۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه

شناسنامه

یکسال و چهار ماهه بدون شناسنامه و بدون هیچ مدرک شناسایی و اثبات هویتی هستم

میخوام برم دکتر. بیمه ام اعتبار نداره

باید تمدیدش کنم

شناسنامه ام را برای تمدید نیاز دارم وگرنه نمیتونم دفترچه بیمه را تمدید کنم

با این اوضاع بی پولی و فقر چطوری بریم دکتر؟

جنازهء ما  هم بهرحال مخارج داره

اصلا برای ثبت مرگ هم به شناسنامه نیاز دارم

یا بیندازید زندان  یا  شناسنامه ام رو بدید

ستاره.تهران



c6fdb_1140.jpg



سلام س.پ عزیز

 خواستم بگم که چقدر زود جمعه میشه

انگار همین دو روز پیش جمعه بود...باز امروز جمعه است

میگن که اگه خوش بگذره...بنظر میاد زود میگذره

ولی حالا خوش که نمیگذره اما زود میگذره

دو سه روز را میخوام روی تابوها مطالعه کنم

حتی آنچه که روشنفکرهایی مثل تو هم از اون بحثها فرار میکنید

از سیاست خسته شدم

فعلا هم گویا کسی با من کاری نداره و خبری از زندان رفتن نیست

چهارشنبه صبح رفتم دم زندان اوین و گفتم موبایلها و بخصوص شناسنامه ام را بدید

اما اونها بعد از دو سه ساعت علاف کردن من و منتظر گذاشتن، در نهایت گفتند که یک نامه بنویس و درخواست کتبی بده

من هم نامه نوشتم و دادم بهشون

بعد باز یکساعت منتظرم گذاشتند تا یه آقایی که مسئول لیست لوازم توقیف شده است، بیاد

خلاصه تا دو بعد از ظهر در آفتاب موندم و بعد گفتند حالا برو خودمون باهات تماس میگیریم

از ده صبح تا دوی بعد از ظهر اسیر شدم، بی نتیجه و بیفایده

سربازهای زندان اوین خوشرفتار بودند و قصد مساعدت و کمک داشتند

یک تعداد آدم مشکوک هم  دو تایی یا سه تایی گوشه و کنار ایستاده بودند و جمعیت را میپاییدند

گاهی قاتی مردم میشدند تا ببینند کی چی میگه

آخه مردم زیاد بودند

دقایقی هم سر و صدای مردها بلند شد و یکدفعه یک ماشین پر از پلیس اومد و همه پلیسها پیاده شدند

همشون هم جلیقهء ضد گلوله پوشیده بودند

اما مردم ساکت شدند و اونها هم یکدفعه انگار غیب شدند

یک خانم اونجا بود که پسرش به هشت سال زندان محکوم شده بود و چهار سال و نیمش را گذرانده بود. اون خانم گفت چند روز پیش صبح زود اومدم

زن شروع کرد به گریه و هی میگفت که: بمیرم الهی...بمیرم الهی

مادر دیگری هم که بچه اش زندانی بود از من میپرسید که در زندان غذا چی میدن؟

من گفتم : نگران نباشید. بد نیست غذاهاش

او گفت: پس چرا بچه ام یه پوست و استخون شده

مادرها خیلی زجر میکشند

مادری هم بود که میگفت بچه امو منتقل کردند زندان دیگه اما معلوم نیست کدوم زندان

***

بهرحال...خسته شدم از سیاست...میخوام مدتی مطالعه کنم

عصبانی میشم از کارهای سیاستمداران

خود سیاستمداران و رهبران و آدمهای سیاسی هم ایراداتی دارند

همه را امتحان کردم

داخل هر گروهی شدم

با همشون حرف زدم و دوست شدم

همه ناامیدکننده هستند

باید یک حزب و سازمان و مرام و مسلک جدید ساخت

خوبیهای همه را برداشت گذاشت در اون حزب تازه و ایرادات را وارد حزب نکرد

من بین تمام اینهمه احزاب و عقاید هیچکدام را کامل و درست و حسابی ندیدم

چه ایرانیها چه خارجیها

همه ایراد دارند

باید طرحی نو درانداخت

دو سال پیش بهت گفتم بیا یک حزب درست کنیم...به حرفم گوش ندادی

حالا پشیمانم که چرا تنهایی اقدام نکردم

اما هیچوقت برای هیچ کاری دیر نیست

میخوام از سایتها و کتابها مقالاتی را جمع آوری کنم و بخونم

اطلاعاتم خیلی کمه

اگه سوالی داشتم از تو میپرسم

تو فقط قول بده که گهگاه سوالهای مرا جواب بدی

زیاد هم مزاحم تو نمیشم

از آ.ص هم سوال میکنم

***

کاش من یک هزارم اطلاعات و آگاهی تو  و یا یک صدم معلومات و بیان  آ.ص را داشتم

خیلی دیر وارد این جریانات شدم

کاش بجای موزیک و شعر زندگی ام را صرف مطالعات جدی میکردم

الان هم گاهی وقتها که با کیبورد قراضه ام آهنگهای مورد علاقه ام را میزنم فقط بخاطر دل خودم و یافتن آرامش هست

وگرنه هنر بدون آگاهی سیاسی هیچ فایده نداره و درون آدم دچار خلسه ای شبیه اثرات مشروب میشه

منظورم اینه که رشد و تحول پیدا نمیکنه

فقط بصورت موقتی دگرگونی و آرامش پیدا میکنه ولی باز افکار مغشوش میاد سراغ آدم

باید مطالعه میکردم

تمام عمرم را بیخودی تباه کردم البته پشیمون نیستم

تجربه های زیادی کسب کردم. خیلی چیزها را دیدم حتی سرسری

ولی میشد بهتر ازونها بودم

اونموقعها دست و بالم هم باز بود و اینقدر گرفتاری نداشتم

آدم گاهی متوجه خیلی چیزها میشه که خیلی یا کمی دیر شده

اما بهرحال من هنوز فرصت دارم

چون ترا دارم و تو هستی

همیشه باش س.پ عزیز

کاش ترا ده بیست سال قبل میشناختم

اگه زودتر ازینها میشناختمت خیلی زودتر به خودم میومدم

الان هم بعد از دو سه سال تازه کم کم داره چشمم به حقایق باز میشه

خب...یکمی خنگ هستم دیگه

تقصیری ندارم....در این وادی ها نبودم

اما حالا دلم میخواد راه درست را پیدا کنم

و نیاز به مطالعه و تعمق دارم

اطلاعاتم صفر یا خیلی سطحی است

اما دردها و رنجهایی که در جامعه میبینم واقعا" و عمیقا" مرا آزار میده

باید فکر اساسی کرد

باید بفهمم چه کاری از دست من برمیاد

من هنوز هیچ کار مفیدی انجام نداده ام

راستش...اصلا" نمیدونم چکار باید کنم

گاهی از اینکه نمیدونم چه کار باید کنم گریه ام میگیره

بهرحال تا آگاه و مطلع نباشم هیچ کاری نمیتونم بکنم

همیشه و همیشه از تو سپاسگزارم س.پ عزیز و نازنینم

مرسی بخاطر همه چی

جمعه و همهء روزگارت خوش

اجازه بده همیشه دوستت داشته باشم و نترسم از اینکه بگم دوستت دارم

تو تنها کسی هستی که در زندگی خیلی خیلی خیلی دوستش دارم

چه از نظر عاطفی و چه از نظر فکری ، و چه از نظر سرمایه و دارایی زندگی و امید

فقط روی تو میشه حساب کرد و جز تو کسی را هم ندارم و اصلا" نمیخوام کسی دیگه را داشته باشم

قول بده تنهایم نگذاری 

ستاره

http://sabadesetareh.blogfa.com

http://sabadesetareh.blogspot.com


011.gif

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر