بی خبر ماندی ز حالم زآنچه آمد بر سر من
عشق تو آخر به طوفان می دهد خاکستر من
شعله عشق تو از بس در دلم بالا گرفته
سینه مالامال آتش ؛ غم وجودم را گرفته
هر زمان آید به یادم دیده ی مست تو
گریه م از بخت بد خود ؛ نالم از دست تو
عشق تو آخر به طوفان می دهد خاکستر من
شعله عشق تو از بس در دلم بالا گرفته
سینه مالامال آتش ؛ غم وجودم را گرفته
هر زمان آید به یادم دیده ی مست تو
گریه م از بخت بد خود ؛ نالم از دست تو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر