۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

بیاد استادان موسیقی

 با کسب اجازه از دکتر ممقانی گرانمایه.

 

بیاد  استادان  موسیقی (یاحقی و پایور)

 

بخواب آرام ای آسوده  سازم

بگیر آرام ای همرای و رازم

مرا دستی دگر درآستین نیست

درون من دگر شورویقین نیست

 

دگر زخمه زن و یاری نداری

دگر مهتر و سرداری نداری

همین دیروز پرویزت فروخفت

همان کو نغمه ها چون دُرمیسفت

 

پریروز هم که استاد پایور رفت

چه افسون ها که بیگاهان هدررفت

ترا دیگر نمی خواهم صدا کرد

تو و بغض دلت  را برملا کرد

 *******

هنر گربود و اندک قصه هایی

صدا گر بود و آوای طلایی

همه از پنجه های این دو تن بود

هزاران شور در مرغ چمن بود

 

هنوز چله نشین بودیم به پرویز

که پایور نغمه و آتش بر انگیز

ولی افسوس که پایور هم خمش شد

توگویی  او بهشتی  هوروش شد*

 

بدیعی چون که مارا  ترک گفتی

ملک آمد چنان سیب بهشتی

به یاد او و یاحقی چه دلخوش

نهادیم سربه گریه گشته مدهش

 

ولی مردان نیک آرام رفتند

صبا را جملگی لبیک گفتند

خداوندا شبی تاریک پیش است

سما خاموش ودل دریای ریش است

 

خداوندا مرا نوری نمانده ست

مرا جز قصه گوری نماندست

بدریای هنر جز چند سو سو

نمانده پس شررهایت کجا ست کو؟

 

بدین چندی که ازعمرمانده باقی

حمایت کن از این  انوار باقی

حفاظت کن  سیاوش بیدگانی

به شهرام هم بیفزای زندگانی

 

شب آمدبالشم از اشک خیس است

انیس و مونس من ماهدیس  است

بسوگ درفشانان نغمه آواز

بخوابید مهربانان زخمه و ساز

 

محسن سلیمانی (18/9/1388)

 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر