۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

Fwd: Fw: بدون شرح | اعترافات تکان دهنده | روماتیسم | تماشای سواحل آنتالیا با اینترنت | ورود آقایان ممنوع بخش دوم



به نام خدایی که همین نزدیکی ست
 لینک های جذاب روزانه

«سعید ساداتی» دادگاهی شد

خبرگزاری فارس: فاز دوم هدفمندی یارانه ها از خرداد آغاز می شود

عکس: پشت صحنه سخنرانی احمدی نژاد

راهکار هایی برای دوست داشتن مردان بدقلق

چگونه ازدواج خوبم را خراب کنم؟!

هفت اصل موفقیت

چگونه مردمان جهان رژیم غذایی می گیرند ؟

چگونه با حساسیت فصلی زیبایی تان را حفظ کنید؟

پنج راه عملی برای مدیریت انتظارات مشتری

با این 7 راهكار هرگز در سفر هک نمی شوید

باید‌ها و نبایدهای تغذیه‌ای در کودکان زیر یک سال

20 مزیت انکارنشدنی شیر مادر

بچه‌ها را از چه زمان با فوت و فن‌های منزل آشنا کنیم؟

باید و نبایدهای شنا برای کودکان

بررسی دلایل انحراف و مشکلات جوانان

گفت و گوی اصلاحی و کارآمد میازن زن و شوهر

ایمان به خدا تنها راه نجات بشریت

جایگاه سنت در پروژه بیداری اسلامی کجاست؟

رابعه عدویه زنی عارف و خداشناس

باورهای غلط در مورد تصمیم به ازدواج


 
 جــــمــــلــه روز !
برای سفر از جوانی به كهنسالی، توشه‌ای از خرد همراه ببريد؛ چرا كه از هر تكيه‌گاه ديگر امن‌تر است
(بایاس)
نـمـــایـش احـــســــاس


دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم ....
نه برای اينکه آنهايی که رفتند را باز گردانم ؛
برای اينکه نگذارم بيايند !!!


(ارسال از دوست خوبمون مـُـهی)
ما همیشه صداهای بلند را می شنویم،
 پررنگ ها را می بینیم، سخت ها را می خواهیم.
 غافل ازینکه خوب ها آسان می آیند،
 بی رنگ می مانند و بی صدا می روند!!!
 
آدم های تنهــــــــــــــا ،
گاهی خیلی خوشــــــــــــ شانسند
 چون کـــسی را ندارند تا از دستــــــــــ بدهند ....

 

بدون شرح!
بدون شرح!


(ارسال از دوست خوبمون هوتن)
اعترافات تکان دهنده
اعتراف میکنم ...
بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم!
رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد
منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریه‌ام گرفت!
با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!!!

اعتراف میکنم ...
تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری می‌شستم
 جلوي تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم.
زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره !!!!!

اعتراف يكي از دوستان ...
مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد.
صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.
جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ...
یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید : مامان بزرگ زود رفتی ...
یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد!!

اعتراف میکنم ...
یه شب مادرم مریض بود داشتم ازش پرستاری میکردم بعد گفت برو برام آب بیار رفتم آب آوردم
دیدم خوابش برده اومدم تریپ بایزید بسطامی بردارم صبر کنم بیدار شه
یه دفعه یه لحظه خوابم برد آبو ریختم رو مامانم !!!!!!!!

اعتراف میکنم ...
وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره
بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم
وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد.
کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد.
بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد.
اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم.
تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید
و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست.
من 5 روز تو شوک بودم!!

اعتراف میکنم ...
روز تولد 19سالگيم خودم يادم نبود، اومدم خونه ديدم در قفله چراغ ها هم خاموشه، يه باد گنده اي ول دادم
وسط خونه كه انقد صداش بلند بود خودم جا خوردم، بعد چراغ ها رو كه روشن كردم ديدم دوستام وسط سالن
با كلاه بوقي و برف شادي افتادن كف سالن هي ميخندن بعد يكسري هم سرخ شدن
ميگن تولد تولدِت مبارك... كيكم از دست يكي از دوستام افتاد وسط سالن، خلاصه شب به ياد ماندني شد ...

اعتراف می‌کنم ...
بچه که بودم شبا پیش خواهرم میخوابیدم وسطای شب که مطمئن میشدم
که خوابش سنگین شده دستشو می‌کردم تو دماغم!

اعتراف میکنم ...
سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد،
نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه
چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود.
آقاهه گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم.
اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و
با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه
با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!

اعتراف ميکنم ...
راهنمايي که بودم به شدت جو گير بودم، همسايگيمون يه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود،
شوهره هم هر روز ميومد و جلو در خونش سر و صدا راه مينداخت، خيلي دلم واسه خانومه ميسوخت.
يه روز که طرف اومده بود عربده کشي، تصميم گرفتم که برم و جلوش در بيام.
رفتم تو کوچه و گفتم آهاي چيکارش داري؟ يارو يه نگاه بهم انداخت و يه پوزخندي زد و به کارش ادمه داد،
منم سه پيچش شدم، وقتي ديد من بيخيالش نميشم گفت اصلا تو چيکارشي؟ منم جوگير، گفتم لعنتي زنمه!!

اعتراف میکنم ...
چهار سال پیش باید آندوسکوپی میکردم. از یه لوله باد میفرستن تو باسن مبارک که راحت دیده شه.
دکتره نمیدونم چی بود داستان که باد خالی نکرد. یه تاکسی گرفتم برم خونه.
وسطا راه دیگه داغون فشار آورده بود از دستم در رفت گوزیدم.
منم دیگه دیدم آبروم رفته دلدرد شدیدم دارم از فشار باد، هر چی بود دادم.
انقدم فشارش زیاد بود کل ماشین رفته بود رو ویبره.
راننده لامصب جاده رو ول کرده بود نعره میزد یا امام هشتم...یا حسین.
یه پیرمرده هم داد میزد حواست به جلو باشه.
راننده فهمید من گوزیدم زد بقل گفت یابوو گم شو پایین فک کردم آمریکا حمله کرده

اعتراف میکنم ...
احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم توضیح بدم!!

اعتراف میکنم ...
تو عروسي نشسته بودم يه بچه 3 ، 4 ساله اومد يک هسته هلو داد بهم،
منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زير ميز، چند ثانيه بعد ديدم دوباره آوردش،
اين دفعه پرتش کردم يه جاي دور ديدم دوباره آورد!!
مي خواستم اين بار خيلي دور بندازمش که بغل دستيم بهم گفت آقا اين بچس سگ نيست!
طرف باباي بچه بود!!

اعتراف میکنم ...
دوره دبستان امتحان جغرافی داشتیم یه سوالش این بود: تنها قمر کره زمین؟
من هم با اطمینان کامل نوشتم قمر بنی هاشم!!!

اعتراف ميكنم ...
بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه ميپوشيديم
ميرفتيم گدايي با درامدش بستني ميگرفتيم كه همسايمون مارو لو داد و كتك خورديم!!

اعتراف میکنم ...
سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون
که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم!!!!!!

اعتراف میکنم ...
به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم
سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم،
تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت !!

اعتراف میکنم ...
بچه که بودم، جو گیر بودم نماز بخونم .... بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم
رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن ... اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....
>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده....!!!!

(ارسال از دوست خوبمون هوتن)
 
روماتیسم

کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست
مردک مست، روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی هم از کشیس پرسید
پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟
کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است
مردک با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد

بعد کشیش از او پرسید تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟
مردک گفت من روماتیسم ندارم
اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است

(ارسال از دوست خوبمون رحیم پور)
 


 
تماشای سواحل آنتالیا با اینترنت ایران!
http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/48/03.jpg?

(ارسال از دوست خوبمون رحیم پور)
 


عــکـس بـرگـزیـده روز از نـگاه مـجـلـه نشنال جئوگرافیک!
Alatna River Valley, Gates of the Arctic

 
کــــاریـــکـــاتـــور روز
آنتونی کویین !!!!! ...
(عنوان، توضیح، کاریکاتور و منبع از خبرآنلاین)
21 آوریل سالروز تولد آنتونی کویین بازیگر آمریکایی مکزیکی‌تبار است که طی حدود
هفت دهه حضور در دنیای سینما و تلویزیون در بیش از 160 اثر نقش‌آفرینی کرد.

http://www.redlink1.com/mydocs/new-group/48/05.jpg?

( طرح از حسین صافی )

 
ربــــــاعـــــی روز
حــکــیــم عـــمـــر خـــیـــام !!! ...
( رباعی 141 از رباعیات حکیم عمرخیام)

http://www.redlink1.com/mydocs/group/71/02.jpg

رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین / نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین / اندر دو جهان کرا بود زهره این
 
بگذاريد اين ايميل به حيات خود ادامه دهد و براي دوستان خود Forward كنيد ...
لطفا این داستانهای کوتاه را برای دوستان خود ارسال نمایید، کسانی که برایتان ارزشمند هستند، اما اگر این کار را انجام ندادید، نگران نباشید، هیچ حادثه ناخوشایندی برای شما رخ نخواهد داد، شما تنها این فرصت را که به دنیای شخص دیگری با این مطلب روشنایی بیشتری ببخشید، از دست خواهید داد، کسی چه می داند، شاید یکی از دوستان شما هم اکنون بیشترین نیاز را به خواندن این مطلب داشته باشد.
خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.. اشو زرتشت
--
--


============================================================================================
 
به
جذابترین گروه اینترنتی (گروپ اهل ایران) ملحق شوید
روش1
کسانی که جی میل دارندgmail
یک ایمیل خالی به ادرس زیر بفرستید و منتطر ایمیل برگشتی باشید. به محض دریافت ایمیل را پاسخ دهید یعنی کافی است ریپلای کنید
ahleiran20+subscribe@googlegroups.com
روش2
کسانی که ایمیل یاهو دارند
ابتدا بر روي لينك مقابل كليك كرده
http://groups.yahoo.com/group/balatarin-goroups/join/
سپس ممكن است از شما Id و Password ياهوي شما را ببپرسد آنرا وارد كنيد و سپس Sign In را بزنيد.
بعد مطابق این تصویر عمل کنید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر