۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

::لـیـمـو میـ گهـ:: بدون شرح

خسته‌ام ، از راه رسیدم تازه... دخترعمه زنگ زده که نگران علی‌ام ، خوابشو دیدم که داشته گریه میکرده ، انقدری که از چشماش خون می‌ومده...
کاپشنم رو آویزون می‌کنم و به مادرم می‌گم بهش بگه که به خواب و این چیزها اعتقاد ندارم ، بلکه آروم بشه، هرچند که نمی‌دونم تعبیرش چی می‌شه. مادرم ناراحته ، فهمیده این سه روز چه کشیدم. تا از راه می‌رسم یه تکست می‌زنم که :رسیدم ، خونه‌ام...بالافاصله کامپیوتر رو روشن می‌کنم که یه نفسی بکشم ، تا آرومم کنه.
می‌شینم روی صندلی و میبینم مادرم یه آیه از قرآن نوشته روی یه تیکه ی کاغذ ، با همون خطی که بعد از جراحی تومور مغزش خیلی سخت می‌شه فهمید چی نوشته ، معنیش رو هم زیرش نوشته... چشمام خیسه ، نمیبینه متن روی کاغذ رو. فقط ته معنیش نوشته: خدا مشکلات کار او را آسان می‌گرداند... و من یتق الله یجعل له من امره یسرا

از  علی علی اکبری

--
--------------------------------------------------------------------------------
(\__/)
(='.'=)
(")_(")
(¨`·.·´¨;
ShAdMeHr



--
همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
درشت بخوانید: (مطالبی که دارای عکس هستند) حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
Display images below
کلیک نمایید (دوستان دیگه تو هر مطلب تاکید نکنن)
*
 
ظاهر جدید گروه لیمو:
https://groups.google.com/d/forum/lymoo?fromgroups
ظاهر قدیم:
http://groups.google.com/group/lymoo
برای تنظیمات شخصی مانند ویرایش اسم و آواتار شخصیتان به ظاهر جدید گروه مراجعه کنید%
 
*
 
حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
lymoo@googlegroups.com
*
برایـ سایر گزینهـ ها ، بهـ اینـ گروهـ مراجعهـ کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa
*
ویرایشـ عضویتــ ::
http://groups.google.com/group/lymoo/subscribe?hl=fa_US
-----------------------------------------------
با تشکر:
شادمهر
مـــدیــریــتــــ گروهـــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر