت و دولتمردان! خبرنگاران پرند و افسوس كه چرا به آخرين بار نديدند تو را! اما حالا همه حال تو را مي‌بينند، چيزي بگو حرفي بزن به احترام اين همه دوستي‌ها، ناتواني؟ نه، دل غميني؟نه، نكند دلگيري؟ مي‌دانم، اما ز كه؟

راحت باش اينجا همه راز تو را مي‌دانند ودر چهره تو مي‌خوانند. باز هم مي‌دانم، بايد بيشتر ازپيش، حتي، با همين حال، تو را مي‌ديدند، پي تقصير نباش، تقدير بود، كه چنين بي‌كس و تنها، در خلوت خود مي‌بودي، نمي‌داني كه چه كردند همه، آن زمان كه حال تو را فهميدند و به تكاپو، تا كه دستان تو را بوسه زنند اما افسوس، دسترسي به تو آسان نبود، مشكل كردند.

چه بيهوده سخني! مي‌فهمم كه تو هم حال مرا مي‌فهمي، چي؟ باز هم ببندم دهنم؟ كه چرا؟ كه مبادا به كسي بربخورد؟ وقتي كه تو نيستي بگذار بر بخورد، بگذار بر من بي‌كس اكنون، چوبي‌تر بخورد.

پس ببال به اين همه دوست داشتن، كه ندانم تابه كجا، تو را دوست خواهند داشت.

چرا چون هميشه ساكتي؟ انگار كه خوابت برده يا كه من در خوابم؟

پس چرا سخن ونوشته‌يي در كار نيست؟

پس چرا نوشته ات خوانا نيست؟پس چرا آن دل مهربانت با ما نيست؟

گويا همايشي در كار نيست، گوياآرامشي در كار نيست، گويا خبري در راه است، گويا همه‌چيز بيراه است، يا كه شايد به راه! اينجا همگان در بهت‌اند كه چه شد؟ كه چه شد بر من و شاگردانش، كه چه شد بر شهر و بر خاندانش؟! پاسخي ده به اشك، پاسخي ده به آه، پاسخي ده، دروغ است، پاسخي ده، باز هم مي‌آيي!

برادرم، استادم، پدرم، همه در اندوهند، اين اندوه به جاست؟ درست است كه دگر در برمن، در بر ما جاي تو نيست؟ نه! برخيز و بريم، اين فضا سنگين است اين فضا رنگي نيست، غمگين است، من شاد تو را مي‌خواهم، ياد تو مرا كافي نيست، نه، من فقط خود تو را مي‌خواهم. غير اين، تنهايي من بسيار است، اينان كه آمده‌اند؛ دوباره، سوي خود خواهند رفت ومن مي‌مانم وتو، من مي‌مانم و اندوه فزاينده تو، من مي‌مانم و راهي كه مرا ادامه‌اش ممكن نيست، راهي كه تو در آن استادي. اما يك چيز مرا خشنود است، آن هم اعتبار نامت كه تا جان دارم، سايه من شده است. هنوز باورم نيست كه از جمع ما رخت بستي، اما باز مي‌آيم، تو تنها نيستي. پس از اين، از همه براي تو خواهم گفت بي‌هيچ ملاحظه‌يي، نشاني تو را به همه خواهم داد كه بيايند و تو را سير ببينند. راستي تو چه كردي كه همه، اينچنين عاشق تو اند؟

* برادر استاد

منبع: روزنامه اعتماد

نگران هميشگي وضعيت جامعه روزنامه‌نگاري ايران

Posted: 07 Dec 2013 04:40 PM PST

مهدي محسنيان‌راد - برادرم، استادم، پدرم، همه در اندوهند، اين اندوه بجاست؟ درست است كه دگر در برمن، در بر ما جاي تو نيست؟ نه! برخيز و بريم، اين فضا سنگين است ،اين فضا رنگي نيست، غمگين است، من شاد تو را مي‌خواهم، ياد تو مرا كافي نيست و ...

ابتدا بايد درگذشت دكتر كاظم معتمدنژاد را به جامعه علوم ارتباطات و روزنامه‌نگاري كشور تسليت بگويم. در فقدان حضور ايشان هيچ كدام از ما حال خوشي نداريم. اما كوشش مي‌كنم با وجود اين شرايط، از او بنويسم: من افتخار حدود 45 سال همنشيني با ايشان را دارم. تجربه اين سال‌ها مي‌گويد بارزترين ويژگي دكتر معتمدنژاد اين بود كه هرگز منافع عمومي را فداي منافع شخصي نكرد. امري كه متاسفانه در جامعه ما چندان معمول نيست و شايد به همين جهت در ذهن من اين گونه برجسته شده است. مهم‌ترين شاهد براي اثبات اين موضوع اينكه وقتي دكتر معتمدنژاد در سال 1348 با35 سال سن در كسوت دانشياري دانشكده حقوق دانشگاه تهران مشغول به تدريس بودند، براي آنكه بتوانند تمام وقت در موسسه عالي مطبوعات و روابط عمومي كار كنند، از دانشگاه تهران استعفا داده وعضوهيات علمي تمام وقت اين موسسه علمي كوچك بخش خصوصي شدند تا بتوانند اين موسسه را به قطبي علمي در كشور بدل كنند. اعضاي هيات علمي دانشگاه‌ها تصديق مي‌كنند كه به ندرت امكان دارد استادي دست به يك چنين كاري بزند و با كنارگذاشتن منافع شخصي خود تنها به فكر منافع عمومي و خير جمعي باشد.

ويژگي ديگر دكتر معتمدنژاد كه باز هم در جامعه علمي ايران بسيار كمرنگ شده است، احساس مسووليتي بود كه ايشان نسبت به توليدات علمي خود حس مي‌كرد. دكتر معتمدنژاد از اين نظر نمونه بسيار شايسته‌يي است. زماني كه دانشجويان دانشكده علوم ارتباطات، همان موسسه‌يي كه او بنيان گذاشت و بعدها به دانشكده علوم ارتباطات تغيير نام داد، سر كلاس شان مي‌رفتند، پلي‌كپي‌هاي ضخيمي در حكم يك كتاب دريافت مي‌كردند كه حاصل ماه‌ها كار علمي ايشان بودولي اجازه نمي‌دادند كه دانشكده آن را چاپ كند. بلكه هرسال در طول تعطيلات تابستان مجددا روي نتايج تحقيقات خود كار مي‌كردند و با آغاز سال جديد تحصيلي، پلي‌كپي‌هاي جديد را در اختيار دانشجويان قرار مي‌دادند. اين گونه بود كه پس از گذشت 5 سال و بعد از اصلاحات متعدد و بازخواني‌هاي گسترده، اثر ايشان آماده چاپ شد. به اين ترتيب نخستين كتاب دكتر معتمدنژاد در سال 1350 منتشرشد. بنده در طول آن سال‌ها و بعدها افرادي چون دكتر فرقاني، دكتر خانيكي و دكتر ميرعابديني هميشه شاهد بوده‌ايم كه چگونه دكتر معتمد نژاد، هر متن تايپ شده را مكرر و مكرر مطالعه و واژه‌ها را اصلاح و جايگزين مي‌كردند تا جايي كه وقتي در سال 1384 در نوشته‌يي كه راجع به ايشان نوشته بودم، از اصطلاح«دقت وسواس‌گونه» استفاده كردم، آن را خواندند و خنديدند و پذيرفتند.

سومين ويژگي دكتر معتمدنژاد عشق بسيار عميق، اما غيرشعارگونه‌اش به ايران بود. در اين مورد هم من شواهد بسياري دارم. در دهه 1360 كه ايشان براي تدريس، به صورت يك ترم در ميان به دانشگاه سوربن مي‌رفتند، از آنجا كه بعضي از كلاس‌هايشان را در ايران من اداره مي‌كردم، مكاتباتي بين ما برقرار بود. درآن زمان شرايط به گونه‌يي بود كه بسياري با دست خالي از ايران مهاجرت مي‌كردند، اما دكتر معتمدنژاد در حالي كه در دانشگاه سوربن تدريس مي‌كرد، در نامه‌هايش مدام در حال برنامه‌ريزي براي كارهايي بود كه بايد در هنگام بازگشت به ايران انجام دهد. از دهه 1370 تمام وقت خودش را در اختيار دانشكده و دانشجويانش قرار داد، ضمن آنكه با تدبير و پافشاري منطقي توانست كارشناسي مستقل علوم ارتباطات را در دانشكده علوم اجتماعي علامه راه‌اندازي كند و به تدريج دوره كارشناسي ارشد و دكترا ي اين رشته را به راه اندازد.

آخرين نكته‌يي كه مي‌توانم در رابطه با ايشان بنويسم، نگراني مدام‌شان درباره وضعيت جامعه روزنامه‌نگاري ايران بود. همه دست اندركاران ارتباطات در كشور شاهدندكه در 13سال گذشته دكتر معتمدنژاد براي نظام جامع رسانه‌يي كشور تا چه ميزان زحمت كشيد و چقدر تلاش داشت تا اين نظام برقرار شود. خاطرم هست زماني كه براي شركت در كنفرانسي به تونس سفر كرده بوديم، فكر مي‌كردم با توجه به بي‌مهري‌هايي كه نسبت به طرح نظام جامع رسانه‌يي كشور شده بود، اين كار را رها كرده و به امور ديگر مشغول است. اما آنجا متوجه شدم كه ايشان 100 صفحه‌يي بر آن افزوده است و در واقع در يك سال گذشته و در خلوت خود روي اين طرح كار گسترده‌يي را صورت داده و دكتر شكرخواه نيز كه در آن سفر همراه ما بود مي‌ديد كه چگونه ايشان در اين اميد است كه شايد زماني اين طرح به اجرا درآيد و اوضاع آشفته رسانه‌يي كشور بهبود يابد.دريغ و صد افسوس كه او امروز از ميان ما رفته و از ديروز كه ما را ترك كرد، مدام پيش خودم فكرمي كنم چه كسي پاسخگوي بي‌مهري‌هايي است كه در اين چند سال اخير بر دكتر معتمدنژاد رفته است. ايشان موسس دانشكده ارتباطات و پايه‌گذار اين رشته در سه مقطع كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكترا بود، اما پس از بازنشستگي نه‌تنها در دانشكده او مراسمي جهت تقدير و تجليل از ايشان برگزار نشد بلكه اتاق او در دانشكده نيز از ايشان پس گرفته شد و دكتر معتمدنژاد با سكوتي سنگين از دانشكده علوم ارتباطات خداحافظي كرد. آن سال در گفت‌وگوهاي خصوصي كه با ايشان داشتم رنجش ناگفته شان را حس مي‌كردم. در واقع بردباري فراوان ايشان مانع مي‌شد كه در جمع از اين بي‌مهري‌ها به صراحت سخن بگويند. رحمت الهي بر او باد.

منبع: روزنامه اعتماد

استادی که اسیر زمان نشد

Posted: 07 Dec 2013 04:35 PM PST

بدرالسادات مفیدی - اول‌بار که ایشان را از نزدیک دیدم، به‌مثابه درخت هرچه پربار‌تر سربه‌زیرتر، پیرمردی به غایت افتاده و متواضع به نظر می‌رسید. دیدار‌های بعدی نه‌تنها این نگاه را قطعی کرد بلکه تصویر دیگری را از شخصیت استاد برای من به نمایش گذاشت. به‌روزبودن و با دنیای مدرن حرکت‌کردن خصیصه‌ای است که کمتر استادان جاافتاده و قدیمی ما خود را با آن منطبق می‌کنند اما معتمدنژاد از آن برخوردار بود. به‌لحاظ تجربی خوب می‌فهمم که داشتن نگاه نو و پرهیز از هرگونه جزم‌اندیشی، اقتضای حرفه روزنامه‌نگاری است. از این منظر بود که دکتر معتمدنژاد همواره تلاش داشت فاصله میان روزنامه‌نگاری علمی و روزنامه‌نگاری تجربی را کم کند. در این سال‌ها که تحصیلکرده‌های علم روزنامه‌نگاری، روزنامه‌نگاران تجربی را که به مدد دوره دولت اصلاحات تعدادشان نیز کم نیست، رقبای کم‌سواد و بی‌مایه می‌پنداشتند و در مقابل اینان، آنها را کار نابلد و پرمدعا می‌خواندند و می‌گفتند روزنامه‌نگاری‌خوانده‌ها باید مدرکشان را بگذارند کنار، استاد با روشن‌بینی سعی در آشتی‌دادن میان این دو دیدگاه کرد و البته تا حدودی نیز موفق شد. این نگاه دکتر در عرصه‌های دیگر نیز قابل‌ستایش بود. چنانکه او به کرات در مراسم‌های انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران پیش از پلمب ساختمان آن، حضور یافته و در تایید ضرورت وجود این انجمن و اینکه فعالیت آن کمک‌کننده جریان آزاد اطلاعات است، سخن می‌گفت. استاد معتقد بود انجمن می‌تواند نقش کلیدی میان روزنامه‌نگاران داخل کشور با نهادها و اتحادیه‌های معتبر بین‌المللی روزنامه‌نگاری به‌منظور بالابردن کیفیت کار آنها ایفا کند؛ نقشی که متاسفانه هیچ‌گاه از سوی نهادهای حاکمیتی جدی گرفته نشد و علاوه بر آن بر سر راهش سنگ‌اندازی شد. در هر صورت فقدان استاد برای جامعه روزنامه‌نگاری آن هم در این شرایط بی‌پناهی غم بزرگی است که شاید تا مدت‌ها جبران نشود. روحش شاد.

منبع: روزنامه شرق

خداحافظ همیشه استاد

Posted: 07 Dec 2013 04:28 PM PST

محمدمهدی فرقانی - استاد! با سلام: می‌دانی این یادداشت را کی و در چه موقعیتی می‌نویسم؟ ساعت یک بامداد جمعه، 15آذرماه،

روزی که گذشت، تهران دلش سخت گرفته بود و مدام می‌بارید. تا ظهر پنجشنبه نه، ‌اما ظهر به بعد من نیز با آسمان تهران گریستم، وقتی خبر رسید که برای همیشه چشم فروبسته‌ای. باور کن استاد، دل من آن لحظه به اندازه همه آسمان تهران گرفت و بغض بی‌امان بر شانه‌های شهر ترکید. در میان قطرات اشک، گویی روز اول مهرماه 1350 موجاموج پیش آمد و بر ساحل خاطره کوبید. همان روز که برای ثبت‌نام در ترم اول دوره لیسانس روزنامه‌نگاری به دانشکده علوم ارتباطات آمده بودم، در سالن طبقه اول گیج‌وگنگ، راه می‌رفتم. ناگهان مردی با گام‌های کوتاه و نگاهی مهربان، مردی به قامت کوچک و به شخصیت سترگ، ‌پیش آمد، سلام کرد و پرسید چه کمکی از دست من بر می‌آید، گفتم برای مصاحبه آمده‌ام. به اتاق مدیر گروه روزنامه‌نگاری در طبقه سوم راهنمایی‌ام کرد و بعد راهش را به طرف طبقه چهارم ادامه داد. آن روز احساس کردم که گرچه در تهران تنهایم، اما کسی هست که می‌توانم به او تکیه کنم. کسی از آنجا عبور می‌کرد، پرسیدم او که بود، گفت دکتر کاظم معتمدنژاد، معاون آموزشی دانشکده، در ترم‌های بعد و سال‌های بعد بیشتر و بیشتر با منش و دانش او آشنا شدم، رفته‌رفته داشت برایم الگو می‌شد، دو سال بعد به کیهان رفتم و او هر بار من را می‌دید از حال‌وهوای روزنامه‌نگاری و از روزگار خودم می‌پرسید و به ادامه راه فرایم می‌خواند. آخر روزنامه‌نگاری را نخستین‌بار در کلاس او آموخته بودم و از او شنیده بودم که جز حقیقت نگویم و جز بر مدار اخلاق حرفه‌ای نچرخم. وقتی چند سال بعد به دعوت او و دکتر نعیم بدیعی- که سرش به سلامت باد- برای تدریس به دانشکده برگشتم و تا امروز، یعنی در تمام این 42سال که چون برق و باد گذشت، کوشیده‌ام چه در کسوت روزنامه‌نگاری و چه در لباس معلمی، درس استاد را آنگونه که او می‌خواست پس بدهم، گرچه نمی‌دانم چه نمره‌ای از او خواهم گرفت. استاد! قرار است صبح شنبه 16آذرماه 92، یک‌بار دیگر به دانشکده بیایی، اما چه آمدنی؟ خدای را، ‌با کدام چشم به استقبالت بیاییم و با کدام دل بدرقه‌ات کنیم؟ نمی‌دانم، فقط امیدوارم خدا یاریمان کند که نبودنت را تاب بیاوریم. استاد! به آنکه همچون 42سال گذشته، از این پس نیز در خشت‌خشت دانشکده، نقش تو را می‌بینیم و در ذره‌ذره هوای آن، بوی تو را به ریه‌ها می‌کشیم. صدای گام‌های ترد و بی‌صدایت، اگر نه بر سنگفرش دانشکده، هر روز در گوش ما خواهد پیچید و مشی را مرام استادی است، که در این زمانه بسی کمیاب است. امیدوارم که چراغ هدایت ما برای ته‌مانده عمر معلمی‌مان باشد. استاد! تو برای من، برای ما و برای همه آنها که حتی دمی با تو محشور بوده‌اند همواره استاد خواهی ماند. گرچه دانشکده و دانشگاه‌ ما از پس هجرت تو در سال 86 همیشه چیزی سترگ کم داشته است، اما شاگردان تو و علوم ارتباطات و روزنامه‌نگاری ایران، همواره قدردان و مدیون خدمات مردی خواهند بود که به حق پدر علوم ارتباطات ایران لقب گرفته است و این لقب را به بها می‌دهند نه به بهانه.

خداحافظ همیشه استاد!
شاگرد کوچک تو

منبع: روزنامه شرق

برای ما آرامی نیست

Posted: 07 Dec 2013 04:28 PM PST

هادی خانیکی - شگفتی تقدیر چنین بود که کمتر از یک‌سال دو دانشمند برجسته ایرانی در عالم ارتباطات خانه‌نشین و خلوت‌گزین چشم از جهان فروبندند.

سال پیش دکتر مجید تهرانیان که شخصیتی نام‌آور و ارتباط‌گر در جهان ارتباطات بود پس از سه‌سال دوری از هرگونه ارتباط تسلیم مرگ شد و دکتر کاظم معتمدنژاد که پدر علم ارتباطات در ایران بود پس از 10ماه جدال جدی با مرگ و به تعبیر دختر وفادارش «دوست‌‌داری زندگی» سر بر آستان جانان نهاد.

این دو حادثه تلنگرهایی است که سرمایه‌های معنوی را پاس داشت و به فراموشی بزرگان عادت نکرد. برای ما جای آرامی نیست. انبوهی از خصایل و فضایل و دغدغه‌ها و مساله‌هایش برای ما مانده است. راه‌هایی که از سوی «معتمدنژاد دانشمند»، «معتمدنژاد معلم» و «معتمدنژاد روزنامه‌نگار» باز شد، آغاز و نیمه است. ناروا نیست اگر بگوییم چشم بر راه همه دارد تا کارهایش را به پیش برند. او می‌خواست «دانش ارتباطات» در کشور ارتقا یابد و فراگیر شود. تاسیس دانشکده‌های ارتباطات در ادامه راه 50 ساله او گام‌های نخست است. او می‌خواست «مطبوعات آزاد»، «مستقل» و «کثرت‌گرا» گره از ارتباطات فروبسته نوشتاری باز کنند، پیش‌بردن این مهم، پیش‌نیاز گشودگی ارتباطی جامعه ماست. او می‌خواست که «اخلاق حرفه‌ای» و «حقوق روزنامه‌نگاری» فراتر از سخن رود و راهی به عمل بیابد، تلاش برای تحقق این هدف‌ها مسوولیت‌هایی در برابر نهادهای مدنی و تخصصی و دستگاه‌های قانونگذار اجرایی قرار می‌دهد. در این چشم‌انداز هنوز جای اقدامات گوناگون از سوی دولت، جامعه مدنی و نهادهای پژوهشی و دانشگاهی خالی است. باید باب گفت‌وگو با او، گفت‌وگو با غیر او و گفت‌وگو با بعد از او را بر سر «زمینه‌ها، مسایل و چشم‌اندازهای مطالعات ایرانی ارتباطات و فرهنگ» باز کرد. چیزی که گام نخست آن گردهمایی‌های عالمانه و محققانه در عرصه‌های گوناگون ارتباطات، روزنامه‌نگاری و جامعه اطلاعاتی است.

منبع: روزنامه شرق

دیدم که جانم می‌رود

Posted: 07 Dec 2013 04:28 PM PST

علیرضا حسینی‌پاکدهی - به باور من مهم‌ترین خصوصیت دکتر معتمدنژاد، تواضع و فروتنی‌ای بود که ویژگی بی‌همتای ایشان بود، مناعت‌طبع و بلند‌نظری از ویژگی بارز استاد بود که همواره من را مجذوب خود کرده بود. برای من صداقت، ‌تلاش صادقانه و بی‌وقفه و پشتکار ایشان یادآور سه شعار کلیدی آیین زرتشتی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است.

من به‌عنوان دانشجوی کوچک ایشان در سه دهه اخیر نمونه بارز این شعار را در رفتار ایشان شاهد بودم و همین خصوصیات باعث شده که وی زبانزد خاص و عام شود و واقعا پدری و ایثار و گذشت از سنت حسنه رفتار ایشان بود و همه ناسلامتی‌ها و کج‌اندیشی‌ها را به این دلیل تحمل می‌کردند. آرامش وصف‌ناشدنی استاد به‌گونه‌ای بود که هیچ‌گاه ایشان را عصبانی و در حال پرخاش ندیدم و در این مدت 30سال هیچ‌وقت صدای بلندی را به نشانه خشم از ایشان نشنیدم. دکتر از روحیه چندبعدی علمی برخوردار بود و مکمل این روحیه که در دنیا و در جامعه ایران کم داریم نگاه انتقادی کاملا عادلانه و آگاهانه و به‌دور از هرگونه شایبه منافع ایشان بود که به قول طبیب اصفهانی:

بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند

استاد به دلیل محبت بی‌نظرش همه را جذب خود می‌کرد و آنچه خود من را پایبند و پاگیر علم ارتباطات کرد، منش ایشان بود که امروز هم حتی هنگام تدریس به تبعیت الگوی رفتار ایشان هرگز نمی‌نشینم. چون استاد من دکتر کاظم معتمدنژاد چنین رفتار می‌کرد و با تمام جدیت خود به تدریس مشغول بودند و اما امروز از فقدان ایشان بسیار متاسف هستم و این ضایعه را به جامعه علمی تسلیت می‌گویم. به قول حضرت حافظ:
در رفتن جان از بدن، ‌گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود.

منبع: روزنامه شرق

نقش پررنگ در توسعه علم ارتباطات

Posted: 07 Dec 2013 04:28 PM PST

اعظم راوردراد * - همیشه اعتقاد داشته و دارم که دانشمندان روی شانه‌های همدیگر ایستاده‌اند. اما با شنیدن خبر درگذشت پدر علوم ارتباطات ایران، آقای دکتر معتمدنژاد گزاره دیگری در ذهنم به این اعتقاد اضافه شد. آن‌هم این بود که بعضی از این دانشمندان قدشان از بقیه خیلی بلندتر است.

آنها نقش پررنگ‌تری در شکل‌گیری و توسعه علم دارند. دکتر معتمدنژاد حتی پس از بازنشستگی رسمی نیز نقش مهمی در تولید و توسعه علم ارتباطات داشت و هرگز در این راه از پای ننشست.

امروز به‌مدد تلاش‌های استادانی چون دکتر معتمدنژاد، رشته ارتباطات در ایران دارای استادان بزرگ و برجسته‌ای است که در توسعه این علم نقش فعال و مهمی دارند.
اما جایگاه پدر علوم ارتباطات جایگاه شایسته‌ای است که تنها برازنده بلندقدترین دانشمندی است که دانشمندان امروز ایران روی شانه‌های سترگش ایستاده‌اند.

استادان امروز ارتباطات در ایران یا به‌طور مستقیم در کلاس‌های درس یا به‌طور غیرمستقیم از طریق مطالعه آثار، شاگردی او را تجربه کرده‌اند. یادش گرامی و روحش شاد باد.

* عضو هیات علمی دانشکده علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران

منبع: روزنامه شرق

تلفیق‌گر تئوری و تجربه

Posted: 07 Dec 2013 04:28 PM PST

مهرنوش جعفری* - رسانه‌های کشورمان به‌ویژه مطبوعات از دیرباز از پشتوانه اندیشه‌ای، که بتواند زمینه رشد آن و رسیدن به استانداردهای جهانی باشد، محروم بوده‌اند. این درحالی‌ است که جامعه مطبوعاتی ما قابلیت‌ها و شایستگی‌های زیادی برای تبدیل‌شدن به بنگاه اقتصادی خوداتکا و همچنین جهانی‌شدن را دارند. یکی از نیازهای استراتژیک برای جهانی‌شدن مطبوعات، وجود نظریه‌پردازان مجرب در حوزه دانشگاهی است که از قابلیت فکری بالایی برخوردار بوده و با شناخت روندهای جهانی مطبوعات، قادر به ترسیم دورنمای رشد آن بوده و به مسایل و مشکلات بومی جامعه مطبوعات نیز کاملا واقف باشند. پروفسور کاظم معتمدنژاد از نادر شخصیت‌های فکری و دانشگاهی در امور ارتباطات بود که شایستگی کافی در این حوزه را داشت. ایشان با برخورداری از دانش تئوریک و همچنین درک مشکلات مربوط به عقب‌ماندگی تاریخی مطبوعات کشور و داشتن تجربه کافی از چالش‌های بزرگی که از دیرباز بر سر راه رشد و توسعه مطبوعات ما قرار داشته، صادقانه تلاش کردند به توانمندسازی ساخت‌های فکری جامعه مطبوعات و ارتقای امور آموزشی آن، کمک شایانی کنند.

تاثیر نقش ایشان در این راه مرهون خصایل برجسته اخلاقی‌اش نیز بوده است چرا که ایشان با بی‌ادعایی تمام، در حالی‌که از نوادر حوزه مسایل تئوریک و امور حقوق مطبوعات در سطح جهان بودند، با اهل علم، دانشجویان و نیز مسوولان وقت به‌ویژه هنگام شکل‌گیری معاونت تازه تاسیس مطبوعات در دولت جناب آقای خاتمی و نیز در دوره اصلاحات از هر کوششی برای ارتقای سطح علمی و حرفه‌ای مطبوعات دریغ نکردند. همین‌طور هنگامی‌که کمیته ملی ارتباطات کمیسیون ملی یونسکو توسط مهندس امین‌زاده پایه‌گذاری شد، از ارکان فکری این کمیته برای پیشبرد اهداف ملی ارتباطات رسانه‌ای در سازمان یونسکو بودند. وی در این رابطه، از طریق ارایه به دیدگاه‌های خلاقانه خود، طرح‌های بدیعی از سوی ایران در مجمع جهانی یونسکو مطرح و پی‌گرفتند که منجر به تصویب تعدادی از آنها شد. به دیدگاه‌های ایشان در این مجامع به‌دلیل وجهه علمی و شخصیت متین و مقبولشان همواره به‌دیده احترام نگریسته می‌شد، به ‌نحوی که قطعنامه‌های مهمی حاوی نگرش‌های مترقی که منافع ملی جهان سوم یا در حال توسعه را مدنظر داشت، از طریق کمیته ملی ارتباطات کمیسیون ملی یونسکو در ایران، در مجمع دوسالانه این سازمان در پاریس به تصویب رسید که تشکیل مرکز مطالعات ارتباطات در آسیای میانه در دهه 70 شمسی از آن جمله بود. بی‌شک تربیت شاگردان زبده و آگاه توسط این استاد، با درک اهداف و نیات ملی ایشان با تلاش مضاعف صورت گرفته، ضایعه فقدان ایشان را جبران خواهند کرد اما پیدایش شخصیتی که افق رشد و توسعه مطبوعات را فراتر از مرزهای جغرافیایی ترسیم می‌کرد چیزی نیست که به‌آسانی قابل‌جبران باشد. اکنون با روی کار آمدن دولتی که منتخب ملت است، این امید شکل گرفته که پیوند دانشگاه با جامعه مطبوعات بار دیگر احیا شود و امکان باروری مطبوعات با پشتوانه فکری و نظری دانشگاه فراهم گردد. مرحوم دکتر معتمدنژاد بی‌تردید یک شخصیت ملی محسوب می‌شود که تاریخ مطبوعات او را همیشه به‌عنوان پدر ارتباطات و نظریه‌پرداز در توسعه مطبوعات در سطح ملی و جهان سوم و در حال توسعه، در یاد خود نگاه خواهد داشت. خدایش رحمت کند.

* مدیرکل سابق مطبوعات و عضو سابق کمیته ملی ارتباطات کمیسیون ملی ارتباطات در ایران

منبع: روزنامه شرق

پدر حرفه‌ای همه ما

Posted: 07 Dec 2013 04:21 PM PST

علی‌اکبر قاضی‌زاده - دکتر معتمدنژاد فقط استاد علم ارتباطات نبود، ایشان پدر حرفه‌ای همه ما بودند.

من نمی‌توانم ابعاد شخصیتی ایشان را در یک جمله توصیف کنم آن‌هم با چنین حالی و در چنین روزی؛ اما عقیده دارم هر کسی که در ایران کار روزنامه‌نگاری می‌کند مستقیم و غیرمستقیم شاگرد ایشان است. ایشان حدود نیم‌قرن یعنی از سال 1342 در کلاس روزنامه‌نگاری تلاش کردند و حتی لحظه‌ای از عمر خود را در این مدت از دغدغه‌های این حرفه غافل نشدند. برای حقوق حرفه‌ای روزنامه‌نگاری و قانون مطبوعات و نظام صنفی تلاش کردند و لحظه‌ای خود را از این جامعه جدا احساس نکردند. بخشی از شخصیت استاد در تالیف، بخشی در تدریس و بخشی در تعلیم علوم ارتباطات و روزنامه‌نگاری و جامعه اطلاعاتی گذشت و اما بخش سترگی از عمر ایشان در راه همدلی و همراهی اهل این حرفه گذشت. من در مناسبت فوت ایشان از ته دل امیدوارم که همه شاگردان ایشان ادامه‌دهنده لااقل بخشی از شخصیت ایشان باشند. من هیچ‌وقت یادم نمی‌آید که ایشان در جلسه‌ای، مناسبتی، بزرگداشتی و سخنرانی‌ای که به‌مناسبت علم ارتباطات و روزنامه‌نگاری تدارک دیده می‌شد دعوت شده باشد و ایشان حضور نداشته و آن محفل و حاضران را همراهی نکرده باشند و این یعنی عشق به این حرفه. من به همه اهالی مطبوعات و جامعه دانشگاهی نبود پدر علم ارتباطات را تسلیت می‌گویم.

منبع: روزنامه شرق

فراتر از یک استاد

Posted: 07 Dec 2013 04:21 PM PST

علی ربیعی - داشتم در رابطه با استادم دکتر کاظم معتمدنژاد می‌نوشتم، که خبر فوت نلسون ماندلا هم آمد. ماندلا و معتمدنژاد هر دو میراثی از خود به یادگار گذاشته‌اند که سبب می‌شود همواره در بستر زمان زنده باشند. دکتر کاظم معتمدنژاد بنیانگذار یک مکتب، موسس یک دانشکده، پایه‌گذار یک رشته دانشگاهی و خالق کتاب‌ها و مفاهیم بسیاری در علوم ارتباطات اجتماعی است، ثمرات اقدامات او نسل به نسل ادامه خواهد یافت و او در تمامی این دوران‌ها زنده و ماناست. به همین دلیل معتمدنژاد را نمی‌توان یک فرد دانست، ردپای او را می‌توان در تمامی کتاب‌های به تحریر درآمده در حوزه ارتباطات، در تمامی استادان و دانشجویان پرورش‌یافته در این رشته، در تمامی روزنامه‌نگاران و روزنامه‌های منتشرشده در کشور و در همه آنچه که در این حوزه می‌گنجد، دید.

معتمدنژاد را به حق پدر ارتباطات ایران می‌خوانند، او آغازگر و هموارکننده راهی است که همه عابران پس از او وامدارش خواهند بود. او فراتر از یک استاد، الگویی تمام عیار برای دانشجویانش نیز به حساب می‌آمد. آرام و محجوب بود و از حاشیه‌ها دوری می‌کرد. گزیده و پرمغز سخن می‌گفت، گوشی شنوا داشت و هرگز ندیدم سخن کسی را قطع کند. اهل مرزبندی و گروه‌بندی نبود، در کلاس‌ها و جلسات با وجود نزدیک‌تربودن بعضی از افراد به او با همه یکسان رفتار می‌کرد. عشق و علاقه‌اش به درس و دانشگاه مثال‌زدنی بود و در عمر پر عزت 79ساله اش هیچ‌گاه از پژوهش و تحقیق دست نکشید. به حق یاد و خاطره استادانی همچون کاظم معتمدنژاد هیچ‌گاه از حافظه دانشگاهی و انسانی این مرز و بوم پاک نخواهد شد و او همیشه در قلب ما زنده است.

منبع: روزنامه شرق

خاموشي استاد روشنايي بخش

Posted: 07 Dec 2013 04:21 PM PST

احمد مير عابديني * - خبر خاموشي استاد، دكتر كاظم معتمدنژاد با ناباوري همراه است. اين احساس حتي براي نزديكاني كه شاهد مقاومت انساني او در برابر حمله‌هاي بيماري فرساينده‌اش بودند، به چشم مي‌خورد. اين احساس ناباوري شايد مي‌خواهد ما را ياري دهد خود را براي پذيرش و تحمل ضربه‌هاي سنگين خاموشي‌اش آماده‌سازيم.

انكار خاموشي اما در وجود ما حضور دارد. واكنش‌ها براي رفتن او كم‌كم‌ جاي خود را به شناخت و پذيرش واقعيت و چاره‌جويي براي پر كردن جايگاه عالي‌اش مي‌سپارد و همزمان، با گذشت زمان و در عمل تاثير و تفاوت بود و نبودش آشكارتر مي‌شود. وجودي كه تعالي‌بخش و تعادل‌ساز بوده است و خود را در آثار و رفتار او و در ديگران و شاگردانش متكثر و متلبور ساخته است و در بسياري نهادهاي اجتماعي تجسم بخشيده است. استاد به چگونگي و ادامه راه انديشيده است و چاره‌سازي‌ها و ترميم‌پذيري‌ها را نيز پيشنهاد كرده است. آنها كه شاهد بودند مي‌توانند خود را براي پيگيري راه‌هاي پيشنهادي‌اش آماده سازند. او سال‌ها با توزيع مناسب، وظايف، مسووليت‌ها مقابله با فشارها و سنگيني‌ها را نيز تا حد امكان هموار ساخته است، اما براي غايبان دشوار است چرا كه بايد سنگيني آوارهايي ناشناخته را تجربه كنند! و اين احساس و حالي است كه مشابه تهي شدن ناگهاني وجودمان از هواي پاك مقاوم، امنيت‌بخش و نيروزا در برابر فشارهاي بيروني كه مي‌تواند هر دو جامعه را در خود مچاله كند. بود و نبود او اشتياقي سراسري و فراتر از تصوري است كه او فروتنانه بر جاي نهاده است. رويدادي كه همزمان با خاموشي نلسون ماندلا رهبر آزادي ترسيم كرد، نشاني از همزادي استاد و ماندلا بود. نمادي كه نقاط روشنايي‌ها را در جهان فراگير مي‌سازند. تقارن اين دو خاموشي پيوند واقعي ميان اين چهره‌هاي ماندگار را در جهان ما نشان مي‌دهد. جهاني كه به ياري ارتباط و رسانه‌ها كوچك شده‌اند. واپسين مشايعت استاد تنها نمادي است كه از همراهي با مردي كه تلاش كرد گسترش علم و عقلانيت را با رفتار و اخلاق انساني گسترده سازد و از اين راه، روشنايي‌بخش نقاط پرشماري از ايران و جهان باشد.

* استاد دانشگاه و از نزديكان دكتر
عضو هيات علمي دانشكده علوم اجتماعي علامه طباطبايي

منبع: روزنامه اعتماد

در سوگ نشسته‌ايم

Posted: 07 Dec 2013 04:21 PM PST

دكتر غلامرضا آذري * - هجرت جانسوز دكتر كاظم معتمدنژاد را به خانواده گرامي اين استاد عزيز، هم‌شاگردان، دوستان، همكاران، استادان و ارتباط‌پژوهان حوزه گسترده علم ارتباطات ايران‌زمين و ساير ياران قديمي، دوستان و همكاران دانشگاهي خارج از كشور، تسليت عرض مي‌نمايم. ايشان در نوع نگاه و انديشه ارتباطي و رسانه‌يي‌شان به واقع زحمت‌هاي نظري و علمي بسياري كشيده‌اند كه هماره مي‌تواند بستري از حقايق و واقعيت‌هاي اسنادي متقن براي نسل امروز و فرداي آموزش و روش‌هاي علم ارتباطات باشد. بنده هيچ گاه به طور مستقيم در كلاس‌هاي ايشان حضور نداشتم؛ اما به صورت غيرمستقيم و تجربي از آثار و نوشته‌هاي ايشان بهره برده‌ام. ايشان يكي از بنيانگذاران اصلي رشته‌هاي «روزنامه‌نگاري و حقوق ارتباطات» در ايران محسوب مي‌شوند و در اين مسير آثار و تاليف‌هاي علمي و روش‌شناسانه ارزشمندي از خود به جاي گذاشتند. از بارگاه الهي، براي تمامي همكاران و ياران نزديك اين استاد فقيد، به ويژه خانواده و همسر گرامي‌شان، صبر و شكيبايي مسالت مي‌كنم. در خاتمه اين يادداشت به كلامي ارتباطي از استاد خواجه شمس‌الدين حافظ شيرازي تمسك مي‌جويم؛ شايد كه براي همه ياران در اين غم و هجران، مرهمي اميدبخش باشد:

بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين/ كاين اشارت زجهان گذران ما را بس

* استاد دانشگاه

منبع: روزنامه اعتماد

دريغاي وجود او جاوداني است

Posted: 07 Dec 2013 04:21 PM PST

مهدخت بروجردي ‌علوي - خبر از دست رفتن پدر معنويم بعد از يك دوره طولاني بيماري، ‌درست در سالگرد روزي كه پدر واقعي‌ام را از دست داده بودم، ‌احساسي گنگ و ناشناخته در وجودم ريخت؛ احساسي مطلقا اندوهناك از اينكه بايد باور كنم كه دريغاي وجود او جاوداني است و احساس تركيبي از اندوه و رضايت. رضايت از اينكه خداوند به من توفيق داد به عرصه‌يي وارد شوم كه منحصر او را دريابم و سال‌ها در جايگاه «دانشجو» و سال‌ها در جايگاه «همكار»، مقابل و در كنارش بنشينم و بياموزم و اين توفيق كوچكي نيست؛ داشتن الگويي براي زندگي، براي معلمي، براي همكاري، براي تعامل و...

امروز، در يك جمعه غمگين و باراني پاييزي كه مي‌خواهم در سوگ او بنويسم، ‌دوست دارم روح بزرگ او را مخاطب قرار دهم و شرم حضوري را كه هميشه در مقابلش داشتم، كنار بگذارم و بگويم؛ استاد! نمي‌دانم ببينم اين احساس من كجاست ولي گمان مي‌كنم كه هر بار به جمع دانشجويانت نگاه مي‌كردي احساس رضايت از نگاهت خوانده مي‌شد. مشكل نبود بفهميم از اينكه حلقه دانشجويانت اينچنين عاشقانه و خالصانه دوستت دارند، ‌راضي هستي امروز، و اين احساس كه از ما راضي بودي، ما را در سوگ تو شكيبا مي‌كند.

استاد! ماه‌ها در بستر بيماري افتاده بودي، آرام و مهربان و همان‌طور كه زندگي كرده بودي رخت از جهان بربستي، بي‌جنجال و هياهو و من در طول اين ماه‌ها بارها آرزو كردم كه اي‌كاش توفيق داشتم مثل دختر مهربانت «رويا»، حتي فقط براي يك روز، پرستارت باشم. اما دريغ، و زندگي مجموعه‌يي است از اين دريغ‌ها.

و اين دريغ‌ها از روزي آغاز شد كه طنين آرام گام‌هايش در راهروهاي دانشكده شنيده نشد.

استاد!

عشق به كار، وجدان كاري، عشق به معلمي را از شما آموختم. خداوند سبحان را شاكرم به من فرصت داد تا الگويي مثل شما براي معلمي‌ام داشته باشم و به پاسداشت اين نعمت، تلاش خواهم كرد آن‌طور كه شايسته يك‌ معلم ‌مسلمان و متعهد است، كار و تلاش كنم؛ كار و تلاش در چارچوب اصول اخلاق حرفه‌يي.

روح‌تان شاد.

منبع: روزنامه اعتماد

اهميت به حقوق روزنامه‌نگاران

Posted: 07 Dec 2013 04:21 PM PST

بهروز گرانپايه * - آقاي معتمدنژاد را مي‌توان به عنوان پيشكسوت و استاد برجسته ارتباطات كه علم جديدي در حوزه علوم آكادميك است به حساب آورد. ايشان تلاش‌هاي علمي و اجرايي زيادي را براي جاانداختن علم ارتباطات و روزنامه‌نگاري در 50 سال اخير در ايران داشته‌اند. هم از جهت اينكه ادبيات اين رشته علمي و حرفه‌يي تدوين و هم اينكه رشته‌ دانشگاهي و دانشكده مستقل براي رشته‌هاي مرتبط با علم ارتباطات و روزنامه‌نگاري تاسيس شود. بنابراين ايشان نقش موسس و بنيانگذاري علم ارتباطات را دارند. از همين‌رو جايگاه برجسته‌يي از اين نظر براي ايشان بايد قايل بود. آنچه در كنار اين نقش بنيانگذاري و تاسيسي در زمينه ارتباطات و روزنامه‌نگاري درباره آقاي معتمدنژاد بايد مورد تاكيد قرار گيرد، اهميتي است كه ايشان به حقوق روزنامه‌نگاران، آزادي روزنامه‌نگاري و... كه ذيل اصل اساسي آزادي بيان قانون قرار مي‌گيرد، داشتند. همچنين تلاش‌هاي مجدانه‌يي كه ايشان براي تدوين اخلاق روزنامه‌نگاري و حرفه‌يي به خرج مي‌دادند، مورد اهميت است. استاد معتمدنژاد يك نقش پيشتازي و پيشگامي در اين زمينه داشتند. چند جانبه‌نگري و نگاه جامع ايشان به ارتباطات هم در عرصه تئوري و نظر و هم در عرصه عمل و اجرا قابل توجه است چرا كه حتي اگر در ادبيات موضوع و نظريه‌پردازي اين علم بسيار پيشرفته باشيم اما در عرصه عمل و اجرا الزامات و اخلاقيات و قوانين و مقررات آن را مورد توجه قرار ندهيم اين رشته نمي‌تواند جايگاه واقعي خود را پيدا كند.

* روزنامه‌نگار

منبع: روزنامه اعتماد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر