۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

Re: ::لـیـمـو میـ گهـ:: يه داستان واقعي كه براي من اتفاق افتاد

قطعا حرفی که زدید رو قبول دارم
و به همشون احترام میذارم
.
اما منظورم این بود که تو تهران خودمون
از راننده تاکسی گرفته تا
کاسب بازار و
سوپر مارکت
.
.
.
.
.
.
خیلی راحت
مثل آب خوردن حق دیگران را نادیده میگیرن
و منتظر نفر بعدی میمونن
تا سر دیگری رو کلاه بزارن
.
ولی این آقای نابینا
که به خاطر کهولت سن
شمایلش سفید شده بود
(به همین خاطر گفتم نورانی)
و
لبخندی که رو صورتش بود
(به همین خاطر گفتم شاد)
به خودش اجازه نداد که صد تومان از اموال
مردم رو تصرف کنه
و به نظر من اینقدر ایمانش بالا بود
که به فکر جواب پس دادن در آخرت بود
.
ما خدایان زیادی ساختیم
مال مردم را به خود پرداختیم
 
 
ما که کوبیدیم،شما نیز بکوبید،شاید این درهای بسته باز شود
با تشکر
علی شاه مردان

--
همین حالا یک مطلب به گروه لیمو ارسال کنید.
درشت بخوانید: (مطالبی که دارای عکس هستند) حتما برای تماشای عکس برروی گزینه
Display images below
کلیک نمایید (دوستان دیگه تو هر مطلب تاکید نکنن)
*
 
ظاهر جدید گروه لیمو:
https://groups.google.com/d/forum/lymoo?fromgroups
ظاهر قدیم:
http://groups.google.com/group/lymoo
برای تنظیمات شخصی مانند ویرایش اسم و آواتار شخصیتان به ظاهر جدید گروه مراجعه کنید%
 
*
 
حتما برای ارسال مطلب از آدرس زیر استفاده کنید، ابتدا مطلب را آماده سپس به آدرس رایانامه زیر ارسال کنید:(اینـ بهترهـ)
lymoo@googlegroups.com
*
برایـ سایر گزینهـ ها ، بهـ اینـ گروهـ مراجعهـ کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa
*
ویرایشـ عضویتــ ::
http://groups.google.com/group/lymoo/subscribe?hl=fa_US
-----------------------------------------------
با تشکر:
شادمهر
مـــدیــریــتــــ گروهـــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر