سلام بر بر همه گلهای گلستان گلها
آهنگ جدید استاد هم اکنون بدستم رسید. اطمینان دارم لذت خواهید برد.
شاد زی و دیر زی
ارادتمند همگی تقی برومندزاده
آهنگ جدید استاد هم اکنون بدستم رسید. اطمینان دارم لذت خواهید برد.
شاد زی و دیر زی
ارادتمند همگی تقی برومندزاده
تصنيف شورانگيز استاد محمدرضا شجريان با آهنگی از کيوان ساکت وشعر زيبای هوشنگ ابتهاج به نام " ای شادی آزادی"
ای شادی آزادی
استاد محمدرضا شجريان
پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۷ فوريه ۲۰۱۱
|
استاد شجريان بار ديگر حماسه آفريد : ای آزادی ! از ره ِ خون می آیی، اما می آیی !
تصنيف شورانگيز استاد محمدرضا شجريان با آهنگی از کيوان ساکت وشعر زيبای هوشنگ ابتهاج به نام " ای شادی آزادی" .
این تصنیف را بشنوید
متن تصنيف :
ای شادی ِ آزادی !
روزی که تو بازآیی
با اين دل ِ غم پرور
من با تو چه خواهم کرد ؟
غم هامان سنگين است
دل هامان خونين است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونين
ما سر تا پا درديم
ما اين دل ِ عاشق رادر راه ِ تو آماج ِ بلا کرديم
می گفتم : روزی که تو بازآیی
من قلب ِ جوانم را چون پرچم ِ پيروزی بر خواهم داشت
وين بيرق ِ خونين را بر بام ِ بلند ِ تو خواهم افراشت
می گفتم : روزی که تو باز آیی
اين خون ِ شکوفان را چون دسته گل ِ سرخی در پای تو خواهم ريخت
وين حلقه ی بازو را در گردن ِ مغرورت خواهم آويخت
ای آزادی !
بنگر ! آزادی !
اين فرش که در پای تو گسترده ست
از خون است
اين حلقه ی گل خون است
گل خون است ...ای آزادی !
از ره ِ خون می آیی
اما می آیی و من در دل می لرزم :
( اين چيست که در دست ِ تو پنهان است ؟ )
( اين چيست که در پای تو پيچيده ست ؟ )
ای آزادی ! آيا با زنجيرمی آیی ؟
تصنيف شورانگيز استاد محمدرضا شجريان با آهنگی از کيوان ساکت وشعر زيبای هوشنگ ابتهاج به نام " ای شادی آزادی" .
این تصنیف را بشنوید
متن تصنيف :
ای شادی ِ آزادی !
روزی که تو بازآیی
با اين دل ِ غم پرور
من با تو چه خواهم کرد ؟
غم هامان سنگين است
دل هامان خونين است
از سر تا پامان خون می بارد
ما سر تا پا زخمی
ما سر تا پا خونين
ما سر تا پا درديم
ما اين دل ِ عاشق رادر راه ِ تو آماج ِ بلا کرديم
می گفتم : روزی که تو بازآیی
من قلب ِ جوانم را چون پرچم ِ پيروزی بر خواهم داشت
وين بيرق ِ خونين را بر بام ِ بلند ِ تو خواهم افراشت
می گفتم : روزی که تو باز آیی
اين خون ِ شکوفان را چون دسته گل ِ سرخی در پای تو خواهم ريخت
وين حلقه ی بازو را در گردن ِ مغرورت خواهم آويخت
ای آزادی !
بنگر ! آزادی !
اين فرش که در پای تو گسترده ست
از خون است
اين حلقه ی گل خون است
گل خون است ...ای آزادی !
از ره ِ خون می آیی
اما می آیی و من در دل می لرزم :
( اين چيست که در دست ِ تو پنهان است ؟ )
( اين چيست که در پای تو پيچيده ست ؟ )
ای آزادی ! آيا با زنجيرمی آیی ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر