میدانم...
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد
حالا همه میدانند که همهی ما یکطوری غریب
یک طوری ساده و دور
وابستهی دیرسالِ بوسه و لبخند و علاقهایم.
آن روز
همان روز که آفتاب بالا آمده بود
دفتر مشق ما
هنوز خوابِ عصر جمعه را میدید.
ما از اولِ کتاب و کبوتر
تا ترانهی دلنشین پریا
ریرا و دریا را دوست میداشتیم.
دیگر سراغت را از نارنجِ رها شده در پیالهی آب نخواهم گرفت
دیگر سراغت را از ماه، ماهِ درشت و گلگون نخواهم گرفت
دیگر سراغت را از گلدانِ شکسته بر ایوانِ آذرماه نخواهم گرفت
دیگر نه خوابِ گریه تا سحر،
نه ترسِ گمشدن از نشانیِ ماه،
دیگر نه بُنبستِ باد و
نه بلندای دیوارِ بیسوال ...!
من، همین منِ ساده ... باور کن
برای یکبار برخاستن
هزارهزار بار فروافتادهام.
دیگر میدانم
نشانیها همه دُرُست!
کوچه همان کوچهی قدیمی و
کاشی همان کاشیِ شبْ شکستهی هفتم،
خانه همان خانه و باد که بیراه و بستر که تهی!
ها ریرا، میدانم
حالا میدانم همهی ما
جوری غریب ادامهی دریا و نشانیِ آن شوقِ پُر گریهایم.
گریه در گریه، خنده به شوق،
نوش! نوش ... لاجرعهی لیالی!
در جمع من و این بُغضِ بیقرار،
جای تو خالی! ...
سید علی صالحی
--
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر