سحر که از کوه بلند، جام طلا سر می زنه
بیا بریم صحرا که دل، بهر خداش (صفاش*) پر می زنه
بیا بریم جون کیجا، دنبال اون مرد جوون
تو دامن چین دار خود، پر بکنیم لاله و ریحون
مرغک زیبا، روی چـمن ها، می خـونه
نغمه ی شورش، کـرده دلـم را، دیـوونه
دفتر گل در مکتب بستان، بگشوده ست
بلبل از آنها ، درس وفـایی، می خوونه
ما همه اهل صفاییم، بنده ی خاص خداییم، چشمه مهر و وفاییم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر