۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

یادش باد آن روزگاران

دوستان این ایام ایام عید ماست
لحظه های بازدید و دید ماست
پیش از این هر روزروزعید بود
زندگی سرشارازامید بود
عید و فروردین خوبی داشتیم
پیش ازاین آیین خوبی داشتیم
زندگی آغاز می شد با سلام
اخم هایش باز می شد با سلام
گوش ها گلبانگ بلبل می شنید
هرکسی گل گفته و گل می شنید
شاعران از نان و گل دم می زدند
حرف های تلخ را کم می زدند
حرفها آن روزتکراری نبود
شعرها اینقدربازاری نبود
چشم ها پیمانه های راز بود
آسمان ها فرصت پرواز بود
قلب ها آن روزدورازهم نبود
دست ها اینقدر نامحرم نبود
مردمان پندارنیکی داشتند
عشق را کوچک نمی پنداشتند
هرکسی یارخودش را دوست داشت
سایه دیوارخودش را دوست داشت
میشد احساسات را غربال کرد
با کبوترنامه ای ارسال کرد
شهرهای آشتی دروازه داشت
جارچی هرروزحرفی تازه داشت
خانه ها با گرمای کرسی گرم بود
کوچه با احوال پرسی گرم بود
آب جاری بود از بالای کوه
روشنی می ریخت از بالای کوه
آب با آیینه هم فرهنگ بود
آسمان دریای آبی رنگ بود
ماه زیرابرپنهان بود؟نه
روشنی محکوم کتمان بود؟نه
ماه در نوروزشکل داس بود
آسمان آغوشی از احساس بود
همت خورشید را فانوس داشت
کوزه استعداد اقیانوس داشت
دست روی دست معنایی نداشت
کوچۀ بن بست معنایی نداشت
پیرها آن روزحرمت داشتند
مردهای ایل غیرت داشتند
مرد برپیمان خود پابند بود
تارمویی آیۀ سوگند بود
دامن زن جان پناه مرد بود
شانه هایش تکیه گاه مرد بود
زن شریک درد خود را می شناخت
سرفه های مرد خود را می شناخت
مرد از دیدار زن خرسند بود
بهترین سوغاتیش لبخند بود
در گلستان ها نمی رویید خار
بر سرهر کوی نبود چوب دار
محفل ما پاتوق رندان نبود
ستاره جایش در زندان نبود
سرزمین ما زمانی بچه ها
سرزمینی بود خیلی با صفا
ابتدا و انتهایش این نبود
نقشۀ جغرافیایش این نبود
تقدیم به (س) به خاطر مهربانی و صداقتش
م.ن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر