اين پايگاه به وسيله بزرگترين گروه هاي گوگل ايراني به روز ميشود و مسئوليت مطالب آن با مالك پايگاه نيست.
اين پايگاه فقط براي اطلاع رساني به ايرانيان ايجاد شده است و وابسته به هيچ جايي هم نيست.
گلشیفته فراهانی، بازیگر برجسته سینمای ایران که با «درخت گلابی» ساخته داریوش مهرجویی کارش را آغاز کرد و در هالیوود برای فیلمساز شناخته شدهای چون ریدلی اسکات در کنار یک ستاره جهانی چون لئوناردو دی کاپریو بازی کرد، این روزها در فرانسه اقامت دارد و بهتازگی در فیلمی از سینمای مستقل این کشور با عنوان «اگر بمیری، میکشمت» (Si tu meurs, je te tue ) به کارگردانی هینر سلیم بازی کرده که از روز چهارشنبه در سینماهای فرانسه به اکران در آمده است.
گلشیفته فراهانی در این فیلم در نقش یک دختر کرد به نام «زیبا» که در پاریس کسی را نمیشناسد و نامزدش هم بهطور ناگهانی درگذشته و کاملاً بیپشت و پناه است بازی میکند. برخی منتقدان فرانسوی در نشریاتی مانند اکسپرس و فیگارو بازی گلشیفته فراهانی را ستودند و یکصدا اعتقاد داشتند که ارزش فیلم بر بازی هنرمندانه گلشیفته فراهانی استوار است. آنها آیندهی درخشانی را برای این بازیگر ایرانی پیشبینی کردهاند.
گفتوگوی اختصاصی زمانه با گلشیفته را بخوانید.
از فیلم تازهتان برای ما بگوئید. قصه فیلم چیست و شما چه نقشی را بازی میکنید؟
این فیلم جدید، داستان یک پسر فرانسوی است که از زندان بیرون میآید و بعد به طور اتفاقی با کسی به اسم اودل که کرد است آشنا میشود و مدتی با هم هستند و زندگی میکنند اما در همان دقایق اولیه فیلم اودل به طور ناگهانی میمیرد. ما میدانیم که اودل نامزدی دارد که قرار است از کردستان پیش او بیاید. من نقش این نامزد را بازی میکنم. وقتی که این دختر به پاریس میآید، کسی به دنبالش نمیآید، او هیچکس را نمیشناسد و هیچ جایی هم ندارد. بعد جنگ و جدالی پیش میآید بین برخی کردهای مقیم پاریس که همیشه دوست داشتهاند یک دختر باکره و باغیرت از کردستان زن آنها بشود. اما این دختر میخواهد آزاد باشد و آزادانه زندگی کند. پدر نامزدش از کردستان میآید تا او را برگرداند، اما دختر میخواهد در اینجا بماند و زندگی جدیدی را شروع کند.
چطور شد که در این فیلم بازی کردید؟ چه ویژگیای داشت برای شما؟
فیلمنامهاش را دوست داشتم. اینجا که فیلمنامهها را میخوانم، اولین چیزی که به ذهنم میرسد این است که فیلمنامه چیزی نداشته باشد که یک وقت دل مردم را بشکند، بیشتر، دل مردم ایران را. وقتی که این فیلمنامه را خواندم، دیدم که اولاً چنین چیزی درش نیست و دوم اینکه به هر حال موقعیتی که دختر در آن قرار میگیرد، برای من خیلی چالشبرانگیز است که در چنین نقشی بازی کنم. کارگردانش، هینر سلیم هم کارگردان نسبتاً نامداری است در سینمای مستقل فرانسه. برایم خیلی مسرتبخش بود در واقع.
این اولین بار بود که به زبان فرانسه بازی میکردید، بازی کردن به این زبان برایتان راحت بود؟
کار سختی بود. مثل نقاشی میماند که عادت دارد با رنگ روغن کار کند و حالا به او میگویند که یک پر به تو میدهیم با یک مقدار جوهر و سعی کن با آن کار کنی. خب، خیلی سخت است. طول میکشد که آدم بتواند [مسلط شود]. بعضی وقتها از خودم سؤال میکردم چرا این فیلم اینقدر سخت است، من که فیلمهای سختتر از این بازی کردهام. مسأله زبان بود. زبان فرانسه زبان سوم من است و حتی زبان دومم هم نیست. یعنی من با انگلیسی خیلی راحتترم چون از بچگی انگلیسی صحبت میکردم. اما بالاخره شد. وقتی الزام بهوجود میآید آدم خودش را تطبیق میدهد. این هم شد!
به نظر میرسید بعد از بازی در فیلم کارگردانی چون ریدلی اسکات و همبازی شدن با لئوناردو دی کاپریو، درهای زیادی در هالیوود برای شما باز شود و ما شاهد فیلمهای بیشتری از شما در هالیوود باشیم. چه شد که وقفهای افتاد و اخیراً دیگر شما را در فیلمهای هالیوودی ندیدیم؟
داستان هالیوود این است که یک رشته قوانین و زمانبندیها دارد. یعنی اگر در ایران اینقدر من را اذیت نمیکردند و پاسپورتم را نمیگرفتند و من همان زمان میتوانستم فیلمهای دیگری بازی کنم، همه چیز روال دیگری طی میکرد. وقتی در یک مسابقه ماشینی را پنجر میکنند، دیگر سخت است که دوباره برگردد به دور. شدنی است البته و من هم از راه دیگری وارد میشوم انشاالله. بعد از آن کار در یک کار دیگری به قول شما هالیوودی بازی کردم، یک کار دیگر با بودجه زیاد؛ ولی خُب، قضا و قدر اینطور شد که مسیر دیگری را طی کنم و بیشتر به سلیقه خودم یعنی سینمای مستقل اروپا و آمریکا نزدیک شوم. سینمایی که الان توش بازی میکنم، بیشتر سلیقه خودم است. من در ایران هم همین سینما را دنبال میکردم. شاید قضا و قدر این بود که زندگی من را در این مسیر قرار دهد؛ در مسیر سینمای مستقل اروپا که خودم بیشتر دوست دارم. ممکن است وارد آن نوع سینما [هالیوود] هم دوباره بشوم، اما فعلاً دارم در این سینما کار میکنم.
چه تفاوت عمدهای میبینید بین سینمای مستقل فرانسه و سینمای بزرگی مثل هالیوود؟ تفاوت عمدهای دیدید بین کار با مثلاً ریدلی اسکات و این کارگردان سینمای مستقل فرانسه؟
راستش سینما فرق زیادی ندارد، اما بودجه آن فیلم صد میلیون دلار بود و بودجه این فیلم یک میلیون دلار هم نیست. معلوم است که تفاوتها خیلی زیاد است، اما مثلاً با همین بازیگری که در این فیلم کار کردم، او هم با ریدلی اسکات کار کرده. از او هم پرسیدم که فرق کار چیست؟ گفت تو فرانسه ممکن است آدم با مترو برود سر کار، در هالیوود با شش تا ماشین میآیند دنبال آدم! کار حرفهایتر است در آمریکا چون پول بیشتری پشت آن است ولی در واقع سینما همان سینماست. فقط شاید در هالیوود کار بازیگر راحتتر است چون همه چیز آماده است تا بازیگر برود بازی کند و فیلم تمام شود. اینجا یک کم سختتر است. سینمای مستقل فرانسه کمی شبیه ایران است، همان مشکلات و همان کمبود بودجه. ولی خب، در عین حال که سخت است، لذتبخش و شیرین هم هست.
بهعنوان سؤال آخر: همه میدانیم که مشکلاتی در ایران داشتی و ترجیح دادی که بیایی خارج از کشور. اما شاید هیچوقت این مشکلات را خودت باز نکردی که دقیقاً چه مسائلی بوده و چه اتفاقاتی افتاده. اگر دوست داری در اینباره برایمان بگو.
مشکل این بود که من متوجه شدم دولت ایران، نه، باید بگویم سیستم ایران (چون نمیتوانم ایران و مشکلاتش را بگویم دولت، چون یک سیستم است برای من) چون هر هنری که آدم انجام میدهد از فیلتر این سیستم رد میشود، این تصور را دارد که در همه دنیا هم هنر از فیلتر سیستمهای امنیتی کشورهای مختلف رد میشود، اما اینطور نیست. در کشورهای دیگر چون به هر حال یک مقدار فضاها بازتر است، این مسائل وجود ندارد. این تصور وجود داشت که هر فیلمی که من قرار است در خارج از کشور بازی کنم، یک غولی پشت آن است و یک توطئهای درش هست. خب، من که میدانستم اینطور نیست. اگر هم بود که من وارد چنین ماجراهایی نمیشدم. متوجه شدم که نمیتوانم هم در ایران کار کنم و هم در خارج از کشور. به هر حال ما محدودیتهایی هم داریم، محدودیت حجاب داریم و... یک شناگر زن نمیتواند هم در ایران شنا کند و هم برود در المپیک شرکت کند، برای اینکه نمیتواند بدنش را بپوشاند و بپرد در آب و شنا کند. بنابراین به این نتیجه رسیدم که شدنی است. از یک طرفی هم اینقدر از سینمای ایران دلشکسته بودم که گفتم حالا بروم در دل اقیانوس ببینم میتوانم در این اقیانوس هم به راهم ادامه دهم. به هر حال چیز مهمی نیست. در نهایت به همهمان یک مدت کوتاهی زمان داده شده که زندگی بکنیم و در این وقت کوتاه خوش باشیم و اگر بتوانیم یک ردپایی از خودمان بهجا بگذاریم که رد پای مثبتی باشد. وگرنه زندگی خیلی چیز سادهای است. یک سونامی میشود و ببینید که چه اتفاقی میافتد برای مردم ژاپن. بنابراین مسائل خیلی اهمیت ندارند.
بابک مستوفی
-- اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد. و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است. ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد. taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر