۱۳۹۴ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

مولانا‎



Sent from my BlackBerry 10 smartphone.به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا درد این جهان باشد
برای من مگری و مگو دریغ دریغ
به دوغ دیو در افتی ، دریغ آن باشد
جنازه ام چو بینی مگو فراق فراق
مرا وصال وملاقات آن زمان باشد
مرا به گور سپاری ، مگو وداع وداع
که گور پرده ی جمعیت جنان باشد
فرو شدن چو بدیدی ، بر آمدن بنگر
غروب ، شمس وقمر را چرا زیان باشد
تو را غروب نماید ولی شروق بود
لحد چو حبس نماید ، خلاص جان باشد
کدام دانه فرو رفت به زمین و نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرو رفت و پر برون نآمد
ز چاه، یوسف جان را چرا فغان باشد
دهان چو بستی از این سوی ، آن طرف بگشا
که ها هوی تو در جو لامکان باشد
مولانا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر